🛑شبکه نمایش خانگی و ترس از ...
🗣️ فرقههای انحرافی با جابجایی موضوعات اصلی و فرعی و همچنین تمرکز بر خرافات و تاکید بر امور ماورایی سعی در ایجاد یک کانون اجتماعی برای خود دارند.
✅موضوع #جنیان و تاثیر آنان بر زندگی انسانها نیز از جمله اموری است که توسط جریانهایی مانند #علی_یعقوبی مورد تاکید ویژه قرار گرفته است تا بدین واسطه بتوانند خود را به عنوان یک مرجع برای حل این موضوع معرفی کرده و شهرت و اقتدار کسب کنند.
☝️اما جالب آن است که گاها رسانهها نیز مروج چنین موضوعاتی هستند و سعی در القاء تاثیرات غیر عادی #جنیان بر زندگی انسانها دارند.
🎞️#سریال_ازازیل که در شبکه نمایش خانگی به تازگی در حال پخش است، دست روی این سوژه گذاشته است و با بیان اتفاقاتی عجیب و مرموز در صدد القاء تاثیر #جنیان در زندگی انسانها -حتی به قتل رساندن اشخاص- است.
⬅️هرچند نمیتوان ادعای ارتباط میان سازندگان این سریال و جریانهای انحرافی مانند #علی_یعقوبی داشت اما قطعا مخاطب با دیدن چنین محصولی، دچار دغدغه و ترس از تاثیر #جنیان در زندگی میشود و برای کشف راه حل این موضوع، به سراغ جریانهای انحرافی مدعی دفع جنیان کشیده خواهد شد.
برای مشاهده ادعای جریان #علی_یعقوبی به لینک زیر مراجعه کنید
https://eitaa.com/khaketeshneh/2831
تهیه کننده:حجت الاسلام محمد غلامی
@parvaanehaayevesaal
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید از محاسن #روزه میگه. ┅
پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
معده خانه همه دردهاست و امساک بالاتر از همه داروهاست.
#ماه_مبارک_رمضان #ماه_رمضان
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال:
🌷چرا باید نماز بخوانیم؟
🌷يَآ أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ... (١٥)فاطر
ای مردم، شما نیاز به ارتباط باخدا دارید
(پس نمازبخوانیدودعاکنید)
🌷چرا باید نمازبخوانیم ؟
چون دائما تا ابد دردنیا وآخرت به کمک خدا نیازداریم
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ (٤٥)بقره
به وسیله صبر ونماز ازخداکمک بخواهید
قطعا نماز سخت است مگربرآنانکه خداراباوردارند
🌷چرا باید نماز بخوانیم؟
چون اگر نمازنخوانیم گناه میکنیم انسان غریزه دارد.اگرعقلش بانمازتقویت نشود حتما گناه میکند
إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنْكَر...(٤٥)عنکبوت
قطعا نماز (اگردرست باشد) انسان راازگناه بازمیدارد
🌷چرا باید نماز بخوانیم؟
چون نماز گناهان گذشته راازبین میبرد
...إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ...(١١٤)هود
قطعاحسنات (مثل نماز) بدیهاراازبین میبرد
🌷چرا بایدنمازبخوانیم؟
چون نماز که یاد خداست باعث آرامش میشود
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (٢٨)رعد
بایادخدا دلهاآرام میشود
🌷چرا بایدنمازبخوانیم وخداراعبادت کنیم؟
چون نماز(عبادت خدا) ایمان راتقویت میکند
وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (٩٩)حجر
عبادت کن پروردگارت راتا ایمانت به یقین برسد
@parvaanehaayevesaal
❄️❄️❄️
#داستانک
پدری با دو فرزند کوچکش مشغول قدم زدن در پیاده رو بود.
پسر بزرگتر پرسید: پدر جان ما چرا اتومبیل نداریم؟
پدر گفت : پدربزرگ شما كه پدر زنم مي شود مرد ثروتمند پیري است ، اگر او فوت کند، ثروتش به مادر زن من خواهد رسید، پس از آنکه مادر زنم هم مرد، ثروت او به ما رسیده و من خواهم توانست که یک ماشین برای خودمان بخرم.
پسر کوچک ، پس از شنیدن حرف پدر گفت: پدر جان، من پهلوی شما خواهم نشست.
پسر بزرگتر با ناراحتی جواب داد : تو باید عقب بنشینی، جای من در جلو می باشد.
دو برادر ناگهان شروع به دعوا و کتک زدن همدیگر کردند.
پدر که خیلی عصبانی شده بود، گفت: بیایید پایین ،بچه های بی تربیت.
تقصیر من است که شما را سوار ماشین کرده ام.
@parvaanehaayevesaal
❄️❄️❄️
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ترکیب حرف نداره
۶ عدد تخم مرغ آب پز رو به همراه یک حبه سیر
یک دسته شوید تازه
۱ قاشق غذاخوری کره
۳۰ گرم مغز گردو و نمک داخل غذاساز بریزید و میکس کنید
با نون تست شده واقعا میچسبه
🍕@parvaanehaayevesaal
20.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماهیچه به سبک برادران کریم واقعا محشره ❥
مواد لازم :
◗ ۳ عدد ماهیچه
◗ ۵ عدد پیاز بزرگ
◗ ۱ لیوان روغن مایع
◗ ۵۰ گرم کره
◗ برگ بو
◗ دارچین
◗ دونه فلفل سیاه
◗ نمک و فلفل و زردچوبه
◗ یه عالمه زعفران
◗ ۱ قاشق گرد غوره
◗ ۱/۴ لیوان آبغوره
◗ کمی پودر دارچین
🍕 @parvaanehaayevesaal
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ذرت🌽
نکته ها:
۱)ذرت رو با شعله ی ملایم داخل روغن سرخ کنید(حدود ۸ دقیقه)
۲)از ذرت شیری استفاده کنید بهتره
۳)سیخ چوبی برای راحت تر سرخ کردنشه وگرنه بدون اون هم میشه
مواد لازم:
ذرت
کره
گشنیر
فلفل سیاه و قرمز
پودر پیاز
نمک
🍕 @parvaanehaayevesaal
33.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشمزه تر ازین زرشک پلو نداریم😍
مواد لازم :
◗ ۱۰ عدد ساق مرغ
◗ ۲ قاشق سر پر رب گوجه فرنگی
◗ ۲ قاشق غذاخوری آبغوره
◗ استاک مرغ
◗ ۱ عدد نارنج یا پوست نارنج آماده
◗ خلال بادام و پسته
◗ مقداری زرشک
◗ شکر و گلاب و پودر هل
🍕 @parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
رمان آنلاین #دست_تقدیر۵۰ #قسمت_پنجاه🎬: محیا وارد ساختمان خانه شد، خانه ای که قبلا حکم خانهٔ همسایه
رمان انلاین
#دست_تقدیر۵۱
#قسمت_پنجاه_یکم🎬:
ماشین سیاهرنگ حرکت کرد، نسیمی که از حرکتش ایجاد شد، برگهٔ آزمایش را جابه جا کرد و درست جلوی خانهٔ رقیه خانم، متوقف شد.
ماشین به سرعت کوچه پس کوچه های مشهد را پشت سر می گذاشت و در محله ای دیگر، یکی از مردها از ماشین پیاده شد و زنی لاغر اندام با صورتی که با چندین قلم رنگ آمیزی شده بود و خود را در چادر مشکی پیچیده بود، سوار شد و صورت آرایش کرده زن با چادر او تطابق نداشت و نشان میداد که چادر فقط پوششی هست برای رد گم کردن، زن همانطور که به محیا نگاه می کرد، لبخندی زد و گفت: سلام دخترک شهر آشوب، چه خوشگل هم هستی تو، من منیژه هستم و قراره همسفر تو باشم.
محیا که ماشین را متوقف دید در یک حرکت خودش را به بیرون انداخت و چون ماشین بغل جدول پارک کرده بود،توی جوی آب افتاد و شروع کرد به کمک خواستن، اما انگار این قسمت شهر، محلهٔ ارواح بود و خیلی زود راننده و همراهش بالای سر او رسیدند و مجبور شد دوباره سوار ماشین شود.
محیا که انگار هر چه دیده در خواب بوده با نگاه ناامیدش به زن کنارش چشم دوخت، زن نیشخندی زد و گفت: دخترهٔ چشم سفید، فرار اینجا معنایی نداره، الان این کار را کردی،دیگه تکرار نکن، وگرنه خودم با همین دستام خفه ات می کنم..
محیا که انگار چشمانش دو دو میزد، با دیدن هر فرد جدیدی که به این ماجرا ربطی داشت، حالت تهوعش بیشتر میشد، ماشین که دوباره به حرکت افتاد، انگار از داخل به دل و رودهٔ محیا فشار می آوردند، با اشاره به زن کنارش فهماند که احتمالا بالا می آورد.
منیژه نگاهی به او کرد و رو به راننده گفت: گمونم راستی راستی حالش بده، نگه دار، داره بالا میاره..
راننده بدون اینکه توجهی به حال بد محیا و حرفهای منیژه کند، رو به مرد کنارش که مسلح بود کرد و گفت: همه اش فیلم هست، می خواد یه جا ما ترمز کنیم و اینم دوباره فلنگ را ببنده و دست ما را بزاره تو حنا...
مرد کناری اش که تا الان حرفی نزده بود، سری تکان داد و با فارسی شکسته ای، گفت: بله، از این دختر چموش باید ترسید، این خانم، ابومعروف...ابومعروفی که کل عراق را روی یک انگشتش می چرخاند و صدام حسین رفیق گرمابه وگلستانش هست را سرکار گذاشته، پیچونده و فرار کرده، البته اونموقع مادرش هم همراهش بوده و...
دیگه تحمل شنیدن این حرفها برای محیا سخت بود و نفهمید چه شد و وقتی به خود آمد که کل ماشین بوی استفراغ گرفته بود.
منیژه همانطور که با آخ و اوخ و فیس و باد،با لنگی که از راننده گرفته بود، لباس هایش را تمیز می کرد گفت: گندت بزنه دخترهٔ ورپریده که تمام تن و لباسم را به گند کشیدی..
محیا بی حال سرش را به صندلی ماشین تکیه داد و منیژه همانطور که نگاهی عجیب به محیا می کرد گفت: میگم نکنه ..نکنه حامله ای؟!
محیا بدون اینکه جوابی به او دهد چشمانش را بست و منیژه ادامه داد: میگن طرف خیلی خاطر خواهت هست، میدونی چقدر پول به من داده که آب توی دل تو تکون نخوره؟! من فکر می کردم که تو دختری، اما الان احساس می کنم زن هستی و بارداری...یعنی تو حامله بودی و از دست شوهرت فرار کردی؟! آخه برای چی؟! کسی که اینقدر دوستت داره، چه دلیلی داره از دستش فرار کنی؟! یعنی چون عراقی بوده ....
محیا که انگار معلق در هوا هست، نمی دانست چی واقعی هست وچی خیال! نمی دانست خواب است یا بیدار و منیژه هی فک می زد که راننده با بی حوصلگی به صدا درآمد: کمتر حرف بزن منیژه خانم، حالا که مهمونمون آرام گرفته تو دست بردار نیستی؟! آخه به تو چه این کیه و کجا رفته و قراره چی بشه...
تو پولت را گرفتی که همراه و مراقب این خانم باشی ، دیگه قرار نیست فضولی اضافی کنی..
منیژه اوفی کرد و گفت: باشه چشم ما زیپ دهنمون را میکشیم، لااقل یه چیزی برای این اسیر بدبختتون بگیرین که رنگش مثل گچ سفید شده، شک ندارم که فشارش پایین افتاده...
راننده سری تکان داد و گفت: اولین مغازه بین راهی وایمیستم، ولی توقف دیگه نداریم، آخه ابو معروف خیلی عجله داشت، اگر راه داشت میگفت پر در بیارین و خودتون را برسونین به عراق، به نظر من این عجیبه و رو به مرد کناریش گفت: واقعا اینجور نیست؟
مرد کنارش که او را ابوسعد صدا می کرد گفت: من چیزی نمی دونم، فقط میدونم که موقعیت خطرناکی هست و ما باید سریع السیر از ایران خارج بشیم همین...
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂🌺