eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
22.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅داستان بسیار شنیدنی نان و حلوای امام حسین ع و نفس حق شیخ جعفر ✍ دیگر مردم به او میگفتند "ملا کتابی" ، هیچ مطلبی در ذهنش نمی ماند، هرکار میکرد حفظ نمی شد، منبر هم که میرفت از روی کتاب برای مردم روضه میخواند،یک شب از همین طعنه ها دلش شکست، خیلی گریه کرد، متوسل شد به آقای بی کفنش ، حسین علیه السلام، همان شب خواب آقایش را دید. در خواب خودش را در صحرای کربلا دید، خیمه های اصحاب سیدالشهدا علیه السلام برپا بود، رفت بسمت خیمه ی شاه، اذن ورود خواست، صدای مهربانی دعوتش کرد به داخل خیمه ، وارد شد،سلام کرد و جواب شنید، آقا تحویلش گرفت ، بیا اینجا، نشست کنار پسر زهرا، پیرمرد لشکر هم در خیمه بود، حبیب بن مظاهر حضرت به حبیب فرمود: حبیب! آب که نداریم ، برای شیخ جعفر نان و حلوایی مهیا کن، نان و حلوا را آوردند، میل کرد، میگفت بعد از بیداری هم طعمش در دهانم بود، انگار غذای بهشت بود، از رویای شیرین پرید، صبح شد، حس میکرد تمام علوم را فرا گرفته است، کتابش را کنار گذاشت، پا منبری هایش روز بروز بیشتر میشدند ، نفسش شد دم عیسی... 📙 روایتی آزاد از رویای صادقه ی عالم عالیقدر شیخ جعفر رحمه الله علیه ‌💕💝💕💝
🔴راه حلی برای گناه نکردن جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟ عالم كوزه‌اي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد... به يكي از طلبه‌هايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همه‌ي مردم او را كتك بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟ جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم. عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از حساب روز قيامت و بی‌آبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد. 💕🧡💕🧡
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | ❤️ به شخص میگن چرا تو چادر امام زمانت نیستی؟ میگه وقت نمیکنم🌱 همونا که روز عاشورا به امام حسین گفتن ما کار و زندگی داریم و وقت نداریم...💔 🔴حتما ببینید .
سلام بر او که می گفت: بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف، بی تفاوت نباشید، فرزندانتان را آگاه کنید و تشویق به فعالیت در راه الله، کنید. شهید خلبان احمد کشوری 🌹 💕💚💕💚
✨آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه ☘همان‌طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند با بچه‌ها هم همان طور رفتار کنید. این‌طور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچه‌ها یا بداخلاقی با آنها به خاطر اشتباه بی‌معنی می‌شود بچه هم احساس نمیکند که بابایش درکش نمیکند. 💕💜💕💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پفیلا خونگی😍😋 مواد لازم: ذرت نمک کره آب یک لیوان روغن سرخ کردنی شکر سفید شکر قهوه ای دستور پخت: ابتدا کره را درون ظرف ریخته تا کامل مایع شود حال ذرت ها را اظافه کرده و کمی نمک اظافه میکنیم سپس درب قابلمه را می بندیم و اجازه میدیم تمامی ذرت ها گرم و تبدیل به پفیلا شوند. حال کمی روغن ، آب ،شکر سفید و خاکستری به قابلمه اظافه و کامل باهم مخلوط میکنیم تا ذوب شوند سپس پفیلاها را درون قابلمه ریخته و تا کامل با موادمون مخلوط شوند و طعم لذیذی رو پیدا کنند.😍.
یک پیمانه ارد ( پیمانه استاندار با لیوان فرانسوی یکیه) نصف پیمانه شکر یک چهارم ق چ وانیل یک ق م بکینگ پودر دو ق پودر کاکائو روغن مایع یک سوم پیمانه یک ق غ سرکه سفید یا آبلیمو دوسوم پیمانه آب( شیر هم میشه) روی شعله گاز شعله پخش کن بزارید و حرارت رو روشن کنید گرم بشه توظرفی ارد الک شده+ شکر+بکینگ پودر+وانیل+روغن+اب+سرکه و پودر کاکائو رو با هم با همین دستی یا چنگال مخلوط کنید تا یکدست بشه یکدست که شد بریزید توی تابه ای یا ظرفی که با روغن مایع همه جارو چرب کردید و بزارید روی حرارت بعد بیست دقیقه چک کنید بین بیست تا نیم ساعت میپزه فر دما ۱۸۰ هست
مرغ ٥٠٠ گرم ( فرقي نداره ران باشه يا سينه فقط فيله شده باشه) پياز درشت ١ عدد( نياز ب گرفتن آب پياز نيست) آرد سوخاري ٢ ق غ جعفري خرد شده ٢ ق غ سير ٢،٣ حبه زعفرون غليظ ١ ق غ ( لطفا حذفش نكنيد) نمك و فلفل سياه و پاپريكا و زرد چوبه ب ميزان لازم... . مرغ راب همراه پياز و سير چرخكرده .... بقيه مواد رو اضافه كرده و ورز ميدهيم ... مواد رو بين دو كيسه فريزر ب قطر ١سانت باز ميكنيم و بصورت نواري ( شكل كباب كوبيده ) برش داده و در تابه ايي ك كمي روغن ريختيم سرخ ميكنيم😋... ( با اين مقدار مواد ٧ عدد كباب ب سايز كبابهاي بيرون داريد).... بچه ها اگه خواستيد ديگههه خيلي كولاك كنيد موقع سرو غذا مخلوط زعفرون دم كرده و كره رو با برس روي كبابها بمايد😋 بي نظير ميشه👌🏻
🍲 😋 سیب زمینی 4 عدد ژامبون ۳۰۰ گرم قارچ 300 گرم سس بشامل پنیر پیتزا 🔸سیب زمینی ها رو پوست بکنید و به اندازه ی نیم سانت ورق کنید و بشورید و خشک کنید با کمی روغن هر دو طرف سیب زمینی رو سرخ کنید شما میتونید سیب زمینی رو اب پز یا نیم پز کنید من بسته به ذائقه خانواده سرخ کردم. کف ظرف مناسب فر رو یه لایه سس بشامل بریزید سیب زمینی های سرخ شده رو کف ظرف بچینید بعد یه لایه ژامبون خورد شده بریزید. یه لایه قارچ تفت داده شده بریزید دوباره سطح مواد سس بشامل و بعد پنیر پیتزا بریزیدو داخل مایکروفر داغ با دمای ۱۸۰ به مدت 15 تا 20دقیقه قرار بدین ‌چند ثانیه هم گریل روشن کنید تا روی پنیر طلایی بشه.بعداز بیرون آوردن از دستگاه کمی جعفری خورد شده اضافه کنید و میل کنید در ماکروویو با کامبی ترکیب گریل با ماکرو 360 وات زمان 7 تا 10 دقیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
ادامه داستان #رمان_يک_فنجان_چاي_باخدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت 122: دستم را محکم گرفته بود و به دنبال خود م
ادامه داستان 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت 123: دیواری که اجازه ی حتی یک تنه برخورد به خانومهای حفاظت شده اش را نداد.. دیواری از سربازانِ غیرت.. آنهم غیرتی حسینی.. کاروان گوشه ایی ایستاد و بعد از تشکرو دعایی جانانه ، عزم جدا شدن کرد.. حسام با دوستانش خداحافظی کرد و مرا به گوشه ایی از سرایِ حسین برد.. کنارِ یکدیگر رو به گنبد چسبیده به زمین نشستیم. ( حالت خوبه بانو؟؟ اذیت نشدی؟؟ اونجا همه ی حواسم پی تو بود که یه وقت مشکلی پیش نیاد.. ) مگر میشد، کربلا باشد.. حسین باشد.. اربعین باشد و حالِ کسی باشد؟؟ ( حسام بازم میاریم کربلا؟) لبخند زد ( نه اینکه این دفعه من آوردمت.. آقا بطلبه دنیا هم نمیتونه جلودار بشه.. همونطور که بنده تمام زورمو زدم تا دانیال برتگردونه و شما افتخار هم صحبتی ندادی.. حالا بیا یه زیارت عاشورا بخوونیم.. شمام یه دعایی بکنی واسه ما.. بلکه حاجت روا شیم..) حسام زیارت عاشورایی بین هر دویمان گرفت و با صدایی بلند شروع به خواندن کرد. هر چند که نوایش در آن همهمه ی جمعیت به وضوح شنیده نمیشد ، اما صوتش دل میبرد و اسیرترم میکرد. و من سرا پا گوش، جان سپردم به شنیدنش.. موجِ آوازش پر بغض بود و گریه.. حسام چه آرزویی داشت که این گونه پتک میشد بر سرم.. پا به پایِ گریه هایِ قورت داده اش اشک شدم و زار زدم.. چقدر این مرد هوایش ملیح بود. زیارت که تمام شد دستانش را رو به گنبد، بالا برد و با چشمانی بسته چیزی را زیر لب نجوا کرد. پر از حزن صدایم زدم ( سارا خانوم.. شما پیش آقا خیلی عزیزی.. پس حاجتمو ازش بگیر..) با صدایی که از فرط ناله، بم شده بود پرسیدم ( من؟؟ چجوری آخه؟؟ ) اشکِ روان شده از کنار صورتش را دیدم ( سخت نیست.. فقط یه آمین از ته ته دلت بگو..) پلک روی هم گذاشتم، و با تمام وجودم “آمین” گفتمو دعا کردم بهره برآورده شدنِ آرزوی این مرد.. مردی که عشق.. آرامش.. زندگی وآسایش را با دو دستش هدیه ام کرد. چشم که باز کردم با لبخندی مهربان ، خیره ی صورتم شده بود ( شک ندارم که گرفتیش..) اشک پس زدم( نمیخوای بگی چه چیزی از امام حسین میخوای..) سرش را پایین انداخت و با انگشتر عقیقی دستش مشغولِ بازی شد ( بانو.. میدونی چقدر دوستت دارم؟؟) ساکت ماندم.. اولین بار بود که این جمله را از دهانش میشنیدم.. ناگاه فراری اش به صورتم انداخت ( اونقدر زیاد که گاهی میترسم.. اونوقدر عمیق که وقت دعا و خواستن از خدا، آمینِ آرزمو با صدایِ لرزون و کم جوون میگم.. اما مُهر خلوصِ امشبِ شما، کارمو راه انداخت..) پر از سوال شدم و ترس در جانم دوید ( مگه چی میخوای از خدا.. آرزوت چیه حسام؟؟) لبخند زد.. مکث کرد.. چشم به چشمانم دوخت (شهید شم..) زبانم خشک شد. نفسم یکی در میان بالا میآمد.. من دعایِ شهادتِ معشوقم را آمین گفته بودم؟؟؟ این بچه سید چه به روزم آورده بود؟؟ من دعا کردم.. با ذره ذره ی وجودم.. آمین گفتم با آه به آهِ قلبِ شکسته ام.. کاش زمان میایستاد.. دوست داشتم تا توان در دست دارم، حسام را زیرِ بادِ سیلی بگیرم و جیغ زنان تا خودِ خدا بِدَوَم.. که غلط کردم.. که نکند برآورده شود دعایِ شهادتش.. که او برود، من هم میروم.. بامــــاهمـــراه باشــید🌹