ایشون حاج #رضا_کیانیان طلبه دهه ۵۰ در مشهده که از عشق #منافقین به آغوش گروهک مسلح مارکسیستی #پیکار رفت و مسئول شاخه خراسانشون شد. بعد انقلاب به دلیل #فاز_مسلحانه دستگیر و چون بازیگر بود،با توبه نمایشی از اعدام فرار کرد! امروزم مثل بقیه چپها و منافقها، رنگ عوض کرد و سر از بازی در سفارت انگلیس در آورد
♦️حالا حاج رضا چپخانِ مزدور غرب! طلبهی مارکسیست شدهی غربگرا شدهی وطنفروش! مزدور کیه؟ #ناصر_طهماسب یا تو؟
جرم ماندن کنار مردم
حمله زامبی های مجازی ب دو هنرمند بزرگوار تازه در گذشته
#پروانه_معصومی
#ناصر_طهماسب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️حاجقاسم به فاطمه مغنیه گفت «به سوی مقتلم میروم...»
🔻نقل خاطره «شهید سیدرضی موسوی» و «شهید سیدمحمدحجازی» از ساعات منتهی به شهادت حاج قاسم در مستند «۷۲ ساعت»
14.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 حقایقی جالب دربارهی تسویه حساب با مرحوم «ناصر طهماسب»
🔹«داوود نماینده» پیشکسوت دوبله ایران در مصاحبهی از راز تسویه حساب سازمان مجاهدین خلق و ضد انقلاب با ناصر طهماسب پرده برداشت.
ـ
🔺الهام چرخنده :حرف های من وایرال خور است/ چرا لقب هنرمند ارزشی به من می دهید!
🔹چرا باید به من لقب هنرمند ارزشی بدهند؟ من هیچی نیستم. همین باعث میشود به من بگویند هنرمند حکومتی. حرفهای من وایرال خور است. مهم نیست. من نه در فضای مجازی هستم نه فرصتش را دارم. همه این مسائل میشود اندوخته من برای حضرت زهرا (س).
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 195 ✴️ اگه خودت رو به سمت کارای خوب و حالات خوب نبری، هم حالت بد میشه و هم کارات بد خواه
#کنترل_ذهن 196
غذاست. باید یه جایی بذاری که ازش محافظت بشه. میکروب ها و سایر موجودات که علاقمند به این غذا هستن میان و از بینش میبرن.
برای آدم هم همینطوره.
💢 قبل از آفرینش انسان، یه میکروب بزرگ بوده به نام ابلیس.
🔵 ضمن اینکه سازوکاری که خدا درون انسان قرار داده برای انتخاب تمایلات برتر و رشد خودش، این هم چون زود علاقه پیدا میکنه اگه تربیت نشه خراب میشه آدم.
✅ انسان طوری خلق شده که به شدت عاشق رشد و تعالی هست.
و اصلا "به خاطر همین شدت علاقش به رشد هست که عجله میکنه و میزنه همه چیز رو خراب میکنه".
مگر اینکه #صبر رو بهش یاد بدی.
انرژی هسته ای رو آدم نباید چیز بدی بدونه.
🚸 میبرنش توی نیروگاه و ازش برق تولید میکنن. همون انفجار هست ولی به جای اینکه خراب کنه، آباد میکنه....
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 196 غذاست. باید یه جایی بذاری که ازش محافظت بشه. میکروب ها و سایر موجودات که علاقمند به
#کنترل_ذهن 197
💥 انسان یه انرژی هسته ای رها شده هست. اگه کنترلش نکنی خراب میکنه و همه چیز رو نابود میکنه.
✅ ولی اگه این انسان و اون انرژی هسته ای آزاد شده در وجودش رو ببرید توی یه نیروگاهی و ازش حساب شده استفاده کنی اتفاقات خوبی می افته!😊
❇️ در بحث #کنترل_ذهن هم همینطوره.
اگه کسی تمرین و ممارست نکنه و دقت نکنه کنترل ذهنش رو نمیتونه به دست بیاره و حتما ذهنش خودبخود بیمار میشه و زندگی آدم دچار مشکل خواهد شد.
✴️ مثلا این که آدم نگران خطر باشه چیز بدی نیست ولی اگه ذهن خودت رو کنترل نکردی و همینجوری رهاش کردی، کم کم از شما یه موجود ترسو و ضعیف میسازه...
⭕️ خب این خیلی خطرناکه و کم کم تبدیل به استرس و وسواس میشه
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 197 💥 انسان یه انرژی هسته ای رها شده هست. اگه کنترلش نکنی خراب میکنه و همه چیز رو نابود
#کنترل_ذهن 198
🔺 اینکه آدم علاقمند باشه که مال و ثروت جمع کنه و پول در بیاره بد نیست. اتفاقا توی روایات تحسین شده این کار.
✅ حتی در روایت میفرماید کسی که دنبال پول جمع کردن نباشه توش خیری نیست...
