🔰 7 توصیه انتخاباتی و کلیدی امروز #رهبر_معظم_انقلاب در دیدار مردم آذربایجان شرقی..
#انتخابات #مشارکت_حداکثری
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 302 مشکلات مؤمنین، اینجوریه.☺️ ✅ مشکلات نیست،خشکلات هست!😊 اصلاً خیلی عالیه👌 در بلا هم
#کنترل_ذهن 303
🔷حاج آقا یه سوال!
الان من یه مشکلی دارم. این مال چیه؟ به ذهنم چیزای منفی و بد رسیده بوده الان داره بلا سرم میاد. علتش چیه؟🤔
- والا چی بگم. من نمیدونم! علم غیب که ندارم!☺️
- ای بابا! خب یه سوال دیگه! این رفیقمون فلان مشکل رو داره. اون چی؟ میخوام بدونم!
- ما نمیدونیم، ان شالله مشکلات همه ناشی از محبت خدابه اون هاست. میخواد سختی بهشون بده و رشدشون بده.☺️
ولی خواهشا دیگه خودت، خودتو نزن! یه ذره بیشتر مراقب ذهنت باش.
😒
💢 سر نماز اگه ذهنت رو کنترل نکنی همون بحث دروغگویی پیش میاد
💢 سر غیر نماز هم کنترل ذهن نکنی، ممکنه خدا رهات کنه ها!
🌹
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 303 🔷حاج آقا یه سوال! الان من یه مشکلی دارم. این مال چیه؟ به ذهنم چیزای منفی و بد رسیده
#کنترل_ذهن 304
🌷 خدایا به حق اباعبدالله الحسین خطورات ذهنی بد ما رو از بین ببر...
🌷 قدرت کنترل ذهن به ما بده،تا هم از مواهب زندگی و بندگی برخوردار بشیم، هم دچار ضررهای معنوی و مادی نشیم...
من این دعاها رو که میکنم دلیل داره!
✅ یه حرفی رو به خدا بزن:
بگو خدایا این طلبه توی کانالش خیلی در مورد کنترل ذهن حرف زد ولی من نمیتونم... خودت کمک کن..😓
همینطور که داری این حرفا رو از توی گوشیت میخونی نگو خب حالا ان شالله بعد میرم ذهنم رو درست میکنم!
همیشه بگو خدایا من نمیتونم... منو به خودم واگذار نکن... لطفا...😭
🌹
پروانه های وصال
🦋ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت ۹۷ 🎬 عقد که تمام شد همه به جز علی وطارق وعماد ,اتاق ر
🦋ای,در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۹۸ 🎬
طارق رو کرد طرفم:سلماجان,عزیزم من وعماد باید ازاین شهر بریم تا جانمان درامان باشه,علی یه برنامه ریزی دقیق کرده وما بدون کوچترین مزاحمت داعش باهمون ماشینی که تو اینجا امدی,میریم خارج شهر واز اونجا هم ان شاالله خودمون را میرسانیم به خانواده خاله وعماد پیش خاله,جاش امن امنه وراحت میتونه یک زندگی خوب داشته باشه وان شاالله به یاری خدا ومقاومت رزمندگان اسلام ,شهرکه ازاد شد ماهم برمیگردیم همینجا سر خونه وزندگیمان.
من:خوب من وعلی هم میایم ,اینجوری بهتره که....
طارق:تووعلی باید کارهای بزرگی انجام بدهید ,کارهایی که من آرزو دارم یکیشون رابتونم انجام دهم....
سلما جان به تووعلی غبطه میخورم ,به نظر من شما برگزیده شدید ,شما تویک جبهه تلاش میکنید وماهم توهمون جبهه هستیم منتها روش مبارزه مان باهم فرق میکنه,اسلام داره غریب میشه اصلا غریب شده ومن وتووما باید از غربت درش بیاریم ....
هرچه که بیشتر طارق صحبت میکرد ,بیشتر حضورخدا رااحساس میکردم ,بله من نذر کردم من با حجت زنده ی خدا عهد کردم ,حالا که موقعیت پیش امده باید به عهدم وفا کنم.
قران راکه طارق داده بودم ,هنوز روی زانوهام بود به سینه فشردم وگفتم:راضیم به رضای خدا وامام زمانم...
علی بار دیگه بوسه به دستم زد ومن وطارق وعماد را تنها گذاشت تا راحت تر خداحافظی کنیم.
عمادرا بغل کردم وبوییدم وبوسیدم به اندازه سالها ازش بوسه گرفتم,اخه نمیدونستم تاکی باید ازش دور باشم.
سفارش عماد را به طارق کردم وسفارش طارق رابه خدای بزرگ ومهربانم کردم.
بعداز نیم ساعتی علی بایک سینی شربت ودیزی خرما وارد شداینم شیرینی عروسی من بود ☺️
علی:طارق ,بجنب داداش داره دیرمیشه.
طارق واحمد وعباس لباسهای داعشیها را پوشیدن ودست عماد را گرفتند ورفتند...
داشتم باخودم زمزمه میکردم درحالی که اشکهام جاری شده بود:در رفتن جان ازبدن,گویند هرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن ,دیدم که جانم میرود..
که یکباره دوتا دست دورم حلقه شد وگرمی اغوش علی،غم هجران برادرانم را ازیادم برد....
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
🦋ای,در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۹۸ 🎬 طارق رو کرد طرفم:سلماجان,عزیزم من وعماد باید ا
🦋ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۹۹ 🎬
خیلی دستپاچه شدم برگشتم طرف علی وارام گفتم:وای زشته,عمومحمد!!
علی همینطور که دستش دورم بود به سمت اتاق عقدبردم وگفت:کجایی خانم گلم،عمومحمد الان یک ساعتی هست رفته ،دستم راگرفت تودستاش وروی کناره, بغل دیوار,نشاندم ،یه خرما از داخل بشقاب برداشت وگذاشت دهنم وادامه داد:کی گفته که داماد حتما باید عسل دهن عروسش کنه؟؟وقتی خرما به این شیرینی وخوشمزگی هست،تازه میوه ی بهشتی هم بهش میگن ،عسل باید بره رد کارش وتو چشمام خیره شدوگفت:به سرنوشت علی خوش امدی سلما.....،درسته نشد عروسی برات بگیرم اما بهت قول میدهم ازجان ودل برات بمیرم....خودم را قربانت میکنم تا یه خار به پاهای نازنیتت نره و...
علی گفت وگفت وگفت ومن مدهوش شدم ازاینهمه عشق نهفته در وجودش،دستش را به لبهام نزدیک کردم ودستپاچه وباشرم بوسه ای به دستش زدم وگفتم:خوشحالم که همسفر زندگیم یک شیعه ی عاشق مولاعلی ع است،خوشحالم ازاینکه خانوم حضرت زهراس پذیرفت عروس عشیره ی بهشتیان,طایفه ی مظلوم عالم،شیعیان امیرالمومنین حیدرکرار،شوم.
علی....
علی:جان علی...
من:من اول، گرمای عشق را ازنگاه توگرفتم ودروجود توجستجومیکردم اما حالا میفهمم اون گرما اشعه ی کوچکی از منبع وخورشید معشوق بود ،عشق واقعی همین علی ع است همین زهراس است ,همین حسین ع است وتمام اولاد علی ع است,عشق واقعی اسلام محمدی وعلوی ست,عشق واقعی قران محمد وقران ناطق که همان مهدی موعود است واینها راه رسیدن به کمال عشق یعنی خداست.
حواسم نبود که باهر حرفم اشکم جاری وجاری تر میشود وناگاه بابوسه ی علی که برگونه ام نشست به خود امدم...
علی:خدای من سلما...توکه ازمن هم عاشق ترودیوانه تری....اینقدر اشک نریز عزیزم،گرچه این اشک گرانبهاست اما دیدن چشمان اشکبارت ,ناراحتم میکند.
با پشت دستم صورتم را پاک کردم که علی دستمالی ازجیبش دراورد وگفت:حالا شدی نی نی کوچلو....زشته باپشت دست عه عه عه..
ازاینهمه مهربانی دلم غنج میرفت....خدایا شکرت که دارمش.....
علی:سلما جان نمیخوام حال خوشت راخراب کنم ,اما یه چیزایی هست که باید بدونی وتا قبل ازاینکه به اون اپارتمان برگردیم بهت بگم بهتره.
من:مگه قراره برگردیم اونجا؟
علی:اره گلم,بزار برات بگم و....
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
🦋ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۹۹ 🎬 خیلی دستپاچه شدم برگشتم طرف علی وارام گفتم:وای زش
🦋ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۱۰۰ 🎬
علی ادامه داد:راستش اگه بخوام از اول اول بگم هم خیلی وقت گیره وهم مفصل ,پس من خلاصه میگم ،هرکجا برات مبهم بود یا سوال داشتی بپرس تا برات توضیح بدم.
راستش خودت میدونی من از بچگی عاشق نمایش وتئأتربودم وکمابیش,میدونی بیشتر کتکهایی که از پدرم ومامان صفیه میخوردم برای این بود که ادا وحرکات همسایه ها وقوم وخویشها را مثل خودشون درمیاوردم وپدرومادرم به گمان اینکه من قصد تمسخر دیگران را دارم برای تنبیه من باشلاق وارد عمل میشدند.
خنده ای کردم ویادخاطراتی افتادم که علی حرکات بقیه راتقلید میکرد وگفتم:خخخخ بارها شاهد بودم، هم هنرنماییهات را دیدم وهم در رفتن از زیر تنبيهات پدرانه را ....
دوباره دستم رافشرد وگفت:قربون این خنده های ملیحت بشم من.....همیشه بخند گلکم....
انگار برق سه فاز بهم وصل کرده بودند اخه هنوز به این رفتارهای سرشار ازمحبت علی عادت نکرده بودم وبا ادامه ی حرفهای علی ,حالتم عادی شد.
علی:خلاصه ,علی رغم میل باطنیم که به تئاتر بود,به خاطر استعداد خاصی که به شیمی داشتم,رشته ی شیمی هسته ای را در دانشگاه انتخاب کردم,اخه معتقد بودم بااین رشته بهترمیتونم به مردم خودم خدمت کنم.
همون اول ورود به دانشگاه متوجه شدم اکثر استادها من رابا دانشجوی دیگری که اتفاقا توهمین رشته درس میخونه,اشتباه میگیرن،خیلی دلم میخواست ببینم کیه وچیه ,فهمیدم اسمش هارون هست وچند ترم بالاتراز من هست ,وقتی دیدمش به استادها حق میدادم مارا باهم اشتباه بگیرن,یه فرقهای جزیی داشتیم که کسی به اونا توجهی نمیکرد,بعضی وقتا فکر میکردم نکنه ,هارون واقعا برادر من هست ونمیدونم.
تااینکه یه روز متوجه شدم.
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
🦋ای دردام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۱۰۰ 🎬 علی ادامه داد:راستش اگه بخوام از اول اول بگم هم
🦋ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت ۱۰۱ 🎬
تا اینکه یک روز متوجه شدم ,هارون باباش که از دنیا رفته بود, بعثی بوده وخودشم گرایشات بعثی داره ویهودی بوده وپیش شوهر خاله یهودیش هم بزرگ شده وکلا دنیای ما دوتا مثل شباهت ظاهریمون نیست واززمین تا اسمون فرق داره,شیطونه قلقلکم میداد که یه کم اذیتش کنم,رفتم تونخش وحرکاتش را زیرنظر گرفتم ,اونم حالا دیگه منو شناخته بود اما باهم رفیق نبودیم.
هرروز توجمع دوستان حرکاتش را تقلید میکردم وبعضی عاداتش را شاخ وبرگ میدادم وبزرگنمایی میکردم ودوستام هم از خنده روده بر میشدند.
اخرای سال تحصیلی بود که یه چیز جدید از هارون کشف کرده بودم وطبق معمول حرکاتش رادر میاوردم که متوجه شدم یک نامردی هارون را اورده سرصحنه وجات خالی که ببینی,زدم وخوردم,خوردم وزدم خخخخحح
خلاصه بچه ها مارا از هم جدا کردند ودیگه تصمیم گرفتم دور هارون راخط بکشم,اخه به هدفم رسیده بودم ,این دعوا باعث شده بود که هیچ کس من وهارون را اشتباه نگیرد.
یک هفته ای از دعوای من وهارون گذشته بود،یک روز صبح ورودی دانشگاه دونفر باکت وشلوار جلوم راگرفتند واسمم را صداکردند,برگشتم طرفشان وگفتم:بله ,امرتون؟!
یکیشون اشاره به ماشین سیاهرنگی باشیشه های دودی کرد وگفت:میشه چند لحظه مزاحمتون بشیم؟
با نگاه به ماشین ,ترس برم داشت وگفتم:درخدمتم ,همینجا امربفرمایید.
یکی شون محکم دستم را چسپید وبردم طرف ماشین وخیلی محترمانه وبه زور سوار ماشینم کردند و....
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
🌷یکی از اثرات نماز شب در چهره و صورت فرد ظاهر می شود. اهل سحر و نماز شب نوری در چهره خود دارند.
امام صادق عليه السلام می فرمایند:
صلاة اللیل تحسن الوجه
نمازشب، صورت انسان را زیبا می کند.
📚تهذیب الاحکام، ج۲، ص۱۲۱
در این #ماه_رجب نمازشب را به نیت ظهور آقا #امام_زمان (عج) بخوانیم
خواهرم #حجاب باعث خوشنودی قلب امام زمان (عج) می شود...
•┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
#نمازشب_دعوتنامهایازخـدا
عجایبایننماز زیبا
🌘موذنِنـمازواجب؛ انساناست
اما موذنِنـمازشب″ پروردگار ″توست!
صدایِموذننماز واجبرا همهیانسانها
میشنوند،اماصدایاذاننمازشبرا
فقطبعضیاز انسانها میشنوند!❕
🌘 ندایانسانها بهطرفنمازِ واجب
حیعلیالصلاةو.. است..
اما ندایربالعالمینبهسوینمازشب :
هلمنسائلفأعطیه؟!..
آیا نیازمندیهستتا بهاو عطاکنم؟!
🌘 نمازواجبرا بیشترانسانها
ادا میکنند اما نمازشبرا فقط
انسانهایبرگزیدهو خاصخدا بهجایمیآورند
🌘نمازواجبرا بعضیانسان ها
برایریا میخوانند؛اما نمازشبرا
هیچکسبـهجا نمیآوردمگرپنهانیوخالصانه!
🌒 در نمازهایواجب″احتمال″قبولشدن
وجود دارد،اما درنمازشب″وعده″یقبولشدن
دادهشده..
🌘هیچفردیقادر بهخواندناین
نماز ماورایینمیشود..
مگر آنکـهخاصو مورداهمیتخدا باشد
تا خدا درآنلحظاتناب..
اورا صدا کندوبا او خلوتکنـد
و مشکلاتاورا بشنود و وعدهبدهـد کـه
ادایشمیکنـد!
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
❤️🌱
🌸 آثار دنیوی نماز شب 🌸
🔸️آثار دنیوی نماز شب در الویت نیست ولی فردی که نماز شب می خواند ناخودآگاه به این آثار دنیوی می رسد:
1- نیکو شدن اخلاق ( یکی از آثار نماز شب تعدیل در خلق و خو فرد می باشد)
2- رفع افسردگی و اندوه از انسان ( یکی از مشکلات اصلی جوامع بشری افسردگی و تنهایی است که مردم اول ترجیح می دهند به مشاور مراجعه کرده و با او درد و دل کنند ، آیا بهتر نیست آدمی با خدا درد و دل کند)
3- رفع بدهکاری مالی از فرد (یکی دیگر از آثار نماز شب فراهم شدن اثباب الهی برای حل شدن مشکلات مالی است)
4- افزایش نور و قوت چشم هم در ظاهر و هم در باطن
5- خوش بو شدن بدن
6- محفوظ ماندن از بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله
7- ضمانت سلامت بدن ( امروزه از نظر علم پزشکی ثابت شده که بعضی از هورمون های لازم برای بدن فقط در حالت بیداری در سحرگاه ترشح می شود)
8- پر نور شدن و برکت در قبر
9- در آخر یکی از عوامل مهم در عاقبت به خیری بیداری در سحر و نماز شب است.
در این #ماه_رجب نمازشب را به نیت ظهور آقا #امام_زمان (عج) بخوانیم
خواهرم #حجاب باعث خوشنودی قلب امام زمان (عج) می شود...
•┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️درآخرین شب بهمن ماه
🐟آرزومندم
❄️اسفندماه براتون سراسر
🐟خوشی و خوشبختی باشه
❄️به امید فردایی بهتر
🐟خیالتون آسوده خاطرتون جمع
❄️و روزڪَارتون مهربان باد
شب زیباتون بخیر ❄️
❄️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آخرین ماه سال ۱۴۰٢
✨را با نامت آغاز میکنم
🌸بسم الله النور
✨بسم الله علی کل النور
🌸خدایا آخرین ماه
✨آخرین غم وکدورت ودلخستگی باشه
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺سـلام
🎊به اولین روز
🌺اسفند خوش آمدین
🎉برایتان ماهی
🌺پراز موفقیت
🎊لبریز از پیشرفت و
🌺سرشار از خوشبختی
🎉همراه با خیر و برکت
🌺از خداوند خواهانم
🌺صبح سه شنبه تون بخیر🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در این صبح زیبا
☕️صمیمی ترین سلامها و درودها
🌸تقدیم شما عزیزان
🌸امیدوارم طلوع اولین روز
☕️اسفند و آخرین ماه سال
🌸آغاز خوشےهایتان باشـد
☕️و شادی و برکت و آرامش
🌸مهمان همیشگی خانه هایتان
🌸ســــــلام
صبحتـون بخیــر و شــادی ☕️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
پروردگارا🙏
در اولین روز اسفند 🌸🍃
قلبمان جایگاه مهربانی و
عشق و محبت باشد💞
پروردگارا🙏
زندگیمان سر شار از آرامش
روحمان غرق از
محبت الهی باشد🌸🍃
پروردگارا🙏
تن تک تک عزیزانمان
در سلامت کامل باشند🌸🙏
آمیـــن🙏
🔻امام باقر علیهالسلام:
اگر مردم مىدانستند كه
چه فضیلتى
در #زیارت_حسین (علیهالسلام) است،
از شوق مىمُردند
📚کامل الزیارات
#نیمهشعبان #زیارتامامحسین
فضیلت زيارت امام حسین علیهالسلام
در شب #نیمهشعبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میجویمت به خوابو نفهمیدهام هنوز
در چشمهای منتظران تو خواب نیست
باید خودت برای ظهورت دعا کنی
در دستما #دعای_فرج مستجاب نیست
#نزدیک_شد_وعده_الهی
به ولادت #حجتبنالحسن
به استقبال مولود #نیمه_شعبان