فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام جعفر صادق ع میفرمایند:
بر شما باد به حضرت زهرا “سلام الله علیها"، به اسم او استغاثه کنید و مولای خود #فاطمه را صدا بزنید تا حاجت های شما برطرف شود و به مرادتان برسید
#فاطمیه_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فعالشدن پدافند هوایی در بندر اشغالی «ایلات»
منابع صهیونیست با انتشار فیلمها و تصاویری، از شلیکشدن موشک پدافندی ارتش این رژیم در بندر اشغالی «ایلات»، بدون بهصدا درآمدن آژیرهای هشدار خبر دادند. #وعده_صادق #ایران #ایران_قوی
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقاومت عراق حمله به ایلات را برعهده گرفت
گروه «#مقاومت اسلامی عراق» اعلام کرد که با استفاده از پهپاد یک هدف حیاتی رژیم صهیونیستی در جنوب فلسطین اشغالی را هدف قرار داده است.
#ایران_همدل با #عراق✌️
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 داستان تکراری درگیری در پارلمان ترکیه
والا اگر #ایران بود
#رسانه های دشمن رسوامون کرده بودن #ایران_قوی✌️
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صهیونیستی که منزلش در حمله راکتی حزب الله دچار آتش سوزی شده وسط مصاحبه شهردار کریات اتا میاد و میگه شب کجا بخوابم
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هر کس مردم را ناامید کند برای دشمن کار میکند...
@parvaanehaayevesaal
🌷قرآن به چه مناسبت اسم مگس راآورده.؟
جواب:آنانکه به عنوان خدا میخوانید،
یک مگس نمیتوانندبیافرینند.۷۳ سوره حج
🌷قرآن به چه مناسبت اسم عنکبوت راآورده.؟
تکیه به غیرخدا مثل تکیه به لانه عنکبوت است.
۴۱ سوره عنکبوت
🌷قرآن به چه مناسبت اسم کلاغ راآورده؟
کلاغ دفن کردن مرده را به قابیل یادداد.۳۱مائده
🌷اسم مار درقرآن کریم به چه مناسبت آمده.۲۰طه
معجزه حضرت موسی ع.
فلما راهاکانها جان.۱۰نمل مار کوچک تیزرو
حَیَّه تَسعَی .۲۰طه.مارعظیم
ثُعبَانُ مُبین.۱۰۷ اعراف،۳۲شعراء.اژدها
🌷اسم الاغ رابه چه مناسبت آورده؟
آنانکه کتاب خدارامیخوانندوعمل نمیکنندمثل خری میمانندکه قرآن حمل میکند
کمثل الحماریحمل اسفارا.۵ سوره جمعه
🌷قرآن درسوره ص و سوره فجر به چه کسی لقب ذوالاوتاد
یعنی صاحب میخ ها، داده؟
به فرعون که مخالفانش رابه ۴ میخ میکشید
🌷خاکستر به چه مناسبت آمده؟
اعمال کافرمثل خاکستربی ارزش است
کرماداشتدت به الریح فی یوم عاصف.۱۸ ابراهیم
🌷اگرشتراز سوراخ سوزن رد شد این اتفاق هم می افتد؟۴۰ اعراف
رفتن کافربه بهشت..حتی یلج الجمل فی سم الخیاط
🌷کلمه فاسعوا بشتابیددرچه موردفرموده
رفتن به نمازجمعه.۹ سوره جمعه
🌷سارعوا و سابقوا، سرعت وسبقت
درچه موردفرموده؟۱۳۳ آل عمران،۲۱حدید
توبه واستغفار وآمرزش خواهی
🌷وسعت بهشت چقدره؟
به اندازه آسمانهاوزمین.۱۳۳آل عمران،۲۱حدید
🌷بهشت برای کی ساخته شده؟
برای اهل ایمان وتقوا.۱۳۳آل عمران ،۲۱حدید
🌷جهنم برای کی ساخته شده؟
برای کافرین.اعدت للکافرین.۲۴ بقره،۱۳۱آل عمران
🌷قرآن به چی گفته چنگ زدن به ریسمان محکمی که پاره شدنی نیست؟
به پشت کردن به طاغوت وایمان به خدا
فمن یکفربالطاعوت ویومن بالله فقداستمسک بالعروه الوثقی لاانفصام لها...
@parvaanehaayevesaal
🌷۸ ویژگی نماز ایده آل ازنظرقرآن:
🌷۱.اول وقت انجام شود
حافظو علی الصلوات والصلوة الوسطی..۲۳۸بقره
🌷۲.به جماعت باشد.
وارکعو مع الراکعین.....................۴۳ بقره
..🌷۳.باخشوع یعنی فروتنی باشد
فی صلاتهم خاشعون......................۲مومنون
🌷۴.بانشاط انجام شود.
منافق باکسالت نمازمیخواند
وإذا قامو الی الصلوة قامو کسالی.......۱۴۲ نساء
🌷۵.محافظت ازنماز که بعدش خرابش نکنیم
علی صلواتهم یحافظون......................مومنون
🌷۶.حضورقلب درنماز
اقم الصلوة لذکری.................................۱۴طه
🌷۷. نمازراباتعقیبات تمام کند
فاذا فرغت فانصب.......................۷ انشراح
🌷بهترین تعقیبات،
تسبیحات حضرت زهراء،قل هوالله احد،آیة الکرسی،صلوات،سجده شکر و....
🌷۸.درمسجدانجام شود.
واقیمو وجوهکم عند کل مسجد..........۲۹ اعراف
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دسر پاییزی محبوب خانواده 😇✨
مواد لازم:
شکر نصف فنجون
ماست نصف فنجون
خامه نصف فنجون
ژلاتین یک بسته
لبو ۴عدد متوسط
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لوله کباب 😍
مواد لازم :
پـیـاز ۲ عدد
پولبیبر، سماق
کمی پیاز بنفش
نمـک، فـلـفل سیاه
پـودر سـوخاری ۲ ق
جعفری خرد شده ۳ ق
فـلـفـل دلـمه قـرمز ۱ عدد
گوساله و گوسفندی ۷۰۰ گرم
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرینی برنجی
🍪🍪
🔸مواد لازم:
تخم مرغ: ۱ عدد
شکر: یک ق غ
روغن: ۲ ق غ
شیر: ۱۰۰ گرم
آرد برنج چسبناک: ۱۷۵ گرم
در دمای ۱۵۰ به مدت ۱۵ دقیقه
#شیرینی
@parvaanehaayevesaal
#سیب_زمینی_انگشتی
مواد لازم :
سیب زمینی : ۵ عدد
تخم مرغ 2 عدد
گردو 50 گرم
زرشک 2 ق غذا خوری
پنیر پارمزان : ۵۰۰ گرم
نمک 1 قاشق غذا خوری
فلفل سیاه 1/2 قاشق غذا خوری
زعفران 1قاشق غذا خوری
طرز تهیه :
ابتدا سیب زمینی ها را شسته و در قابلمه ای با 2 لیوان آب می گذاریم تا کاملاً پخته شود. بعد از اینکه سیب زمینی ها پخته شد آنها را در ظرفی رنده می کنیم و تخم مرغ و نمک و فلفل و زعفران آبکرده را اضافه می کنیم و کمی ورز می دهیم. به اندازه یک گردو از مواد بر می داریم و بین آن به اندازه یک قاشق چایخوری از مخلوط زرشک و گردو خرد شده و پنیر می گذاریم و به شکل دلخواه به آن فرم می دهیم و در روغن سرخ می کنیم. در صورت نیاز می توان سیب زمینی ها را در آرد سوخاری بغلتانیم و بعد سرخ کنیم . از مواد گوشتی ماکارونی هم می توان به جای زرشک و گردو و پنیر استفاده کرد.
@parvaanehaayevesaal
🔹اهدای گلوبند الیزابت با ارزش ریالی قریب به ۷میلیارد ریال در نمازجمعه تهران ۱۸ آبان ۱۴۰۳
🔸جهت کمک نقدی به مردم مظلوم فلسطین و لبنان از طریق زیر میتوانید اقدام کنید:
شماره کارت: 6037998200000007
شماره شبا: Ir320210000001000160000526
کد دستوری: #14*
پرداخت مستقیم در KHAMENEI.IR
#وعده_صادق #ایران_همدل
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ عصبانیت مدیر رادیو اسرائیل از حاضر نشدن «کیلیان امباپه»، بازیکن تیم ملی فرانسه برای بازی مقابل تیم فوتبال رژیم صهیونیستی!
🔹منشه امیر:
متأسفانه امباپه هم سیاستهای #ایران مقابل تیمهای اسرائیلی را پیش گرفته! #وعده_صادق #ایران_قوی
@parvaanehaayevesaal
⭕️نتانیاهو: #ایران واسه این برقا رو قطع میکنه که سوخت #موشک ها تأمین بشه😂#وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
♦️ستاد امر به معروف: کلینیک ترک بیحجابی در تهران افتتاح میشود
🔹کلنیک ترک بی حجابی در تهران با هدف درمان علمی و روان شناختی بی حجابی ویژه نسل نوجوان، جوان و بانوان افتتاح خواهد شد.
🔹مهری طالبی دارستانی، رئیس اداره زنان و خانواده ستاد امر به معروف استان تهران در اینباره بیان کرد: بر اساس مراجعات مکرر صورت پذیرفته به ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان تهران از سوی خانوادهها و بانوان و دختران تهرانی مبنی بر وجود فشارهای محیطی و سایر عوامل که منجر به اجبار انتخاب پوشش خارج از حدود حجاب شرعی شده که پس از بررسیهای تخصصی و جلسات کارشناسی به عمل آمده تصمیم بر آن شد که اولین کلینیک تخصصی مشاوره و حمایت از بازگشت به #حجاب با عنوان «کلینیک ترک بیحجابی» در تهران راهاندازی شود. #ایران_همدل #ایران_قوی
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
🎆 #نکات_تربیتی_خانواده 94 "مشاوره بر اساس هوای نفس" ⭕️ متاسفانه اکثر روانشناس های غرب زده، تا کوچک
🌹 #نکات_تربیتی_خانواده 95
"شکست خورده ها"
💢 متاسفانه در فرهنگ غربی هیچ جایی برای علاقۀ برتر انسان ها یعنی وجود مقدس خداوند متعال باقی نذاشتن.
⭕️ هیچ چیزی در مورد مبارزه با هوای نفس برای افزایش لذت ها نمیدونن!
سعی میکنن کوچک ترین مخالفتی با هوای نفسشون نکنن!
😒
🚸 به خاطر همین، هم خودشون توی زندگی های خانوادگی شون شکست خوردن و هم تلاش میکنن با رواج این فرهنگ غلط زندگی مردم ما رو هم خراب کنن!🚫
⭕️ الان درصد بالایی از خانواده ها در اروپا و آمریکا، به صورت "تک والدینی" زندگی میکنن.
🌺
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_سی_سوم🎬: آزر با شنیدن این حرف، گویی آتش گرفته باشد، مدام و ب
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_سی_چهارم🎬:
چندین ماه بود که قابله ها با مهر دربار هر روز به تمام محله ها و خانه های شهر سر میزدند و زنان را معاینه می کردند تا آنها که باردار بودند را نشان کنند و تا وضع حمل آنها را زیر نظر می گرفتند.
در این بین تعداد زنان باردار زیادی شناسایی شدند اما اراده خداوند بر آن بود تا هیچ کس از بارداری بونا همسر تارخ باخبر نشود.
بونا که اینک هفتمین ماه بارداری اش را پشت سر می گذاشت، اما در ظاهر مانند زنان معمولی که بچه ای در شکم ندارند بود و هیچ قابله ای نتوانست تشخیص دهد که بونا باردار است.
در همین ایام بود که تارخ به مرضی ناشناخته مبتلا شد به طوریکه نمی توانست سر پست نگهبانی اش حاضر شود، شب تا صبح و صبح تا شب در تب می سوخت و مانند شمعی آب می شد، بونا مانند پروانه به دور تارخ می گشت تا سایه اش بر سر او و فرزندانش باشد و فرزندی که در راه دارد هم، چون دیگر خواهران و برادرانش از وجود پدر بهره ببرد.
در این خانواده فقط تارخ از بارداری بونا خبر داشت و او هم تاکید کرده بود هیچ کس خصوصا آزر، پدرزنش از وجود این طفل بویی نبرد.
یک ماهی از بیماری تارخ می گذشت که در سحرگاه یک روز غم انگیز تارخ دیده از جهان فرو بست بدون اینکه فرزندی که بارداری آن پنهان بود را ببیند اما سفارش این طفل را که هنوز نیامده ، مهری عجیب بر دل پدر روانه کرده بود را به بونا کرد و قبل از اینکه دیده از جهان فرو بندد به همسرش گفت که همچون جان خویش مراقب این طفل باشد شاید این طفل همان کسی باشد که قرار است بساط بت پرستی و طاغوت را بر کند.
مراسم تشییع تارخ با شکوه برپا شد و بنا به رسم بابلیان که دختر بعد از فوت همسرش باید به خانه پدر برگردد، بونا و فرزندانش هم به خانه آزر برگشتند و این درحالی بود که نزدیک یک ماه به وضع حمل بونا باقی مانده بود و بی شک اگر این طفل در خانه آزر به دنیا می آمد و پسر هم بود، مانند نوزادان پسری که در طول این یک ماه به دنیا آمده بودند در پای بت مردوک قربانی میشد.
بونا که غمگین از دست دادن شوهر بود، غمی سنگین تر بابت تولد و نجات طفلش در دل داشت که نمی توانست به کسی بگوید.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_سی_چهارم🎬: چندین ماه بود که قابله ها با مهر دربار هر روز به
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_سی_پنجم🎬:
یک ماهی با درد و رنج گذشت، بونا و فرزندانش ساکن خانه پدرش آزر شده بودند، خانه ای بزرگ با دیوارهای بلند و اتاق های زیاد و تو در تو...
آزر به واسطه اینکه منجم دربار و کاهن اعظم معبد بابل بود، زندگی مرفه و درباری داشت، خانه ای بزرگ و وسیع که چندین خانواده می توانست به راحتی در آنجا زندگی کنند.
حالا بونا و فرزندان تارخ، ساکن این خانه بودند.
صبح زود بود و دردی شدید در جان بونا پیچیده بود، این زن مؤمنه بواسطه تجربیات گذشته خوب می دانست که این درد، درد زایمان است، او نمی خواست کسی از تولد فرزندش آگاه شود، پس فکری به ذهنش خطور کرد، مقداری از لباس هایی که از کودکی های فرزندان دیگرش برجا مانده بود را در پارچه ای پیچید و می خواست از خانه بیرون رود و به کوه و دشت پناه ببرد تا فرزندش را به تنهایی در آنجا به دنیا آورد، پس با احتیاط از اتاقش بیرون آمد و همانطور که بقچه دستش را پشت سرش پنهان کرده بود، با احتیاط به پیش میرفت که جلوی در خروجی خانه، مادرش را دید، بونا که نمی خواست کسی از راز درونش باخبر شود، راهش را به سمت مطبخ قدیمی خانه که در آن سمت حیاط بزرگ و سنگفرش خانه بود و کسی به آنجا آمد و رفت نداشت و حکم انبار آرد را داشت، کج کرد.
بونا وارد انبار آرد شد و دستش را به لبه تنور گرفت که ناگهان دردی شدید زیر شکمش پیچید، بونا همانطور که خم میشد تا دردش کمتر شود ناله ای زد، ناگهان صدای مادرش در حالیکه مشعلی به دست داشت و بالای سرش ایستاده بود را شنید.
بونا دخترم! تو در این تاریکخانه چکار می کنی؟!
بونا جوابی نداد و مادرش کمی جلوتر آمد و می خواست حرفی بزند که ناگهان بونا را دید که روی زمین نشسته درحالیکه اطرافش پر از خون است.
مادر با دست بر سرش زد و گفت: بونا تو را چه شده؟!
بونا با حالتی مستاصل دست روی بینی اش گذاشت و شکسته شکسته گفت: هیس! م...مبادا صدایت به گوش پدرم برسد، م...م...مادر کم.کمکم کن، وقت تولد فرزندم است.
مادر که از فرط تعجب انگار شوکه شده بود گفت: مگر تو باردار بودی؟! چرا تا به حال...
بونا از درد فریادی دیگر کشید...
مادر بقیه حرفش را خورد، وقت استنطاق نبود، باید به دخترش کمک می کرد.
بچه در آستانه تولد بود، مادر از جا بلند شد و گفت: چه بد شانسی، فعلا زبان به دهان گیر، پدرت اینک برای کاری به خانه آمده، من میروم بی صدا یکی از کنیزان مورد اعتمادم را برای کمک بیاورم.
بونا که صورتش به عرق نشسته بود سری تکان داد و سر را به دیواره تنور تکیه داد.
مادر هراسان از انبار آرد بیرون آمد، آزر روی حیاط بود و با دیدن همسرش که روی دستانش اثرات خون مشاهده میشد، گفت: چه شده بانو؟!
در همین حین صدای گریه نوزاد بلند شد.
آزر بی انکه منتظر جواب همسرش باشد با شتاب به سمت مطبخ قدیمی راه افتاد و بعد از دقایقی فریادش بلند شد: وای من! بونا...بونا باردار بوده و پسری به دنیا آورده....باید نوزاد او را به قربانگاه ببرم.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_سی_پنجم🎬: یک ماهی با درد و رنج گذشت، بونا و فرزندانش ساکن خان
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_سی_ششم🎬:
مادر هراسان خود را به انبار آرد رساند و دید که نوزاد داخل پارچه ای پیچیده شده و در دستان آزر است و بونا با حالتی گریان دامان پدر را گرفته و التماس می کند که بچه را به او برگرداند.
آزر نگاهی به صورت جذاب و نورانی کودک نمود و گفت: گرچه خوش سیماست و نوهٔ من است، اما بین او و دیگر پسرانی که در این ماه به دنیا آمدند و به حکم نمرود در پای خدایگان مردوک کشته شدند و گوشتشان خوراک شیران دربار شد هیچ فرقی نیست، شاید این نوزاد، همان کودک خطرناکی باشد که قرار است حکومت بابل را در هم بریزد، پس من اجازه زندگی به این کودک نمی دهم.
بونا در حالیکه ناله می کرد با استیصالی در حرکاتش دوباره به دامن پدر چنگ انداخت و گفت: پدر! به من رحم کن، غم از دست دادن شوهرم تارخ مرا کافیست، نگذار رنج کشته شدن فرزندم را نیز به دل کشم
آزر سنگدلانه نگاهی به بونا کرد و گفت: اصلا تو کی باردار شدی؟! چرا هیچ کس از بارداری ات خبر نداشت و این پنهان کاری، خود جرمی بزرگ است، زبان به کام بگیر و حرفی نزن، این کودک باید قربانی شود، راه نجاتی برای او نیست.
آزر با زدن این حرف، پشتش را به بونا کرد و همانطور که نوزاد را در آغوش داشت بیرون آمد، او می خواست کودک را به برج بابل ببرد و در پای مردوک قربانی کند.
در این هنگام بونا با سرعتی زیاد که از او با این وضع بعید بود، خود را به پدرش رساند و دوباره به دامن او آویخت و گفت: پدر! لااقل تخفیفی در مرگ این نوزاد بده...
آزر سرجای خود ایستاد وگفت: منظورت چیست؟؟
بونا با نگاه مظلومش خیره در چشمان پدر شد و گفت: بگذار این کودک خودش بمیرد، من دوست ندارم که خنجر گلوی نوزادم را از هم بدرد و گوشتش خوراک حیوانات دربار نمرود شود، بگذار او را به کوه ببریم و در غاری رها کنیم، بالاخره بعد از گذشت مدتی او به خاطر تشنگی وگرسنگی جان می سپارد.
