eitaa logo
پروانه های وصال
8.7هزار دنبال‌کننده
31.3هزار عکس
25.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پروانه های وصال
💢 معاویـه، توییــتر و تلگـــرام 🔺 معاویه، و نداشت، اما با عمروعاص و هایش کاری کرد که اهل شام وقتی خبر در محراب عبادت را شنیدند، میگفتند: مگر علی هم میخواند!؟ 🔻 معاویه نسلی را با و بغض علی علیه السلام تربیت کرد، همانهایی که پس از عاشورا با ورود کاروان خاندان حسین علیه السلام به شهر شام فرزندان علی علیه السلام را کافر و خارجی می خواندند. 📲 قدرت رسانه، آن هم رسانه ای که در خدمت باشد از صدها لشکر بیشتر است.
هدایت شده از پروانه های وصال
🌹 @parvaanehaayevesaal💕 آیت الله بهجت(ره): "ڪینه ها را از دل بیرون ڪنید همدیگر را حلال ڪنید و یڪدیگر را ببخشید تا خداوند هم شما را ببخشد" 🌹بیایید در آخرین روز ایام قدر هر ڪسی را ڪہ بہ ما بدے ڪرده، ببخشیم.
هدایت شده از پروانه های وصال
💠شاگردی از عابدی پرسید: تقوا را برایم توصیف کن؟ 🌸عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟ 👈شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم. ✅ عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است 🔸از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار 👌زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.
هدایت شده از پروانه های وصال
◆✧ دعاے روز بیست‌و‌دوم مــ🌙ــاه مبـارڪ رمضان✧◆ ✨❥❥◆✧🌙✧◆❥❥✨ بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم 〖اَلّلهُمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَكَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَكاتِكَ وَ وَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِكَ واسْكِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِكَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین〗 ✨❥❥◆✧🌙✧◆❥❥✨ 【خدایا در این ماه درهاى فضلت را به رویم بگشا و برایم بركاتت را فرود آر و براى موجبات خوشنودیت توفیقم ده و در وسط‌هاى بهشت مسكنم ده، اى اجابت كننده خواسته‌ها و دعاهاى بیچارگان】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: یک وقت می‌گوییم علی را "که" کشت و یک وقت می‌گوییم "چه" کشت؟ اگر بگوییم علی را که کشت؟ البته عبدالرحمن ابن ملجم،و اگر بگوییم علی را چه کشت،باید بگوییم جمود و خشک مغزی و خشک مقدسی! 💕💚💕
☆∞🦋∞☆ همیشه‌ لباس‌ڪهنه‌ مےپوشید . سر آخر اسمش‌ پاے لیستـــــ دانش‌آموزان‌ ڪم‌ بضاعتـــــ رفتـــــ . مدیر مدرسه‌ دایـےاش‌ بود . همان‌ روز عصبانے به‌ خانه‌ خواهرش رفتـــــ . مادر عباس،برادرش‌ را پای‌ ڪمد برد و‌ ردیفـــــ لباس‌ها و ڪفش‌های‌ نو را نشانش‌داد .!' گفتـــــ عباس‌ مےگوید دلش‌ را ندارد پیش‌ دوستان‌ نیازمندش‌ اینها را بپوشد((: !🌿 💕💜💕
🌟🌟🌟🌟🌟 مواد لازم روغن 400 گرم ارد سفید 200 گرم شکر 1 کیلو طرز تهیه 1- شکر را پخته آن را قوام بیاورید. 2- سپس یک سینی را چرب کرده و شکر فوق را در آن ریخته روی شعله بگذارید تا قدری گرم شود آنگاه مایع را به صورت کلاف در آورده بگذارید از هر طرف چند نفر آن را بکشند تا دراز شود بعد آن را روی هم برگردانید و دوباره آن را بکشید تا کاملا سفت شود، آن وقت آرد سفید را در روغن داغ چرخی داده آن را کف سینی ریخته و سینی را حرارت دهید. 3- سپس مایع به دست آمده را چند نفری با دست های روغنی بچرخانید تا به حالت پشمک در آید. 4- پشمک شما آماده شده و می توانید به همراه خانواده یا دوستان میل بفرمایید. نکته: در خوردن پشمک زیاده روی نکنید چون قند خون شما را بالا برده و موجب ناراحتی های قلبی عروقی می شود. 🌹🌹🌹🍀🍀🍀🍀🌟🌟🌟
یکی از بیمارى‌هاى خطرناک، بیماری، «عادى‌شدنِ نعمت» است. این بیمارى چهار نشانه دارد: 1ـ این که نعمت‌هاى فراوانى داشته باشى، اما آنها را نعمت ندانى، و هیچگونه احساس [شکرگزارى] در قبالش نداشته باشى 2ـ این که وارد خانه شوى و همه‌ى اعضاى خانواده‌ در سلامتى بسر برند، اما «شکر خدا» را به جاى نیاورى 3ـ وارد بازار شوى و خرید کنى و تمامى مایحتاج زندگى را در چرخ دستى بگذارى و به خانه برگردى، بدون این که قدردان و شکرگذار صاحب نعمت باشى 4ـ هر روز در کمال صحت و سلامتى از خواب برخیزى در حالى که از چیزى نگران و ناراحت نباشى، اما خدا را سپاس نگویى 💕🖤💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋مکاشفه عجیب علامه جعفری 👌 🦋علامه جعفری تعریف می‌کردند: ما در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبه‌ها زندگی سختی داشتند. با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار (ع) که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع می‌شدیم و یک حالت شب‌نشینی داشتیم. در شب‌های ولادت، در گفت‌وشنودهایمان شوخی هم می‌کردیم. 🦋آن شب هم شب یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشته‌باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (ع) دیدار داشته‌باشید، کدام را انتخاب می‌کنید؟ نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.» 🦋استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی‌بن‌ابیطالب (ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا (ع) نقل شده‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت‌هیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...»شاگرد استاد لبخندبرلب می‌گوید: «استاد می‌گفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته‌بود، تا این حد کوتاه بود 🦋دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند... 🦋استاد می‌گفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم این‌ها را من قبلاً خوانده‌ام. 💕🖤💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا