eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.4هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید به کسانی فکر کنید که قادر به تکلم نیستند قبل از اینکه بخواهید از مزه ی غذایتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلا چیزی برای خوردن ندارد پیش از آنکه از زندگیتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام، از دنیا رفته قبل از آنکه از فرزندانتان شکایت کنید ،به کسی فکر کنید که آرزوی بچه دار شدن دارد پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند و پیش از آنکه از شغلتان خسته شوید و از آن شکایت کنید به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید زندگی، یک نعمت است با غر زدن و نالیدن به کام خودتان و اطرافیان تلخش نکنید ‌ 🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ فرصت برای رشد زن در خانواده‌ها فراهم شود یکی از مسائل اصلی، مسئله‌ی خانه و خانواده است: امنیّت زن در محیط خانواده؛ فرصت زن در محیط خانواده و خانه‌داری برای بُروز استعدادها؛ [چیزی‌] مانع درس خواندن او، مانع مطالعه کردن او، مانع فهمیدن او، مانع نوشتن او نشود - [برای] کسی که اهل این چیزها است - میدان برای این کارها فراهم باشد؛ این اساس قضیّه است. 📌مجموعه به مرور برخی از مسائل مهم حوزه زن و خانواده در بیان رهبر انقلاب می‌پردازد. ➡️ ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ شخصی از آیت الله بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا می‌توانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند. بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّ‌الناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند. و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّ‌الناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.» 📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨ 🍂🍁🍂
برادر شهیدم دلتنگ ڪه مے شوم به خیالت تڪیه مے دهم برایت شعر مے گویم و مے دانم ڪه در پایان شعرم تمام دلم را برایت روے ڪاغذ ریخته ام 😔دلتنگتم برادرجانباز شهیدم چشم انتظار دعوتت هستم😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و شانزدهم در عرض یک ساعت اجا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هفدهم دستش را از دور گردنم پایین آورد و پاسخ این همه حسابگری‌ام را با ناراحتی داد: «الهه! این طلاها یادگاره! من می‌دونم که برای تو چقدر عزیزن...» و نگذاشتم حرفش را ادامه دهد و با قاطعیت تکلیف را مشخص کردم: «برای من هیچی عزیزتر از زندگی‌ام نیس!» سپس به حلقه ازدواجم که هنوز در انگشتم بود، دست کشیدم و با خاطره زیبایی که از پیوند مقدس‌مان داشتم، لبخندی زدم و ادامه دادم: «من فقط اینو دوست دارم!» و بلافاصله نگاهم به حلقه مردانه مجید افتاد که با سرانگشتانم لمسش کردم و با شیطنتی زنانه، شوخی کردم: «حالا حلقه تو هم پلاتینه، گرونه! اگه بفروشیم کلی پولش میشه!» و در برابر صورتش که از خنده پُر شده بود، من هم خندیدم و گفتم: «ولی اینم خیلی دوست دارم! نمی‌خواد بفروشی! به جز حلقه‌های ازدواجمون، بقیه رو بفروش!» ولی دلش راضی نمی‌شد که باز اصرار کرد: «الهه! اگه یخورده صبر کنی، کم کم جور میشه. هم می‌تونم از همکارام قرض بگیرم، هم می‌تونم از پسر عمه‌ام مرتضی یه کم پول بگیرم. هر ماه هم با حقوق اون ماه یه تیکه اثاث می‌خریم.» که از اینهمه درماندگی کلافه شدم و با حالتی عصبی اعتراض کردم: «یعنی چی مجید؟!!! الان تازه اول ماهه! کو تا آخر ماه که حقوق بگیری؟ ما دیگه از فردا برای خرج خونه هم پول نداریم! یه نگاه به اینجاها بنداز! رو یه تیکه موکت نشستیم! نه فرشی، نه پرده‌ای، نه مبلی! حتی امشب پتو هم نداریم! باید بدون بالشت روی یه تشک بخوابیم! آشپزخونه لخته! باید کلی ظرف و ظروف بخریم! من چند روز دیگه باید برم سونوگرافی، می‌دونی چقدر پولش میشه؟ مگه حقوق تو چقدره؟ مگه بیشتر از کرایه خونه و خرج زندگیه؟ خیلی هنر کنیم با پولی که از حقوقت پس‌انداز می‌کنیم یه سری خرت و پرت برای حوریه بخریم. مگه آخرش چقدر اضافه میاد که بخوایم باهاش وسیله هم بخریم؟» رنجیده نگاهم کرد و با صدایی که از شدت ناراحتی خش افتاده بود، پاسخ داد: «مگه من گفتم نمی‌خرم؟ من همین امروز عصر میرم پتو و بالشت و هر چی لازم داری، می‌خرم...» که با بیتابی حرفش را قطع کردم: «با کدوم پول؟!!!» از اینهمه کم حوصلگی‌ام، لبخندی عصبی روی صورتش نشست و با لحن گرفته‌اش، اوج دلخوری‌اش را نشانم داد: «هنوز ته حسابم یخورده مونده. همین الان به مرتضی زنگ می‌زنم میگم دو میلیون برام کارت به کارت کنه.» و من نمی‌خواستم وضعیت سخت زندگی‌ام به گوش کسی به خصوص اقوام مجید برسد که با عصبانیت خروشیدم: «می‌خوای بهش بگی چی شده؟!!! می‌خوای بگی اینهمه راه اومدم بندر کار کنم که وضعم خوب شه، حالا برای دو میلیون محتاج تو شدم؟!!! می‌خوای بگی پدر زنم ما رو از خونه‌مون بیرون کرد و حالا داریم تو یه خونه پنجاه متری روی موکت زندگی می‌کنیم؟!!! می‌خوای بگی همه چیزمون رو گرفتن و حالا حتی یه دست لباس هم نداریم؟!!! می‌خوای بگی غلط کردم زن سُنی گرفتم که بخوام اینجوری آواره بشم؟!!! می‌خوای آبروی خودت رو ببری؟!!!» و چه خوب فهمید دیگ اینهمه بغض و بد قلقی، از شعله حکم ظالمانه پدر خودم می‌جوشد که با مهربانی نگاهم کرد و با صدای مهربانترش به دلداری دل تنگم آمد: «الهه جان! چرا انقدر خودت رو اذیت می‌کنی؟ چرا همه‌اش خودت رو مقصر می‌دونی عزیزم؟ تو زن منی و منم وظیفه دارم وسایل آسایش و رفاه تو رو فراهم کنم.» و دریای متلاطم نگاهش به ساحل عشقم رسید و با لحنی عاشقانه شهادت داد: «شیعه یا سُنی، من عاشقتم الهه! خدا شاهده هر بلایی سرم بیاد، اگه برگردم بازم تو رو برای زندگی انتخاب می‌کنم! حالا اگه یکی یه کاری کرده، به تو چه ربطی داره عزیزم؟» با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍
پروانه های وصال
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هفدهم دستش را از دور گردنم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هجدهم و مگر می‌شد به من ربطی نداشته باشد که چشمانم از اشک پُر شد و با بغضی که گلوگیرم شده بود، جواب دادم: «معلومه که به من ربط داره! اگه تو به جای من با یه دختر شیعه ازدواج کرده بودی، الان داشتی زندگی‌ات رو می‌کردی! نه کتک می‌خوردی، نه آواره می‌شدی، نه همه سرمایه‌ات رو از دست می‌دادی!» و نمی‌دانستم با این کلمات آتشینم نه تنها تقصیر این همه مصیبت را به گردن نمی‌گیرم که بیشتر دلش را می‌لرزانم که مستقیم نگاهم کرد و بی‌پرده پرسید: «به در میگی که دیوار بشنوه؟!!!» و در برابر نگاه متحیرم، با حالتی دل شکسته بازخواستم کرد: «پشیمونی از اینکه به یه مرد شیعه بله گفتی؟ از اینکه داری به خاطر من اینهمه سختی می‌کشی، خسته شدی؟ خیال می‌کنی اگه با یه مرد سُنی ازدواج کرده بودی، الان زندگی‌ات بهتر بود؟» و دیگر فرصت نداد از صداقت عشقم دفاع کنم که از روی تأسف سری تکان داد و با لحنی لبریز رنجیدگی، عذر گناه نکرده‌اش را خواست: «می‌دونم خیلی اذیتت کردم! می‌دونم بخاطر من خیلی اذیت شدی و هنوزم داری عذاب می‌کشی! ولی یه چیز دیگه رو هم می‌دونم. اونم اینه که برای اینا شیعه و سُنی خیلی فرق نمی‌کنه! حالا من شیعه بودم و برام شمشیر رو از رو بستن، ولی با تو هم به همین راحتی کنار نمی‌اومدن! همونطور که بابا رو وهابی کردن، تو هم تا وهابی نمی‌شدی، راحتت نمی‌ذاشتن! اول برات کتاب و سی دی می‌اُوردن تا فکرت رو شستشو بدن، اگه بازم مقاومت می‌کردی، برای تو هم شمشیر رو از رو می‌بستن. مگه تو همین سوریه غیر از اینه؟ اول شیعه‌ها رو می‌کشتن، حالا امام جماعت مسجد اهل سنت رو هم ترور می‌کنن، چون با عقاید تکفیری‌ها مخالفت می‌کرد! پس اگه تو با یه سُنی هم ازدواج کرده بودی و جلوی نوریه کوتاه نمی‌اومدی، بازم حال و روزت همین بود! الان اینهمه زن و شوهر شیعه و سُنی دارن تو همین شهر با هم زندگی می‌کنن. مگه با هم مشکلی دارن؟ مگه از خونه زندگی‌شون آواره شدن؟ من و تو هم که داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم. اگه سر و کله این دختره وهابی پیدا نشده بود، ما که با هم مشکلی نداشتیم.» سپس دست سرِ زانویش گذاشت و همانطور که از جایش بلند می‌شد، زیر لب زمزمه کرد: «یا علی!» و دیگر منتظر پاسخم نشد و به سمت آشپزخانه رفت. در سکوت سنگینش، پودر و لگن را برداشت و به سراغ لباس چرک‌های کنار اتاق رفت. دستم را به دیوار گرفتم و با همه دردی که در کمرم می‌پیچید، از جا بلند شدم. اصلاً حواسش به من نبود و غرق دنیای خودش، لباس‌ها را داخل لگن ریخت و دوباره به آشپزخانه برگشت. همانطور که دستم را به کمرم گرفته بودم با قدم‌های کُند و کوتاهم، به سمت آشپزخانه رفتم و کنار اُپن ایستادم. با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍
پروانه های وصال
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هجدهم و مگر می‌شد به من ر
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و نوزدهم گوشه آشپزخانه بالای لگن پُر از آب و پودر، سرِ پا نشسته و با بغضی که به جانش افتاده بود، لباس‌ها را چنگ می‌زد که آهسته صدایش کردم: «مجید...» دستانش از حرکت متوقف شد، نگاهم کرد و با مهربانی بی‌نظیری پاسخ داد: «جانم؟» دستم را به لبه اُپن گرفتم تا بتوانم با سرگیجه‌ای که دارم، سرِ پا بایستم و همپای نگاه عاشقانه‌ام با لحنی ساده آغاز کردم: «مجید! خدا رو شاهد می‌گیرم، به روح مامانم قسم می‌خورم، به جون حوریه قسم می‌خورم که منم اگه برگردم، فقط دوست دارم با تو زندگی کنم! به خدا من از زندگی با تو پشیمون نیستم! به جون خودت که از همه دنیا برام عزیزتری، اگه حرفی زدم فقط به خاطر خودت بود! دلم می سوزه وقتی می‌بینم بدون هیچ گناهی، داری انقدر عذاب می‌کشی!» سرش را پایین انداخت و همانطور که با کفِ روی دستش بازی می‌کرد، با لبخندی شیرین پاسخ داد: «می‌دونم الهه جان...» سپس سرش را به سمتم چرخاند و با حالتی حامیانه ادامه داد: «غصه هیچی رو نخور عزیزم! دوباره همه چی رو از اول با هم می‌سازیم!» و من منتظر همین پشتوانه بودم که بی‌معطلی به سمت طلاها که هنوز کف موکت مانده بودند، رفتم. با بدن سنگینم به سختی خم شدم و همه را با یک مشت جمع کردم. دوباره به کنار اُپن برگشتم و در برابر چشمان مجید، همه را روی سطح اُپن ریختم و با شادی شورانگیزِ آغاز یک زندگی جدید، فرمانی زنانه صادر کردم: «مجید! اگه می‌خوای منو خوشحال کنی، همه اینا رو بفروش! می‌خوام برای خودمون یه زندگی خوشگل درست کنم! این طلاها رو بعداً میشه خرید! فعلاً می‌خوام از خونه زندگی‌ام لذت ببرم!» سپس نگاهم را دور خانه چرخاندم و با هیجانی که در صدایم موج می‌زد، آغاز کردم: «می‌خوام برای این پنجره یه پرده ساتن زرشکی بگیرم! یه دست مبل جمع و جور هم می‌گیریم، اونم باید زمینه‌اش زرشکی باشه که با پرده‌ها هماهنگ باشن! اگه بشه یه لوستر شش شاخه هم بگیریم، خیلی خوبه! یه تلویزیون و میز تلویزیون هم می‌خریم برای بالای اتاق پذیرایی. یه فرش نه متری کِرِم رنگ هم می‌خریم می‌اندازیم وسط اتاق پذیرایی. برای اتاق خواب هم یه قالیچه کوچولو می‌گیریم و میندازیم پای تختخواب. تختخوابم می‌خوام چوبش کلاً سفید باشه! اصلاً می‌خوام سرویس خوابم کلاً سفید باشه!» که نگاهم به آشپزخانه خورد و با دستپاچگی ادامه دادم: «برای آشپزخونه هم کلی چیز می‌خوام! این گوشه باید یه ماشین لباسشویی بذاریم! باید حتماً استیل باشه که با یخچال سِت شه! یه سرویس تفلون و کفگیر ملاقه هم باید بگیریم! راستی سرویس فنجون هم می‌خوام!» و تجهیز آشپزخانه به این سادگی‌ها نبود که در برابر مجید که صورتش از لحن کودکانه و پُر ذوق و شوقم از خنده پُر شده بود، چین به پیشانی انداختم و خسته گلایه کردم: «آشپزخونه خیلی کار داره! باید سرویس چاقو بگیریم، سماور و قوری بگیریم، کلی سبد و پلاستیک می‌خوام. باید برای حبوبات و قند و شکر، قوطی بگیرم.» و تازه به خاطر آوردم به لیست بلند بالایی از مواد خوراکی احتیاج داریم که تکیه‌ام را به اُپن دادم و به شوخی ناله زدم: «وای مجید! باید کلی مواد غذایی بخریم. از قند و شکر و چایی گرفته تا روغن و رب و نمک و...» که مجید با صدای بلند خندید و می‌خواست سر به سرم بگذارد که گلوله‌ای کف به سمتم پرتاب کرد و با شیطنتی شیرین فریاد زد: «بس کن الهه! دیوونه شدم! می‌خرم! همه رو می‌خرم!» و بار دیگر به همین بهانه ساده، فضای خانه کوچک و محقرمان، از ترنم خنده هایمان پُر شد تا باور کنیم در پناه نگاه مهربان خدا، زندگی با همه سختی هایش چقدر شیرین است! با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ❓چرایی عدم حضور قلب در نماز و راه جبران آن؟؟ 🌷آیت الله جوادی آملی: 🔸 اگرما هر چه بخواهيم چشممان آزاد باشد ببينيم و گوشمان آزاد باشد که بشنويم، هر حرفي را هم بخوانيم و بشنويم و اينها را در انبار ضايعات جمع بکنيم، موقع نماز مزاحم ما هستند. 🔸وقتي از مرحوم استاد الهي قمشه‌اي(رضوان الله عليه) سؤال كردند ما چه كنيم در نماز داراي حضور قلب باشيم فرمود: 👈 بيرون نماز را مواظب باشيد چرا که اگر كسي در بيرون نماز مواظب چشم و گوشش بود در حال نماز راحت است و اگر در بيرون نماز مواظب چشم و گوشش نبود و هر چه را خواست ببيند، ديد و هر چه را خواست بشنود، شنيد، همه اين گزنده‌ها تعبيه مي‌شوند؛ 🔸 لذا وقتي انسان شروع به نماز كرد تكبيرة الاحرام گفت دست و بالش بسته شده و همه اين گزنده‌ها حمله مي‌كنند تا آنجا که يك وقت انسان متوجه مي‌شود كه سرگرم گفتن «السلام عليكم» هست ولي نمي‌داند چه گفت‌و‌گو كرد و در اين سجود چه گفت، بنابراين عمده در بيرون نماز است و اگر كسي بيرون نماز را مواظب بود در نماز راحت‌تر است. 🔸شما اين سجده شكر را فراموش نكنيد هر نعمتي كه به شما رسيده است سجده شكر كنيد. ❓ از امام(عليه السلام) سؤال كردند: ما در نماز حضور قلب نداريم چه كنيم؟ 🌹حضرت فرمود: نافله‌ها، جبران آن قصور نماز را مي‌كند. ❓ عرض كرد اگر ما در نافله‌ها هم حضور قلب نداشتيم چه بكنيم؟ 🌹 فرمود: سجده‌هاي شكر بعد از نماز جبران مي‌كند، لذا بعد از نماز برنخيزيد بلكه از خدا مسئلت كنيد و به خاك بيفتيد تا در برابر ديگران مجبور به خضوع نشويد. 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 یک دوربین مخفی اما خیلی جدی؛ در حاشیه رزم نمایش «نقطه رهایی» حتماببینید ...