آزر که محو چشمان نوزاد شده بود و از طرفی نمی خواست خواسته دختر داغدارش را نادیده بگیرد و از ان مهم تر نمی خواست کسی از درباریان متوجه شود که دختر او هم باردار بوده ،گفت: باشد، این رأیت را می پذیرم و هم اینک از شهر بیرون می روم و او را...
بونا همانطور که اشک چشمش را پاک می کرد به کیان حرف آزر دوید و گفت: پس اجازه دهید من هم باشما بیایم و حداقل تا ورودی غار، نوزادم را در آغوش بگیرم.
آزر نگاهی به همسرش کرد و با اشاره به بونا گفت: بانو! لباس مناسب به تن بونا کنید که راهی طولانی در پیش دارد.
آزر و بونا، با احتیاط کامل از خانه بیرون آمدند و از شهر خارج شدند، بونا کودک را در آغوش گرفته بود و آرام با او سخن می گفت: فرزندم، من نام تو را«ابراهیم» می گذارم چرا که پدرت بزرگمردی شجاع بود، حال مجبورم دل از تو بکنم و تو را در غار و کوه رهاکنم، تو را به خدای یکتا قسم میدهم مرا ببخش، چاره ای جز این ندارم، ای ابراهیم! زمانی که چشم از این دنیا بستی و به دیدار پدرت تارخ رفتی از قول من به او بگو من در امانتت خیانت نکردم، تنها کاری توانستم بکنم همین بود که ابراهیم را از قربانی شدن در پای بت مردوک نجات دهم.
بونا با کودکش واگویه می کرد و اصلا متوجه نشد چه وقت به بالای کوه رسیدند، با صدای پدرش به خود آمد: آنجا را ببین بونا... آن غار را می گویم، کودکت را داخل غار بگذار و بیرون بیا که باید دهانه غار را با سنگ ببندیم.
بونا خواست باز برای نجات ابراهیم التماس کند که آزر انگار حرف او را از نگاهش خواند، دست روی بینی اش گذاشت وگفت: هیچ نگو...این کودک باید بمیرد...
بونا اشکش جاری شد، جلوی دهانه غار نشست و گفت: پس اجازه بدهید یک بار به او شیر دهم!
آزر کودک را از دست بونا گرفت و با تحکم گفت: نه لازم نیست! این کودک قرار است از گرسنگی بمیرد پس بهتر است با خوراندن یک وعده شیر مرگش را به تعویق نیاندازی...
آزر کودک را داخل غار گذاشت و مشغول چیدن سنگ جلوی در غارشد تا دهانه غار را مسدود کند.
بونا باران اشک چشمانش به راه افتاده بود، انگار با هر سنگی که بر دهانه غار می آمد، نفس های او به شماره می افتاد.
بونا نگاهی به غار و بعد نگاهی به آسمان کرد و گفت: ای خدای ابراهیم! ای مهربان بی همتا! ابراهیم را به تو سپردم.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥ازدیاد طلاق!
چرا طلاق تو جامعه زیاد شده؟
چیکار باید انجام بدیم؟
#ایران
#فاطمیه_سلام_الله_علیها
#وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
آیتالله سید عبدالله فاطمینیا(ره)
مكان زندگی امام زمان(عج) برای
ما مشخص نيست اعمال و دعای مشخصی
هم برای ملاقات و زيارت حضرت
در دست نداریم، درحقیقت
ایشان به حسب مصلحت و به طور ناگهانی
بر برخی از پیروان خویش ظاهر میشوند
و توفيق عظيم زيارت ايشان نصيبشان ميشود؛
امّا نکتهٔ بسيار مهم این است که
انسان به گونهای زندگی کند
که رضايت امام زمان(عج) را كسب كند
درمحضرعارفان
#ایران در ایام #فاطمیه_سلام_الله_علیها ان شاالله به مدد خانم #وعده_صادق شکل خواهد گرفت
@parvaanehaayevesaal
🌸🌸🌸