🌺 خود امام صادق علیه السلام یه پولی دستشون رسید. سریع دادن به یه نفر و فرمودن برو باهاش تجارت کن تا زیاد بشه.
🌷 بعد حضرت توضیح دادن: من دنبال عشق و علاقه به زیاد شدن مال نیستم ولی دوست دارم خدا ببینه که من آدم مفیدی هستم و دارم نعماتش رو زیاد میکنم....
💢 متاسفانه دینداران، اصلا پول در آوردن رو جزو اعمال دینی خودشون نمیدونن!
این خیلی عجیب و تاسف برانگیزه....
از اونطرف هم اگه انگیزه پول در اوردن رو رها کنی باعث طمع و استرس و نابودی زندگی انسان میشه
مثل همون نگرانی..
پروانه های وصال
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی ❣عشق رنگین❣ #قسمت_دهم برگشتم طرفش وگفتم:شما؟؟ من اشکان پسرخاله,شیکلا
❣عشق رنگین❣
#قسمت_یازدهم
به خونه رسیدم,مغزم کارنمیکرد,ساره,دکتر,اشکان....
سلام کردم...
مامان:سلام دخترم چقد زود اومدی,فک میکردم دیروقت بیای.
بی هیچ حرفی رومبل توهال کنارمامان نشستم.
مامان:چی شده سمیه جان,توفکری؟؟
اهی کشیدم,برای مامان تمام اتفاقات جشن تولد راتعریف کردم...
مامان لبخندی زد وگفت:از دختر عزیز من همین توقع میرفت,فقط خیلی تند رفتی,یه تذکر کوچک به شکیلا میدادی ومجلس را ترک میکردی..
من:نه مامان ,اینا تدارکات بزرگترای شکیلا بود,پس کسی میبایست تو روی اونا وایمیستاد,خندم گرفت وگفتم:وقتی گفتم خوردن مشروب عین خوردن کثافات توالت هست,دلم خنک شد خخخ
یکدفعه یادم اومد من اصلا کادو هم ندادم,باخودم گفتم:خوب بهتر,عطربه این خوبی ,قسمتش نبود.
به موضوع اشکان ,خیلی فکر کردم واخر سری به این نتیجه رسیدم گروه خونی ما بهم نمیخوره,هرچند ادعا کندکه اعتقاداتش با اقوامش متفاوته ولی بالاخره تو همون محیط بزرگ شده من باهرچی بتونم کناربیام با چیزای خلاف شرع نمیتونم..
هرچه که بیشتر فکر میکردم,بیشتربه این نتیجه میرسیدم که مابه درد هم نمیخوریم.
فرداش اشکان بهم زنگ زد.
من:الو بفرمایید
اشکان:سلام خانم محمودی,صبوری هستم
من:صبوری؟؟؟
اشکان:بله اشکان صبوری
من:آهان الان به جا اوردم.
اشکان:ببخشید مزاحمتون شدم,حقیقتش دیگه بیش ازاین نتونستم طاقت بیارم,اگرمیشه یه جا قراربگذاریم تا ببینمتون.
من:نه نیازی ,نمیبینم
اشکان:یعنی چه خانمم؟؟
من:اولا چای نخورده,پسرخاله نشید لطفا درثانی من به دوتا پیشنهادتون فک کردم وجوابم منفی است ,اقای محترم.
اشکان:شما یک فرصت به من بدهید یه چندوقت مثل دوتا دوست باهم باشیم ,مطمینم نظرتون عوض میشه.
من:حرف من همونه که گفتم ,اهل دوست پسرودختری هم که اینروزا ناجورباب شده نیستم,چون من جنس حراجی وبنجل نیستم که چوب حراج به جسم وابروم باخزعبلاتی مثل دوستی بانامحرم بزنم,من مثل یک الماس گرانبها هستم که برای خودم حرمت قایلم.
کاملا معلوم بود که عصبانی شده,
اشکان:پس منتظر من باش خانم الماس گرانبهاااا,اگه کاری نکردم که به دست وپام بیافتی مرد نیستم..
من:خخخخ همین الانشم مردنیستی ,روباه مکارررر
وتلفن را قطع کردم.
اما غافل ازاینکه این روباه مثل مار زخمیست وتا نیشش رانزنه ول کن نیست .
#ادامه دارد....
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
پروانه های وصال
❣عشق رنگین❣ #قسمت_یازدهم به خونه رسیدم,مغزم کارنمیکرد,ساره,دکتر,اشکان.... سلام کردم... مامان:سلام
یامهدی:
❣عشق رنگین❣
#قسمت_دوازدهم
امروز دوباره کلاس نقاشی داشتم ,نمیدونم برخورد شکیلا چی میتونه باشه.
خیلی سوالا دارم که از ساره بپرسم.
بالاخره به کلاس رسیدم,سرجای همیشگیم نشستم,اما هنوز خبری ازساره وشکیلا نبود.