*┄┅═✧❁﷽❁✧═┅* 1⃣👈 گناه بی حجابی حق الله است یا حق الناس؟ ✍ *متأسفانه امروزه برخی زنان به بدترین و مُحّرک‌ترین شکل ممکن خود را در کوچه، خیابان، محل کار و تحصیل و فضای مجازی عرضه می‌دارند و در جامعه فساد ایجاد می کنند و معتقدند که بدحجابی آنها به دیگران مربوط نیست، درحالی که خانم بدحجاب با عدم رعایت حجاب نه تنها به وظیفه شرعی و دستور الهی عمل نمی کند، و نه تنها دارد به حکم خدا دهن کجی می کند بلکه با بدحجابی خود باعث آسیب و لطمه زدن به دیگران و جامعه می شود، مانند اینکه:* *مرد با تقوایی که دوست ندارد به این خانم نگاه کند، مجبور است سرش را پایین بیاندازد و به خودش فشار می آورد و اذیت می شود و حقش پایمال می شود، زیرا می توانست راحت در خیابان و محل کار و ... راه برود* *جوان بی بندو بار نیز با دیدن خانم بدحجاب نیازش را مجانی برطرف می کند و ازدواجش عقب می افتد، درحالی که باید نیازش را با ازدواج تامین کند نه با چشم چرانی.* *خانم ها نیز با بی حجابی خود متاعی که باید گران بفروشند، را مفت در خیابان حراج می کنند و با اینکار به خود و زنان دیگر ظلم می کنند.* *مردان متاهل نیز با دیدن این خانم های بدحجاب، وقتی به خانه می روند، شروع به بهانه گیری می کنند و زندگی ها به هم می ریزد.* *و با بی حجابی موارد دیگری از حقوق انسانی پایمال می شود، لذا بدحجابی شخصی نیست و علاوه بر حق الله حق الناس هم می باشد* *حضرت امیرالمؤمنین امام علی(علیه‌السلام) درباره اینگونه زنان می‌فرمایند:* *(در آخرالزمان و نزدیک به قیامت زنانی پدیدار می‌شوند که کشف حجاب کرده‌اند و برهنگی را پیشه خودساخته‌اند و به دنبال خودنمایی هستند، این‌گونه زنان از دین خارج هستند، در فتنه‌ها و بلاها داخل هستند، گرایش به شهوات دارند و با سرعت به دنبال لذت‌ها می‌روند، حرام‌های خدا را حلال می‌دانند و درنهایت در جهنم عذاب همیشگی خواهند داشت)-من لا یحضره الفقیه ج۳ص۳۹۰-* *پس « بد حجابی حق الناس و حق الله است* ✅ *حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی:(رعایت حجاب در جامعه اسلامی قانونی است که باید مورد توجه قرار گیرد، بی‌حجابی در جامعه اسلامی ممنوع است چه اینکه افراد به آن اعتقاد داشته باشند و چه اعتقاد نداشته باشند. این‌که دشمن اصرار به بدحجابی و بی‌حجابی در جامعه دارد به‌دلیل این است که این، گناهِ زوداثری است، یعنی وقتی بدحجابی و بی‌حجابی زیاد شود، به‌دنبال آن گناهان و فسادهای دیگر هم زیاد می‌شود)* --------------------------------------- 🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مگر پول💰 نمیخوای مگر شغل و مقام و... نمیخوای؟؟!! مگر دنیا نمیخوای... مگر آخرت نمیخوای... 🤗 نمازشب بخون برادر و خواهر گلم گوی سبقت را نماز شب خوان ها ربودند. ‍ 🍃آیت الله 🍃 🍂🍁🍂🍁
💕بارون متوقف ميشه شب ميگذره درد و رنج محو ميشه اما اميد هيچ وقت اونقدر گم نميشه كه نشه دوباره پيداش كرد دل هاتون پر از امید🌱 ☘شب خوش رفقای گل☘ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ ✨خــــــدایا... 🍁نفس کشیدنم همراه ✨با عطر حضور ناب توست 🍁و آغاز روزم توکل با نام زیبای توست ✨یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین 🍁روزم را و عاقبتم را ختم به خیر بفرما ✨ برای شروع یک روز عالی 🍁 الهی به امید تو 🍁🍂
سـ🍁ــلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 امروز سه شنبه ☀️ ٢٠ مهر ١۴٠٠ ه. ش 🌙 ۵ ربیع الاول ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ١٢ اکتبر ٢٠٢١ ميلادى 🌸🍃
‍ ‍ 🌼صبح سه شنبه تون معطر به ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد ص و خاندان مطهرش🌼 🌼🍃 الّلهُمَّ 🌷🍃 صَلِّ 🌼 🍃 علی 🌷🍃 مُحَمَّدٍ 🌼 🍃 وَآل 🌷🍃 مُحَمَّد 🌼🍃وَعَجِّل 🌷🍃 فَرَجَهُم 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅══✼ *✨﷽✨*✼══┅┄ دست ادب بر روی سینه می گذاریم السَّلامُ عليكَ يا وَجهَ اللَّهِ الَّذي لا يَهْلِكُ وَ لا يَبْلَى إِلَى يَومِ الدِّين سلام بر تو اى وجه خدا كه تا روز قیامت نه نابودى دارد و نه كهنه مى شود.✋🏻 ظهور اگرچه، نیست اما حضور که هست! به بهانه غیبتت دست از دامنت نمی‌کشم آقا در کنار تو با تو کوچه‌های غیبت را یک به یک گذر می‌کنم مولا.... جاده هر قدر هم طولانی، دیر یا زود به آخر می‌رسد... هر شبی به صبح می رسد.... وشما می‌آیید! أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ 🕊 ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ 🌷🍃
نیایش صبحگاهی 🌺🍃 ✨خداوندا.... 🌺مرا از اسراف بازدار، ✨و روزیم را از تلف شدن نگاه دار، 🌺و دارائیم را به وسیله برکت دادن افزون کن، ✨و مرا در انفاق از آن مال در امور خیر 🌺به راه هدایت رهبری فرما. ✨بارخدایا... 🌺مرا از سختی و رنج به دست آوردن ✨روزی کفایت کن، 🌺و روزیم را از جایی که گمان نمی‌برم ✨به من عنایت فرما، 🌺تا در راه به‌دست آوردن روزی ✨ از بندگیت باز نمانم، 🌺و سنگینی وبال آن را به دوش نکشم. آمین...🙏 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ســــــــلام صبح زیبـای شما بخیر ☕️💓 💓خانه دلتون گرم 🌸دستاتون پر روزی 💓نگاهتون قشنگ 🌸روزتون سرشار از 💓عشق و مهر وشادمانی 🌸 سه شنبه تون عــــــــالی 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐بیستم مهرماه روز بزرگداشت 🌸لسان الغیب شیرازی "حافظ" 💐شاعری پرآوازه که در بسیاری از اوقات 🌸برای دانستن حال و احوال‌مان، 💐دیوانش را می‌گشاییم 🌸و شرح اوضاع روزگارمان را 💐از او می خواهیم 🌸و حتی در کهن‌ترین مراسم‌مان، 💐همچون شب یلدا 🌸و نوروز، اشعار این شاعر را 💐جزیی جدایی نشدنی می‌پنداریم. 🌸🍃
🌼ســلام امام زمانم 🌼چشمـــان تـو 🕊پایان پـریشانی هاست 🌼دست تـو کلید قفـل زنـدانی هاست 🌼ای یوسف گمگشته کجایی برگرد!؟ 🕊دیــدار تــو آرزوی کنعـــانی هاست 🌼 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺🍃