eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
19.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرغ مجلسی خوشمزه 🍗😋😍 این مرغ 🍗و بدون روغن 🧈هم میتونید درست کنید من فقط یه قاشق روغن زیتون🫒زدم که جزو چربی های مفید هست و برای رژیم هیچ موردی نداره و البته طعم‌مرغ رو عالی میکنه شما اگر رژیم ندارین میتونید از کره 🧈هم استفاده کنید. نگران نباشید بدون آب 🥛بد نمیشه چون با آب پیاز 🧅پخته میشه بسیار لذیذتر هم میشه یکبار امتحانش کنید 😋😉 مواد لازم مرغ 🍗😋 مرغ دو تکه ران با سینه 🍗 پیاز ۲ عدد متوسط 🧅 هویج یک عدد کوچک🥕 فلفل دلمه یک چهارم یک عدد 🫑 رب گوجه ۲ ق غ خ🥫 ادویه ها: نمک یک ق چ ، فلفل یک ق چ خ ، زردچوبه یک ق چ ، زنجبیل نصف ق چ خ، پاپریکا یک ق چ‌ خ ، پودر پیاز کمی(قابل حذف) 🧂🌶️ برگ‌ بو ۲ تکه🍃 زعفران ۳ ق غ خ .
16.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😋 سیب زمینی:۲ عدد تخم مرغ:۲ عدد آرد:۲ قاشق غذاخوری سینه مرغ:۱ عدد پیاز:۱ عدد جعفری:مقداری رب:۱ قاشق غذاخوری پنیر پیتزا:۱۰۰ گرم ادویه ها:زردچوبه،پاپریکا،آویشن،فلفل سیاه،نمک اول سینه مرغو نواری برش برنید سیب زمینی هارو پوست بگیرین و رنده کنید و آبشو کامل بگیرین و بهش نمک و آرد و تخم مرغهارو اضافه کنید و هم بزنید برای مواد میانیش مرغو تو روغن سرخ کنید پیاز نگینی خرد شده رو هم تو تابه سرخ کنید و ادویه هارو اضافه کنید بعد جعفری خرد شده اضافه کنید و هم بزنید برای خوشرنگ تر شدنش بهش رب هم اضافه کنیداز مواد سیب زمینی یه لایه نازک بریزین تو تابه و صافش کنید یک طرفش که سرخ شد برگردونید تا طرف دیگشم سرخ بشه بعد از مواد بریزین رو سیب زمینی روشم پنیر پیتزا بریزین .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ای مردم خبرهایی در دنیا است به هوش باشید 🔺 وقتی گفته می شود دنیا در حال حرکت به سمت ظهور منجی موعود هست، یکی از علت های آن همین کلیپ هست که هر چقدر به اسلام هجوم می‌آورند گرایش به اسلام و در جهان بیشتر می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 7 توصیه انتخاباتی و کلیدی امروز در دیدار مردم آذربایجان شرقی..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 302 مشکلات مؤمنین، اینجوریه.☺️ ✅ مشکلات نیست،خشکلات هست!😊 اصلاً خیلی عالیه👌 در بلا هم
303 🔷حاج آقا یه سوال! الان من یه مشکلی دارم. این مال چیه؟ به ذهنم چیزای منفی و بد رسیده بوده الان داره بلا سرم میاد. علتش چیه؟🤔 - والا چی بگم. من نمیدونم! علم غیب که ندارم!☺️ - ای بابا! خب یه سوال دیگه! این رفیقمون فلان مشکل رو داره. اون چی؟ میخوام بدونم! - ما نمیدونیم، ان شالله مشکلات همه ناشی از محبت خدابه اون هاست. میخواد سختی بهشون بده و رشدشون بده.☺️ ولی خواهشا دیگه خودت، خودتو نزن! یه ذره بیشتر مراقب ذهنت باش. 😒 💢 سر نماز اگه ذهنت رو کنترل نکنی همون بحث دروغگویی پیش میاد 💢 سر غیر نماز هم کنترل ذهن نکنی، ممکنه خدا رهات کنه ها! 🌹
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 303 🔷حاج آقا یه سوال! الان من یه مشکلی دارم. این مال چیه؟ به ذهنم چیزای منفی و بد رسیده
304 🌷 خدایا به حق اباعبدالله الحسین خطورات ذهنی بد ما رو از بین ببر... 🌷 قدرت کنترل ذهن به ما بده،تا هم از مواهب زندگی و بندگی برخوردار بشیم، هم دچار ضررهای معنوی و مادی نشیم... من این دعاها رو که میکنم دلیل داره! ✅ یه حرفی رو به خدا بزن: بگو خدایا این طلبه توی کانالش خیلی در مورد کنترل ذهن حرف زد ولی من نمیتونم... خودت کمک کن..😓 همینطور که داری این حرفا رو از توی گوشیت میخونی نگو خب حالا ان شالله بعد میرم ذهنم رو درست میکنم! همیشه بگو خدایا من نمیتونم... منو به خودم واگذار نکن... لطفا...😭 🌹
پروانه های وصال
🦋ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت ۹۷ 🎬 عقد که تمام شد همه به جز علی وطارق وعماد ,اتاق ر
🦋ای,در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 طارق رو کرد طرفم:سلماجان,عزیزم من وعماد باید ازاین شهر بریم تا جانمان درامان باشه,علی یه برنامه ریزی دقیق کرده وما بدون کوچترین مزاحمت داعش باهمون ماشینی که تو اینجا امدی,میریم خارج شهر واز اونجا هم ان شاالله خودمون را میرسانیم به خانواده خاله وعماد پیش خاله,جاش امن امنه وراحت میتونه یک زندگی خوب داشته باشه وان شاالله به یاری خدا ومقاومت رزمندگان اسلام ,شهرکه ازاد شد ماهم برمیگردیم همینجا سر خونه وزندگیمان. من:خوب من وعلی هم میایم ,اینجوری بهتره که.... طارق:تووعلی باید کارهای بزرگی انجام بدهید ,کارهایی که من آرزو دارم یکیشون رابتونم انجام دهم.... سلما جان به تووعلی غبطه میخورم ,به نظر من شما برگزیده شدید ,شما تویک جبهه تلاش میکنید وماهم توهمون جبهه هستیم منتها روش مبارزه مان باهم فرق میکنه,اسلام داره غریب میشه اصلا غریب شده ومن وتووما باید از غربت درش بیاریم .... هرچه که بیشتر طارق صحبت میکرد ,بیشتر حضورخدا رااحساس میکردم ,بله من نذر کردم من با حجت زنده ی خدا عهد کردم ,حالا که موقعیت پیش امده باید به عهدم وفا کنم. قران راکه طارق داده بودم ,هنوز روی زانوهام بود به سینه فشردم وگفتم:راضیم به رضای خدا وامام زمانم... علی بار دیگه بوسه به دستم زد ومن وطارق وعماد را تنها گذاشت تا راحت تر خداحافظی کنیم. عمادرا بغل کردم وبوییدم وبوسیدم به اندازه سالها ازش بوسه گرفتم,اخه نمیدونستم تاکی باید ازش دور باشم. سفارش عماد را به طارق کردم وسفارش طارق رابه خدای بزرگ ومهربانم کردم. بعداز نیم ساعتی علی بایک سینی شربت ودیزی خرما وارد شداینم شیرینی عروسی من بود ☺️ علی:طارق ,بجنب داداش داره دیرمیشه. طارق واحمد وعباس لباسهای داعشیها را پوشیدن ودست عماد را گرفتند ورفتند... داشتم باخودم زمزمه میکردم درحالی که اشکهام جاری شده بود:در رفتن جان ازبدن,گویند هرنوعی سخن من خود به چشم خویشتن ,دیدم که جانم میرود.. که یکباره دوتا دست دورم حلقه شد وگرمی اغوش علی،غم هجران برادرانم را ازیادم برد.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
🦋ای,در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۹۸ 🎬 طارق رو کرد طرفم:سلماجان,عزیزم من وعماد باید ا
🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 خیلی دستپاچه شدم برگشتم طرف علی وارام گفتم:وای زشته,عمومحمد!! علی همینطور که دستش دورم بود به سمت اتاق عقدبردم وگفت:کجایی خانم گلم،عمومحمد الان یک ساعتی هست رفته ،دستم راگرفت تودستاش وروی کناره, بغل دیوار,نشاندم ،یه خرما از داخل بشقاب برداشت وگذاشت دهنم وادامه داد:کی گفته که داماد حتما باید عسل دهن عروسش کنه؟؟وقتی خرما به این شیرینی وخوشمزگی هست،تازه میوه ی بهشتی هم بهش میگن ،عسل باید بره رد کارش وتو چشمام خیره شدوگفت:به سرنوشت علی خوش امدی سلما.....،درسته نشد عروسی برات بگیرم اما بهت قول میدهم ازجان ودل برات بمیرم....خودم را قربانت میکنم تا یه خار به پاهای نازنیتت نره و... علی گفت وگفت وگفت ومن مدهوش شدم ازاینهمه عشق نهفته در وجودش،دستش را به لبهام نزدیک کردم ودستپاچه وباشرم بوسه ای به دستش زدم وگفتم:خوشحالم که همسفر زندگیم یک شیعه ی عاشق مولاعلی ع است،خوشحالم ازاینکه خانوم حضرت زهراس پذیرفت عروس عشیره ی بهشتیان,طایفه ی مظلوم عالم،شیعیان امیرالمومنین حیدرکرار،شوم. علی.... علی:جان علی... من:من اول، گرمای عشق را ازنگاه توگرفتم ودروجود توجستجومیکردم اما حالا میفهمم اون گرما اشعه ی کوچکی از منبع وخورشید معشوق بود ،عشق واقعی همین علی ع است همین زهراس است ,همین حسین ع است وتمام اولاد علی ع است,عشق واقعی اسلام محمدی وعلوی ست,عشق واقعی قران محمد وقران ناطق که همان مهدی موعود است واینها راه رسیدن به کمال عشق یعنی خداست. حواسم نبود که باهر حرفم اشکم جاری وجاری تر میشود وناگاه بابوسه ی علی که برگونه ام نشست به خود امدم... علی:خدای من سلما...توکه ازمن هم عاشق ترودیوانه تری....اینقدر اشک نریز عزیزم،گرچه این اشک گرانبهاست اما دیدن چشمان اشکبارت ,ناراحتم میکند. با پشت دستم صورتم را پاک کردم که علی دستمالی ازجیبش دراورد وگفت:حالا شدی نی نی کوچلو....زشته باپشت دست عه عه عه.. ازاینهمه مهربانی دلم غنج میرفت....خدایا شکرت که دارمش..... علی:سلما جان نمیخوام حال خوشت راخراب کنم ,اما یه چیزایی هست که باید بدونی وتا قبل ازاینکه به اون اپارتمان برگردیم بهت بگم بهتره. من:مگه قراره برگردیم اونجا؟ علی:اره گلم,بزار برات بگم و.... .. 💦⛈💦⛈💦⛈