بعدازیک ربع ,ساره آمد ,مثل همیشه کنارم نشست وباخنده گفت:به به خانم آشوبگرمون چطوره؟
من:سلام,چرادیرکردی؟
شکیلا کجاست؟
ساره:با اجازتون حالش خوب نبود,نمیتونست بیاد,
یه کم عذاب وجدان گرفتم ,اخه حتما به خاطرمن ,جشنش به هم ریخته,دلم سوخت.
اهسته گفتم:حتما به خاطراون کارمن....
ساره:نه بابا,تقصیرخودشه,زیادی نوشید ,الانم توحالت نیمه هوشیاره,باباش ازبس عذاب وجدان داره ازکنارتختش تکون نمیخوره
اووووف,خیالم راحت شد وبرگشتم به ساره گفتم :حس کلاس راندارم میای بریم یه دور بزنیم؟
ساره:جانا توسخن از دل ما میگویی..
ولی من میخواستم به بهانه ی گردش یه کم با ساره صحبت کنم.
شدیم سوارماشین ,روکردم به ساره وگفتم:ساره من دوست ندارم به رفیقم سوظن داشته باشم وچون رک وراستم ,میخوام چندتاسوال ازت بپرسم بشرطی که ناراحت نشی هاا
ساره:بپرس بابا,مقدمه چینی نکن..
ببین ساره,گفتی ازشهرستان اومدی دنبال کار,این نشون میده که احتیاج به پول داشتی والانم یک منشی ساده هستی که نهایتش ماهی یک میلیون بگیری ,اما بااین یک میلیون پول اجاره ی اون اپارتمان که خیلی بیشترازحقوقته را ازکجا میاری؟؟
ببین قصد بدی ندارم,یه جورکنجکاویه.
من خواهرندارم ساره جان,احساسم به تو مثل خواهر نداشته ام است.
بعدشم تو منشی بابای شکیلا هستی ومیدونم اینقدبی اعتقاد نیستی که اجازه بدهی هرکسی دستت رابگیره,من دیدم دکتر دستت راگرفت ودنبال خودش کشوند,آخه برای چی؟؟....
ساره یک نگاه بهم کردو آهی کشید و...
ادامه دارد.....
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
پروانه های وصال
یامهدی: ❣عشق رنگین❣ #قسمت_دوازدهم امروز دوباره کلاس نقاشی داشتم ,نمیدونم برخورد شکیلا چی میتونه ب
❣ عشق رنگین❣
#قسمت_سیزدهم
ازهمون لحظه ی اول که دیدمت فهمیدم دختر باایمان وتیزی هستی ومیدونم قابل اعتمادی,خواهشا هرچه که میگم بین خودمون باشه.
راستش از روزی که استخدام اقای دکتر یا همون بابای شکیلا شدم,یه جورایی احساس میکردم حرف ناگفته ای توکارهای بهزاد(دکتر)هست,هرروز به بهانه ای, به من پولی چیزی میداد ,گاهی بی مناسبت وبامناسبت هدیه های گران قیمت برام میخرید وکلا نامحسوس به من محبت میکرد ومنم جذبش شدم,خوب آدمم,احساس دارم,ازشوهر قبلیم که هیچ شانسی نیاوردم وهیچ محبتی ندیدم,وقتی که بهزاد محبتم میکرد ناخوداگاه بیشتروبیشتر به سمتش کشیده میشدم ,تااینکه یک روز به خودم آمدم,دیدم به بهانه ی ازدواج ونشان دادن عشقی رنگین وفریبنده ,زن صیغه ای بهزاد شدم,من همسن شکیلام,یعنی هم سن دخترشم,اما الان زن موقتشم که ازدواج دایمم را هرروز به بهانه ای عقب میاندازد.
اون آپارتمان هم ,بهزاد برام رهن کرده واین دویست وشش هم برام خریده....
امایک چیز این روزها ذهنم رامشغول کرده وبه طوریکه به سرم میزنه از بهزاد جدا شم. آخه متوجه شدم با زن دیگه ای در ارتباطه,آخه برام غیرقابل باوره ,یک مرد تواین سن باوجودیک زن دایم ویک زن جوان موقت ,بازم دنبال دوست دختره .....
خیلی براش متأسف شدم,اما چیزی نگفتم ,فقط توصیه کردم عاقلانه تصمیم بگیره وتوکل به خدا کند وهیچ وقت با ریسمان پوسیده ی بهزاد توچاه نره وبه راحتی زن دایمش نشه...
ازموضوع اشکان هم با کسی ,چیزی نگفتم حتی به ساره ,چون از نظر من موضوع تمام شده بود ولزومی نداشت کسی درجریان باشه.
درسته توجشن شکیلا اعصابم خیلی خورد شد اما دعا میکردم حالش خوب بشه.
از شکیلا خداحافظی کردم وسوارمترو شدم,اما یک حسی بهم میگفت کسی داره تعقیبم میکنه ....
#ادامه دارد......
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی