پروانه های وصال
#رمان_آنلاین #دست_تقدیر۱۳ #قسمت_سیزدهم 🎬: محیا داخل راهرو ایستاده بود و می دید که فقط آخرین ردیف صن
#رمان_آنلاین
#دست_تقدیر۱۴
#قسمت_چهاردهم🎬:
ورودی نجف اشرف بودند، رقیه از جا بلند شد و محیا هم پشت سرش جلو امد، رقیه نزدیک صندلی راننده شد و با لحنی آرام به راننده گفت: اگر امکان دارد ما را ورودی وادی السلام پیاده کنید.
راننده سرش را به عقب برگردانید، انگار از لهجه عربی رقیه که شباهتی به لهجه های عراق عرب نداشت متعجب شده بود، گفت: مقصد من جلوی حرم بود، اما چون شما می خواهید اونجا پیاده بشید و به نظر میرسه میهمان ما هستید، چشم خواهرم...
رقیه تشکر کرد و سر در گوش محیا برد و گفت: ما باید جایی پیاده شویم که اولا شلوغ باشد و دوم اینکه ماشین رو نباشد و تا راننده بخواهد ماشینش را پارک کند ما بتوانید خودمان را جایی پنهان کنیم.
محیا در زیر روبنده لبخندی زد و بر زیرکی مادرش آفرین گفت...
مینی بوس جلوی شلوغ ترین ورودی وادی السلام توقف کرد، رقیه اسکناس را به طرف او داد و همراه محیا اولین نفر از ماشین پیاده شدند.
هر دو وارد باریکه ای که به وادی السلام می رسید، شدند و محیا یک لحظه سرش را به عقب برگرداند و ماشین ابومعروف را دید که راننده در حال پارک کردن بود.
محیا نیشخندی زد و زیر لب گفت: تا او به ما برسد که ناگهان دید، راننده ماشین را درست پارک نکرد و بدو به دنبال آنها آمد.
رقیه که کاملا حواسش بود، لحظه ای ایستاد، اطرافش را با دقت نگاه کرد و جایی را زیر نظر گرفت و دست محیا را در دست گرفت و شروع به دویدن کرد..
محیا بی انکه بداند مقصدشان کجاست به دنبال مادرش کشیده میشد.
رقیه همانطور که نفس نفس میزد، وارد قسمتی از قبرستان شد که سقفی گلی و نیمه مخروبه داشت.
گوشهٔ دیوار آنجا از دید رهگذران پنهان بود و جایی مناسب برای مخفی شدن بود.
رقیه و محیا مثل دو تا چوب صاف کنار هم ایستادند و حتی نفسشان را در سینه حبس کردند در همین حین صدای مردی از پشت سرشان بلند شد: سلام خواهرم کسی مزاحم شما شده و قصد اذیت کردنتان را دارد؟
رقیه به عقب برگشت و چهره مردی نا آشنا را دید و همانطور که روبنده اش را بالا میزد، به بیرون اشاره کرد و گفت: مردی به دنبال ما هست و نیت بدی نسبت به من و دخترم دارد، اگر کمکم کنید تا از دستش رها شویم تا عمر دارم دعایتان می کنم.
مرد که انگار صورت رقیه یاداور چهره عزیزی آشنا برایش بود گفت: باشه ، بفرمایید چه کمکی از دستم برمیاد تا انجام دهم؟!
رقیه آه کوتاهی کشید و گفت: اگر بتوانید به نحوی ما را از اینجا بیرون ببرید که آن مرد متوجه خروجمان نشود و به جای امنی برسانید، من و دخترم را مدیون خود کرده اید.
مرد که به نظر می رسید از رقیه بزرگتر باشد و میانسال بود، لحظه ای به فکر فرو رفت و بعد بدون گفتن چیزی به عقب برگشت.
رقیه که با نگاهش حرکات او را دنبال می کرد دید که او به سمت قبری آنسوتر رفت، پیرزنی سر مزار نشسته بود، کنارش زانو زد و چیزی در گوشش گفت، پیرزن به عقب برگشت و محیا و رقیه را نگاه کرد و بعد عصای چوبی کنارش را برداشت و با گفتن یک «یاعلی» از جا برخاست و به سمت آنها آمد.
رقیه و محیا جلو رفتند و سلام کردند، پیرزن که مهربانی یک مادر در چهره اش موج میزد بدون سوال و پرسشی جواب سلامشان را داد رو به محیا کرد و گفت: عزیزم تو همراه من بیا و محیا بدون حرفی همراه او راه افتاد
پیرزن که کمری خمیده داشت به محیا گفت دست مرا بگیر و وانمود کن که در راه رفتن به من کمک می کنی و دقایقی بعد، آن مرد که خودش را عباس معرفی کرد، همانطور که سرش پایین بود گفت: روبنده تان را پایین بیاندازید و شانه به شانه من حرکت کنید
رقیه چشمی گفت، نمی دانست چرا به این مادر و پسر اعتماد کرده اما حس خوبی نسبت به آنان داشت
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
پروانه های وصال
#رمان_آنلاین #دست_تقدیر۱۴ #قسمت_چهاردهم🎬: ورودی نجف اشرف بودند، رقیه از جا بلند شد و محیا هم پشت سر
#رمان_آنلاین
#دست_تقدیر۱۵
#قسمت_پانزدهم 🎬:
رقیه همراه آن مرد عراقی از بین سنگ قبرها می گذشت، کمی جلوتر متوجه رانندهٔ ابومعروف شد که هاج و واج بین مردم دنبال آنها می گشت اما خبر نداشت همین زنی که از کنارش می گذرد ، کسی جز شخص مورد نظرش نیست.
چند دقیقه بعد، محیا و پیرزن و به دنبالش رقیه و عباس از قبرستان وادی السلام گذشتند، جلوی در حرم مولا علی پیرزن و محیا ایستاده بودند.
رقیه همانطور که دستش را روی سینه گذاشته بود به آقا امیرالمؤمنین سلام داد در حالیکه از کنار محیا می گذشت ، زیر زبانی گفت: اینجا توقف نکنید، اون آقا اولین جایی بخواد بیاد دنبال ما، حرم هست.
عباس که متوجه شده بود، وضع این مادر و دختر خطیر است، با گام های بلندی که برمیداشت، از رقیه جلو افتاد و کمی ان سوتر به سمت ماشینی رفت، سوار ماشین شد و درست جلوی پای رقیه ترمز کرد و در همین حال، محیا و پیرزن هم رسیدند و هر سه نفر سوار بر ماشین شدند.
ماشین حرکت کرد و رقیه همانطور از شیشه عقب به پشت سرشان نگاه می کرد گفت: خدا عاقبتتون را به خیر کنه، خدا چراغ عمرتون را روشن کنه، الهی همینطور که بر این دوغریب رحم کردید خدا به حالتان رحم و مرحمت داشته باشد.
پیرزن که از دعاهای رقیه سر ذوق آمده بود سرش را به عقب برگرداند و از بین صندلی ها نگاهی به رقیه کرد و گفت: اسم من مرضیه است، اهل محل بهم میگن ننه مرضیه، بگو ببینم چی شد که گیر آدم های خدا نشناس افتادی؟ بعدم مال کجا هستی مادر؟ لهجه ات برام نا آشنا هست.
رقیه از زیر چشم نگاهی به عباس انداخت انگار روی آن را نداشت در مقابل یک مرد راز زندگی اش را فاش کند پس بریده بریده گفت: د..داستان دارد، قصه اش مفصل هست بعدا سر فرصت مناسب بهتون میگم.
ننه مرضیه که زنی دنیا دیده بود و انگار از شرم نگاه رقیه به سرّ درونش پی برده بود، سری تکان داد وگفت: باشه مادر، هر وقت دلت خواست بگو، فقط..فقط نگفتی اهل کجا هستی؟!
رقیه سرش را پایین انداخت، آب دهانش را قورت داد و گفت: من...من و دخترم از ایران آمده ایم و باید به ایران برویم که...
پیرزن با شنیدن نام ایران، نگاهش مهربان تر شد و همانطور اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت: یا امام رضا و بعد رویش را به طرف پسرش کرد و گفت: عباس! پسرم ! اینهم نشانه اش...مگر نگفته ام امام رضا من را طلب کرده؟! و تو هی بهانه بیاور...امروز هم که رفتن به زیارت امام رضا را گره زدی به یک نشانه، اینهم نشانه اش مادر، هنوز شک داری؟! و بعد بغضش ترکید و گفت: من سر شفا گرفتن تو نذر کردم... وجود تو و به دنیا آمدن تنها فرزند ننه مرضیه، معجزهٔ حضرت عباس بود و شفایت از آن بیماری مرگ بار معجزهٔ امام رضا...و بعد با دست های چروکش روی دست استخوانی پسرش که دنده را در دست داشت کشید و گفت: نگذار آرزو به دل از دنیا بروم، تو را به جان مولا....
پسر که انگار حالش دست کمی از مادر نداشت، از داخل آینه وسط نگاهی به رقیه که خیره به مادرش بود کرد و گفت: من تسلیمم....اگر امام رضا طلب کرده، چرا من مخالفت کنم؟ و در این هنگام رقیه اشک گوشهٔ چشمش را پاک کرد و گفت: اتفاقا من الان ساکن شهر امام رضایم و با این حرف انگار سوزناک ترین روضه را برای ننه مرضیه خواند، ننه مرضیه با صدای بلند شروع به گریه کرد و رقیه در دل از مولایش علی علیه السلام ممنون بود چرا که به بهترین وجه ممکن میهمان داری کرده بود...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده 5 🔹 قرار شد هر چیزی که آرامش خونه رو از بین میبره ما کنار بذاریم. ⛔️ مثلا گفت
#نکات_تربیتی_خانواده ۶
مقایسه ممنوع ⛔️
🔹گفتیم که هیچ وقت همسرتون رو مقایسه نکنید
⭕️ خصوصا با سایر زن و مردهای فامیل.
متاسفانه وقتی خانم ها عصبانی میشن
🔴 خیلی این مقایسه ها رو انجام میدن.
این کار شدیدا آرامش شوهرشون رو بهم میریزه.
⭕️🔺⭕️🔺⭕️
سعی کنید وقتی عصبی میشید هر حرفی که دلتون میخواد به زبون نیارید!
🚸 راهش تمرین مبارزه با نفسه.
♨️ به هوای نفست بگو تو بیخود میکنی با مقایست شوهرم رو بهم میریزی!
😒
🎴مردی که آرامشش توی خونه از بین بره
حتما به سمت "بداخلاقی و هرزگی" خواهد رفت...
💖
✅ سید مقاومت دربارهی کیفیت پاسخ به ترورهای رژیم صهیونسیتی:
🔸 اندکی بخندید، بسیار گریه خواهید کرد!
«یواش یواش...»
🏷 #خونخواهی_هنیه_عزیز #خونخواهی_مهمان
#شهید_اسماعیل_هنیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ بدون تعارف با پاکبان پاکدستی که بسته یک میلیارد تومانی را به صاحبش برگرداند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پول و ثروت در اخلاق مردها تاثیر دارد.
❤️جیب پر باشه، اخلاقم خوبه😁
دکتر سعید #عزیزی
☑️ همهی خیرها در آن زمان است.
🔘 امام حسن مجتبی(ع) فرمودهاند:
🔸 این امر که فرا رسیدن موعد آن را انتظار میکشید، واقع نمیشود مگر بعد از آنکه برخی از شما از برخی دیگر بیزاری بجوید، و برخی در صورت برخی آب دهان بیندازد و بعضی از شما بعضی دیگر را کافر بداند و یکدیگر را لعن کنند.
▪️ عمیر می گوید:
▫️ عرض کردم:
🔹 چنین زمانی چه ارزشی دارد؟
▪️ امام (ع) فرمودند:
🔸 همه خیرها در آن زمان است، زیرا قائم(عج) ما قیام می کند و همه این حوادث را از بین می برد».(۱)
🔘 امام مجتبی(ع) همچنین در توصیف شرایط عصر ظهور حضرت حجت(عج) و برکاتی که در سایه دولت کریمه به دست می آید، فرمودهاند:
🔸 «در زمان او
❇️ درندگان با یکدیگر سازش می کنند،
❇️ زمین گیاهانش را خارج میکند،
❇️ آسمان برکاتش را فرو میفرستد،
❇️ گنج های نهفته در دل زمین برای او ظاهر میشود.
❇️ بین شرق و غرب عالم تحت سیطره او در میآید.
✨ خوشا به سعادت کسی که زمان او را درک کند و به اوامر او گوش فرا دهد.»(۲)
⬅️ (۱). بشارة الاسلام، ص ۸۱
(۲). یوم الخلاص، ص ۳۷۴
🏷 #شهادت_امام_حسن علیه السلام
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
#ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 صلوات و دعا ونذر؛
بهترین درمان افکار منفیه ‼️
#پیشنهادویژه
کانال مارو به دوستاتون معرفی کنید تا اون ها هم راه زندگی زیبا رو پیدا کنند.
استقبال از زائر.mp3
9.37M
🔘 استقبال از زائر
🎧 مناسب گوش دادن در مسیر زیارت اربعین
🎤 سخنرانی و مداحی
🏷 #امام_حسین علیه السلام
#اربعین
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
⭕️خوشحالی دوست داران محور مقاومت از استعفای جواد ظریف
🔻مجد جبیلی تحلیلگر سوری نوشت: ۱۱ روز پس از انتصاب وی به عنوان مشاور مسعود پزشکیان، رئیس جمهور ایران...
🔹روزنامه اصلاح طلب آرمان ملی استعفای محمدجواد ظریف از سمت خود را به دلیل نارضایتی وی از سیاست #پزشکیان که برخلاف انتظار اصلاح طلبان تا حد زیادی به سپاه پاسداران و رهبر انقلاب وفادار به نظر می رسد، اعلام کرد.
🔸خبر خوش برای محور مقاومت، به طور کلی با حذف چهره مخالف سیاست ایران در حمایت از مقاومت در منطقه و به نظر می رسد واکنش نظامی ایران با شکست جواد ظریف در ممانعت از پاسخ به ترور هنیه، بسیار نزدیک است.#اسماعیل_هنیه #خونخواهی_هنیه_عزیز
♨️ صهیونیستها هم از رفتن ظریف ناراحتن.
دارن این جمله #ظریف رو بازنشر میکنن.
🔸#سردار_رادان:
روی کفن من بنویسید، کسی که برای #حجاب دختران و زنان تلاش کرد.
لبخند رضایت حضرت زهرا سلام الله علیها روزی ات باد سردار
کار زیبااااا و دلی یک پاساژ طلافروشی
😭تا بنر نصب شود خیلیها گریه کردند
رییس پاساژ گریه کرده ، نگهبان گریه کرده ، صاحب طلا فروشی گریه کرده ، بنر با اشک نصب شده ،راننده تاکسی ها که رد میشدند گریه کردند و … تا رسید به کسی که گوشی را درآورد و عکس گرفت چقدر گریه کرده اند تا عکس رسید به ما ….
#حضرت_رقیه(سلام الله علیها)❤️
#شهادت_حضرت_رقیه #ماه_صفر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀عمّه من آغوش بابامو میخوام..💔
#شهادت_حضرت_رقیه
#حضرت_رقیه
❌ نه افراط کنیم و نه تفریط ❌
🔰 حضور زنان در پیاده روی #اربعین
1️⃣ زنان در جامعه امروزی نقش مهم و پررنگی دارند ، مخصوصا زنان مسلمان که باید در صحنه و جامعه حضور داشته باشند ، پیاده روی اربعین صحنه شکوه تمدنی شیعه است . به چه دلیل یک عده عنوان می کنند زنان نباید حضور داشته باشند ⁉️
👈 مگر قرار است تنه به تنه مردان بزنند که برخی ها نگران برخورد با نامحرم هستند ⁉️
👌 بله ، در ایام نزدیک به اربعین ، صحن بین الحرمین و خیابان های اطراف به شدت شلوغ است که خوب است خواهران محترم در این موارد مراعات کنند . اما اصل حضور آنان در اربعین هیچ منع و ایرادی ندارد.
2️⃣ اما از طرفی دیگر هم برخی بدون هیچگونه مطالعه و پشتوانه علمی دینی ، رگ غیرت نشان می دهند که بله ، باید همه بروند ، اصلا حضور در اربعین همانند نماز صبح واجب است !!!
آن یکی هم میگوید اگر نروید یعنی با #امام_زمان (عج) بیعت نکرده اید !!!
❌ نخیر آقاجان ، از این طرف بوم هم خواهشا پرت نشو ! واجب نیست، پس زنی که شوهرش اجازه نمیدهد نمی تواند برود ، فرزندی که تحت تکفل والدین هست و آنها اجازه نمی دهند ، نمی تواند برود. #امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 ماجرای لاتی که #نمازشب خوان شد...!
🍃🌹🍃
✅ لاتی که به وسیله آیت الله قاضی ره نمازشب خوان شد و بجایی رسید که مردم نیم خورده غذایش را به عنوان تبرک برمی داشتند...
🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_شهید
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج)🙏❤️🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷خونت برکت نداره ...!
🎙#استاد_رفیعی
قالَ رسولُ اللّه ِ (ص) :
أرْبَعٌ لا تَدخُلُ بَيتا واحدةٌ مِنهُنَّ إلاّ خَرِبَ و لَم يَعْمُرْ بالبَرَكةِ : الخِيانةُ ، و السَّرِقةُ ، و شُربُ الخمرِ ، و الزِّنا .
پيامبر خدا (ص) :
چهار چيز است كه اگر يكى از آنها به خانه اى درآيد آن را ويران مى كند و با بركتْ آبادان نمى شود: خيانت، دزدى، شرابخوارى و زنا
📙بحار الأنوار : 79 / 19 / 4 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خداوندا
✨خانه امیـدم را
🌸به یادت بر بلنـدترین
✨قله دلم بنا می کنم
🌸ای آرام جان
✨امشب تمام دوستـان
🌸و عـزیزانم را آرامشی
✨از جنس خودت ارزانی ده
شبتون بخیر و نگاه خدا پناهتان 🌸
🌸🍃