28.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیرابی گیلانی
مامان رقیه به روش خودش براتون سیرابی درست کرده یکی از خوشمزه ترین چاشنی در کنار باقالی قاتقِ حتما امتحانش کنید😋🤤
مواد لازم:
انار: نیم کیلو
گردو: ۲۵۰گرم
سیر: ۵حبه
نعنا خشک: ۱قاشق غ خ
در صورت ترش نبودن نصف لیوان فرانسویی آب انار یا آبغوره
نمک و فلفل به مقدار لازم
#آشپزی
☕️🍞🍳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کباب کوبیده،تو طبیعت 😋
مواد اولیه :
۴۰۰ گرم سر دست گوساله
۴۰۰ گرم قلوه گاه گوسفند
۱۰ گرم نمک
۵ گرم فلفل سیاه
دو قاقش عذا خوری زعفران
۲۰۰ گرم پیاز آب گرفته شده
برنج
آب
نمک
گوجه و فلفل تند
☕️🍞🍳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹بوقلمون خوشمزه🍗🦃
ادویه خاص و خوشمزه
◀️برگ بو دو عدد😑
◀️چوب دارچین ( دو بند انگشت )
◀️پرک دو عدد لیمو عمانی
◀️سه عدد هل،نمک
◀️یک قاشق مرباخوری زیره ( درسته )
◀️دانه فلفل سیاه نصف قاشق مرباخوری
◀️پودر سیر خشک نصف قاشق مرباخوری
◀️زردچوبه نصف قاشق مرباخوری
◀️فلفل قرمز تند ( به میزان دلخواه)
◀️۴ الی ۵ قاشق غذاخوری روغن زیتون
☕️🍞🍳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرغ کرهای🍗🥢
یه طعم خوشمزه فوق العاده
مواد لازم :
فیله مرغ
ادویه مرغ
آرد ¾ پیمانه
تخم مرغ ۱ عدد
سس کچاپ ۲ ق غ
بیکینگ پودر ½ ق چ
سس چیلی تای ۱۰ ق غ
نشاسته ذرت ¼ پیمانه
سویا سس ۱ ق چ
آب ولرم ۱ پیمانه
نمک، فلفل سیاه
عسل ۱ ق چ
کره ۲۰ گرم
سیر ۳ حبه
پودر سیر
پاپریکا
☕️🍞🍳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️سجده شکر مردم قهرمان غزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا چرا سیگارتو با موشک ایرانی روشن می کنی 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابک دوباره فرار کرد😁
#داستانی زیبا و خواندنی
مردی خانه ای زیبا با حیاطی
پر از درختان میوه داشت.
در همسایگی او مردی حسود منزل
داشت و همیشه سعی می کرد اوقات
او را تلخ کند و بنحوی او را آزار دهد.
همسایه خوب یک روز صبح که خواست
از در خانه خارج شود دید یک سطل پر
از زباله کنار در است. فهمید که مال مرد
حسود همسایه است , پس سطل را تمیز
کرد و آن را از میوه های حیاط خود پر
کرد تا برای همسایه ببرد.
وقتی همسایه صدای در زدن او را
شنید خوشحال شد و پیش خود فکر
کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است.
وقتی در را باز کرد مرد میوه های
تازه را به او داد و گفت:
هرکس آن چیزی رابا دیگری
قسمت میکند که از آن بیشتر دارد
🔻🔺🔻
فقط با خودتان رقابت کنید!
هر وقت متوجه شدید که دارید خودتان را با یکی از همکارانتان، همسایه، دوستتان یا یک فرد مشهور مقایسه میکنید، دست نگه دارید.
باید درک کنید که شما متفاوت هستید و تواناییهایی متفاوت دارید،
تواناییهایی که این افراد ندارند.
وقت بگذارید و لحظهای به همه تواناییهای فوقالعادهای که دارید فکر کنید،
و برای آنها شکرگزار باشید.
بعد از پی بردن به تواناییهای نهفتهی خودتان، تلاش کنید به بهتر شدن.
همواره با خودتان رقابت کنید.
از خودتان بپرسید: این بار چقدر بهتر از بار قبل بودم؟
و در این راه سعی کنید به جای رقابت با دیگران، از تجربه آنها بهره ببرید.
🌸🌸🌸🌸
زن و شوهری می خواستند به دیدار دوستی بروند
که در چند کیلومتری خانه ی آنها زندگی می کرد.
در راه به یاد آوردند باید از پلی قدیمی بگذرند
که ایمن به نظر نمی رسید.
با یادآوری این موضوع زن دچار تشویش و نگرانی شد
و از شوهرش پرسید: با آن پل چه کنیم؟ من نمی خواهم از روی آن بگذرم.
قایقی هم در آنجا نیست که ما را به آن سوی رودخانه ببرد.
مرد گفت: آه، من به فکر این پل نبودم.
به راستی این پل برای عبور خطرناک است. فکرش را بکن،
ممکن است وقتی ما از روی آن عبور می کنیم، فرو بریزد
و ما در رودخانه غرق شویم.
زن ادامه داد: یا فکرش را بکن، تخته ی پوسیده ای قدم بگذاری و پایت بشکند.
در آن صورت چه کسی از من و بچه ها مراقبت خواهد کرد؟
مرد با وحشت گفت: نمی دانم اگر پای من بشکند چه بر سر ما خواهد آمد.
شاید از گرسنگی بمیریم. این گفت و گو همچنان ادامه داشت.
زن و شوهر، هر دو نگران بودند و انواع بلاها و حوادث ناگواری را که
ممکن بود برای آنها پیش بیاید، تصور می کردند،
تا سرانجام به پل رسیدند.
اما در اوج نا باوری دیدند که
پل جدیدی به جای پل قبلی ساخته شده است
و به سلامت از آن عبور کردند.
نگذار موریانۀ نگرانی بنای زندگی ات را ویران کند...
✍️ دیل کارنگی
🌸🌸🌸🌸
با هر دستی در زندگی ببخشید،
با همان دست هم خواهید گرفت.
چنانچه مثبت باشید،
بازتاب کائنات مثبت
و چنانچه منفی باشید،
بازتاب کائنات نیز منفی خواهد بود.
🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقت شلیک موشک های مخوف #حزب_الله به قلب تلآویو فرا رسیده
ویدیو دیده نشده #سید_حسن_نصرالله که درباره یک موشک مخوف حزب الله که توانای خارقالعادهای دارد صحبت میکند.
اسرائیل بخواهد پاسخ #وعده_صادق۲ را بدهد احتمالاً با شلیک مخوفترین سپرایز موشکی ایران مواجه خواهد شد
آیا به شلیک این موشک مخوف ایرانی به قلب تلآویو و نابودی صهیونیست ها رسیده ایم؟ ان شاءالله 🤲
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده 56 لیاقت دارن؟! 🔹با توجه به مطالبی که گفته شد اگه بخوایم تعریف درستی از خانو
#نکات_تربیتی_خانواده ۵۷
✅ یکی از نکاتی که فوق العاده مهمه اینه که هر یک از زن و شوهر به لیاقت طرف مقابل نگاه نکنه!
🔹به خانمه میگیم به شوهرت خدمت کن
میگه نه نمیکنم! آخه اون لیاقت نداره!😤
❌ صبر کن ببینم! تو به شوهر خدمت میکنی به خاطر چیه؟
به خاطر دل خودته یا حرف خدا؟!
🚫 اگه به خاطر دل خودته میخواد اصلا خدمت نکنی! خدمتم بکنی فایده ای نداره!😒
💢اگه به خاطر امر خداست پس تو به بقیش چیکار داری؟
تو داری با خدا معامله میکنی دیگه!
اگه نگاه کردی که همسرت لیاقت داره یا نه
🔹اونوقت خدا هم نگاه میکنه ببینه لیاقت سعادت و خوشبختی رو داری یا نه!
روش فکر کن....
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_پانزدهم🎬: حال، حضرت آدم به امر خداوند می بایست وصی و جانشینی برای خود انتخاب کن
#روایت_انسان
#قسمت_شانزدهم🎬:
قابیل به محض ورود به شهر، قسمتی را که از دید دیگران پنهان بود انتخاب نمود و مشغول ساختن بنایی شد و ابلیس در ساخت آن بنا نظریاتی میداد که همه را قابیل اجرا می کرد.
کار ساخت تمام شد، قابیل آتشی شعله ور در آن بنا برپا کرد و بعد رو به ابلیس گفت: این ساختمان را برای تقدیس آتش بنا کرده ام اما راه و رسم تقدیس نمی دانم.
ابلیس قهقه ای بلند سر داد و رو به قابیل گفت: آفرین بر تو ای فرزند آدم، نگرانی به خود راه مده که من راه و رسم عبادت آتش را به تو می آموزم و به این ترتیب اولین معبد آتش پرستی یا بهتر بگوییم شیطان پرستی در روی زمین توسط قابیل بنا نهاده شد و بی گمان لفظ «کابالا» که در شیطان پرستی رواج دارد برای تقدیس از قابیل است که به نام او نام نهاده شد«قابالا» که قاف آن تبدیل به «کاف» شد.
قابیل روزهایش را با عبادت آتش به شب می رساند اما هر چی می گذشت نا امیدتر از قبل می شد،چون خبری مبنی بر پذیرش قربانی او و دربرگرفتن خوشه های گندم توسط آتش به گوشش نرسید.
ابلیس که قدم به قدم پیش می رفت، چون این ناامیدی و حسادت قابیل را دید دوباره به نزد او آمد و گفت: ای فرزند آدم! راهی بسیار شگفت انگیز به ذهنم خطور کرده که این راه تو را به مقصود می رساند و بی شک اگر طبق نقشهٔ من پیش بروی به هدف اصلی ات میرسی البته باید اندکی آینده نگر هم باشی و با این نقشه، آینده خود و فرزندانت نیز تضمین است.
قابیل نفسش را محکم بیرون داد و گفت: منظور از آینده نگری چیست؟!
ابلیس سری تکان داد و گفت: تو چقدر از مرحله پرتی! یعنی نمی دانی با قبول قربانی هابیل او جانشین پدرت حضرت آدم خواهد شد و پس از هابیل، پسران و فرزندان او این مقام را از آن خود می کنند و با این حال فرزندان تو خوار و ذلیل می شوند و همیشه باید زیر دست فرزندان هابیل روزگار بگذرانند همانطور که تو اینک با وجود اینکه در سن و سال بزرگتر از هابیل هستی باید تحت امر او قرار گیری..
قابیل که انگار تازه این موضوع را فهمیده باشد سری تکان داد و گفت: آری! راست می گویی به این بُعد قضیه فکر نکرده بودم و بعد با حالت سوالی گفت: نقشهٔ تو چیست؟! چه کاری میتوانم بکنم که از این فاجعه جلوگیری کنم؟!
ابلیس لبخند مرموزانه ای زد و گفت: این که راحت است، به بهانه ای هابیل را به خارج از شهر بکشان و سپس در فرصتی مناسب او را بکش و از دست خود و فرزندانش خلاص شو، وقتی هابیل بمیرد، آدم که پسری جز تو ندارد مجبور است تو را به جانشینی خود منصوب کند و اینگونه است که آینده تو و فرزندانت تضمین است.
قابیل اندکی در فکر فرو رفت، او حالا که دست از عبادت خدا کشیده و رو به عبادت شیطان آورده بود، سخن ناحق را به راحتی میپذیرفت، پس با تردیدی در کلامش گفت: فکر خوبی ست، اما ما تا به حال در روی زمین مرگ نداشته ایم و کسی از بنی بشر دیگری را نکشته است، پس من راه کشتن نمی دانم و گمانم این کار شدنی نیست.
ابلیس با لحنی محکم گفت: این کار شدنی ست تو هابیل را به بیرون از شهر بکشان، من راه و رسم کشتن را به تو می آموزم.
قابیل به نزد هابیل رفت و از او خواست تا او را برای سرکشی از درخت و مزرعه اش همراهی کند، هابیل که هنوز فطرت وجودی اش آلوده گناه نشده بود و خود صادق بود و گفتار برادرش را صادقانه می پنداشت، همراه او راهی خارج از شهر و مزارع قابیل شد.
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_شانزدهم🎬: قابیل به محض ورود به شهر، قسمتی را که از دید دیگران پنهان بود انتخاب
#روایت_انسان
#قسمت_هفدهم🎬:
قابیل، هابیل را همراه خود به بیرون شهر برد و در کنار درختی ایستادند، در این هنگام ابلیس به نزد آنان آمد در حالیکه سنگی در دست داشت، سنگ را به قابیل نشان داد و گفت: این را بر سر هابیل بکوب، او خواهد مرد و تو از دست او و سروری کردنش خلاص خواهی شد.
هابیل که تازه متوجه قصد و نیت برادرش شده بود، رو به او گفت: تو با کشتن من وصی پدر نخواهی شد،قربانی ات پذیرفته نشده و خداوند فقط از انسان های با تقوا قربانی می پذیرد.
هابیل می خواست نکته ای را به قابیل گوشزد کند که او از آن غافل مانده بود، همانا قابیل درک نکرده بود که قربانی کردن بهانه ای بیش نبود، بهانه ای که خداوند می خواست با تقواترین بندگانش را بیازماید.
قابیل سنگ را در دست گرفت و هابیل بار دیگر فرمود: اگر تو اراده کنی مرا بکشی، همانا من اراده کشتن تو را ندارم چرا که من از خداوند میترسم.
زیرا اگر بمانم پیغمبر خدا می شوم و اگر کشته شوم در راه اطاعت فرمان خدا شهید شده ام.
هابیل می خواست با کلامش کمال گرایی را در قابیل بیدار کند اما او تحت تاثیر حسادت و القائات ابلیس، انگار چشم حقیقت بینش کور شده بود و سنگ را به شدت بر سر هابیل فرود آورد و هابیل بر زمین افتاد و برای اولین بار خون فرزند آدم بر زمین ریخت و اولین قتل در روی زمین اتفاق افتاد.
قابیل با دیدن خون برادر و جسم بی جان او پشیمان از کاری که کرده بود، مانند مجنون ها در بیابان می دوید و فریاد میکشید و ابلیس که به هدف خودش رسیده بود در حالیکه قهقهٔ بلندی میزد از او دور شد و او را ترک کرد.
قابیل انگار به هر کجا که می نگرید جسم بی جان برادر را می دید، او باید کاری می کرد، چون فطرت انسان اینچنین است که جسم بی جان متوفی را روی زمین به حال خود رها نکند، گرچه تاریخ شاهد بود حیواناتی آدم نما با جسم عزیز آل الله چه کردند.
قابیل نمی دانست چه کند؟! نه می توانست جسم هابیل را روی زمین رها کند و نه علم آن را داشت که بفهمد با این پیکر چه کند..
در این هنگام خداوند که مهربانی بی همتاست حتی بر بندگان خطاکارش، دو کلاغ را به سوی درختی فرستاد که پیکر بی جان هابیل در آنجا بود.
آن دو کلاغ با هم به نزاع پرداختند و یکی دیگری را کشت و سپس با چنگال هایش در زمین چاله ای حفر کرد و کلاغ مرده را دفن کرد.
قابیل که شاهد این صحنه بود، همان کرد که از کلاغ یاد گرفته بود، زمین را حفر کرد و اولین قبر فرزند آدم در دل زمین بوجود آمد و هابیل را درون آن دفن نمود و با حالی زار و پریشان به سمت شهر حرکت کرد.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_هفدهم🎬: قابیل، هابیل را همراه خود به بیرون شهر برد و در کنار درختی ایستادند، در
#روایت_انسان
#قسمت_هجدهم🎬:
قابیل بعد از دفن هابیل با احساس تألمی شدید به سوی شهر آمد، او پشیمان از کاری که انجام داده بود، اما او قبل از انجام این کار تصمیم داشت پس از کشتن هابیل، به درگاه خدا پناه ببرد و توبه کند و بعد وصی پدرش شود.
ابلیس که شاهد حال نزار قابیل بود و میترسید هر آن او از خطایش پشیمان و به درگاه خدا برگردد و توبه کند، خود را به او رساند و رو به قابیل گفت: چرا ناراحتی؟! تو الان می بایست خوشحال باشی چرا که دیگر رقیبی در روی زمین نداری!
قابیل سری تکان داد و گفت: انگار سراسر وجودم را دردی شدید فرا گرفته، کاش به حرف تو گوش نمی کردم و بعد فکری کرد و گفت: درست است پشیمانی سودی ندارد و هابیل را زنده نمی کند، اما شاید خدا با توبه ای سخت، مرا ببخشد.
ابلیس سری تکان داد و گفت: چه می گویی؟! توبه از چه؟! تو گناهی بزرگ مرتکب شدی که راه بازگشتی ندارد، پس حالا که این کار را کردی و راه جانشینی پدر، برایت هموار شده ناگزیری که به همین مسیر ادامه دهی، زیرا امیدی به پذیرش توبه ات نیست، اما وقتی پدرت بداند که در این امر مصمم هستی، عاقبت کوتاه می آید و تو را وصی خود قرار می دهد چرا که چاره ای ندارد و جز تو کسی را ندارد که به جانشینی برگزیند.
قابیل که انگار سخنان ابلیس بر مذاقش نشسته بود آهانی کرد و گفت: پس همین کنم...
ابلیس به هدفش که همان ناامیدی قابیل از توبه و بازگشت به درگاه خدا، رسیده بود قهقه ای زد و او را تنها گذاشت.
قابیل وارد شهر شد و از آن طرف حضرت آدم که حسی بسیار ناخوشایند بر جانش نشسته بود و نمی دانست این احساس غم انگیز برای چیست، دربه در دنبال هابیل می گشت، چرا که فکر می کرد این حس بی ربط به پسر عزیز کرده اش، همان که خدا قربانی اش را پذیرفت و قرار بود جانشین او در روی زمین شود، نبود.
آدم به هر خانه ای سر میزد و سراغ هابیل را می گرفت تا اینکه یکی از فرزندان هابیل به او گفت که هابیل همراه برادرش قابیل به بیرون از شهر رفته است.
حضرت آدم راه خروج شهر را در پیش گرفت و کمی جلوتر به قابیل رسید و چون او را تنها یافت با نگرانی گفت: قابیل پسرم! برادرت هابیل کجاست؟! انگار آتشی درون دلم شعله می کشد و از درون مرا می سوزاند و من فکر می کنم برای هابیل پیشامدی ناگوار به وقوع پیوسته.
قابیل شانه ای بالا انداخت و گفت: من نمیدانم هابیل کجاست! مگر او را به من سپردی که حال از من طلبش می کنی؟!
حضرت آدم که نگرانی سراسر وجودش را گرفته بود و حسی مبهم به جانش افتاده بود، از کنار قابیل گذشت و همانطور که از شهر خارج میشد رو به آسمان نمود و فرمود: خداوندا خودت یاری ام نما و این آتش درونم را خاموش فرما...
در این هنگام دعایش به اجابت رسید و جبرئیل بر او نازل شد و فرمود: همراه من بیا تا تو را به هابیل برسانم..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#حتمابخوانید_منتشر_کنید ❗️از دفتر رهبری خبر اعلام میشه که ایشون میخوان بیان برای نماز جمعه سخنرانی کنند
❗️و شب نیروهای نظامی با قدرت به دشمن حمله میکنند اما نکته.
❗️این مرد یک حکیم و ابر استراتژيست است.اما چرا؟
در دنیا ما میگیم افرادی هستند ک میتونند سخنرانی سه وجهی انجام بدن که قبلا توضیح دادم بارها یعنی چی
❗️اما امروز ما رهبری داریم که بارها و بارها و بارها خدمتتون عرض کردم که حتی اگر اسم کسی میبره حتما حکمتی داره
❗️ایشون با اعلام اینکه میخوان برن نمازجمعه قبلا موشک باران چند پیام میدن
پیام اول به دشمن ،ببین من قبل از اینکه به تو حمله کنم اعلام کردم میرم سخنرانی زنده یعنی مکان و زمان حضور من مشخصه و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی
❗️پیام دوم به خواص ،از داد بیداد دشمن نترسید بزنید دشمن هیچکاری نمیتونه انجام بده امروز زدید و من دوروز در بین مردم به صورت زنده گفتگو خواهم کرد، مقابل دشمن ضعف نشان ندهید به امید خداوند باشید
❗️پیام سوم به مردم،نترسید نا امید نباشید هیج اتفاقی نخواهد افتاد و هرجه بشود من در کنار شما خواهم بود و مبادا فکر کنید با شهید کردن بزرگانی مانند سید حسن رهبری آسیب پذیر خواهند بود.
❗️سید علی مردی که نظیر ندارد و افتخار میکنم در زمانی نفس میکشم که او نفس میکشد
اَلّهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا الاِمام الخامنه ای🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ توسط اینستا حذف شد، قبول زحمت فرمائید نشر بدید به همه ی گروه ها و کانال هاتون.
عاقبت تون بخیر.
التماس دعا.
ولایت
کاش میان این هیاهو
صدایی بیاید:🤲
«اَلا یا اَهلَ العالَم،
أنا المَهدی...»😭🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی حماسی مهدی رسولی
بزن سر دیوو بإذن الله
بزن تل آویوو باذن الله
عالییییییی