نه گذاشتند لمست كنم
نه گذاشتند دست قطع شده ات را ببوسم...
تمام حسرتهايم را بايد با نگاه كردن به تابوتی كه تو در آن آرميده بودی و هر شب نگاه به سنگ مشكیای كه از تمام تو برايم باقی ماند، خالی كنم.
اين همه حسرت برای قلب يک دختر خيلی سخت است.
بابا اما همه اينها به فدای امام حسين(ع)، به فدای خواهر حسين(ع)...
دلم به آن وعدهای که همیشه به من میگفتی دخترم منو تو با هم #شهید میشیم خوش است...
میدانم روز وصل منو تو دیر نیست و مرا به زودی در آغوش خواهی گرفت...
#زینب_سلیمانی
#زینب_حاج_قاسم
هے نگو من گناهڪارم !
منو قبول نمیڪنہ
روم نمیشھ باخدا حرف بزنمـ
بھ قولِ #استاد_دولابی
مالِ بد بیخِ ریشِ صاحبشہ ...
تو مخلوق خدایـی !
💚💚💚
#حرف_قشنگ 🍃
💕💕💕
تو مخلص باش:)🌱
+تو دید نباش
+تو چشم نباش..!
اخلاصیعنے
خالصبودنتراهمنبینند..
💕💕💕
ماندن سنگ بودن است
و رفتن رود بودن
بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد:
جز خاک شدن
و رود بودن به کجا می رود:
جز دریا شدن.
👤 دکتر شریعت
💕💕💕
💎 فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.
استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه...!
💕💕💕
∞| ما همہ نوڪر و ارباب تویـے #مهدےجاڹ
نوڪر رخ ارباب نبیند سخت است... |∞
#العجلمولا
💕💕💕
-802152701_-214020.mp3
13.05M
⭕️ سخنرانی صریح و شجاعانه ی #حاج آقا پناهیان به مناسبت دهه فجر در مسجد چهارمردان قم
♦️حکم بنی صدر خائن چه بود ؟
♦️حکم کسی که نفوذی است و ارزش اموال مردم را یک سوم کم کرده چیست؟
♦️حکم کسی که عامدانه و آگاهانه درصدد ناراضی کردن جامعه است چیست ؟
♦️احکام طهارت و نجاست را همه می دانند #احکام مبارزه با طواغیت را در منبرها شرح دهید
#تفاوت کاپیتولاسیون و پالرمو و قراردادهای ننگین امروزی چیست؟
چرا #فقها ساکتند آیا #امام خمینی اشتباه کرد یا...
♦️این سخنرانی را حتما دانلود و فوروارد کنید به نکات بسیار حساس و دقیقی استاد پناهیان اشاره کردند.
🔻ظهور بسیار نزدیک است
گفت: دوست دارم شهید شوم!
گفتم : شهید خودش را لایق می کند،
فقط طلب نمی کند !
💕💕💕
#نکتہ_هاے_ناب
🔑 #كليد_هاى آسـمانها و زمين از آن
اوست براى هر كس كه بخــواهد
روزى را گشاده يا تنگ مى گرداند
اوست كه بر هر چيـــزى داناست.
📒سوره مبارکه الشوری آیه ۱۲
✅خواستِ خدا بی دلیل نیست ،براساس بهترین حکمت و #نظم و فرمول های خاص است...
👌تمام #فرمول ها در مورد هستی و انسان در کتاب زندگی(قرآن) و گفته های نماینده های تخصصی(انبیا و ائمه علیهم السلام)آمده است🌹
#تلنگر
کسی چیزی را در دل پنهان نکرد جز آنکه در لغزش های زبان و رنگ رخسارش،آشکار خواهد گشت
#حکمت۲۶
#نهج_البلاغه
💕💕💕
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_یازدهم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•
کمی مکث کردو گفت:
_آخه چرا؟
+گفتم که...
به دو دلیل
_میتونم بپرسم اون دوتا دلیل چین؟
+بله
_خب...اون دوتا دلیل چین؟!
یه رز دیگه برداشتم و همینطور که گلبرگ به گلبرگ پر پر شون میکردم ادامه دادم:
+دلیل اول خانواده من هستن که میدونم به هیچ وجه راضی نمیشن
و دلیل دوم ...
_دلیل دوم چی؟
+و دلیل دوم اینکه شما بخاطر چادرم منو میخواید!
_ببخشید متوجه نمیشم...
لرزش صدامو کنترل کردم و ادامه دادم:
+شما منو قبل از اینکه چادری بشم دیده بودین ومیشناختین...
سرمو بالا آوردم و تو چشماش نگاه کردم:
اما چرا بعد از اینکه چادری شدم،برای خواستگاری پا پیش گذاشتین؟! کلافه بود...
دستی به موهاش کشیدو گفت:
+کاش میتونستم بهتون ثابت کنم که بخاطر چادرتون پا پیش نذاشتم...کاش...
اما
اینو بخونید...شاید نظرتون عوض شد...
و بعد یه دفترسبز رنگ وگذاشت روی سنگ قبر وبعد رفت...
اشکام یکی پشت دیگری پایین میریختن..
خدایا این چه حسیه؟
چرا هروقت میبینمش قلبم تند تند میزنه
دست و پام میلرزه؟
دلم هُرّی میریزه؟
دفترو برداشتم
و باز کردم و آروم شروع کردم به خوندنش...
(بسم الله الرحمن الرحیم...
توی اردوی شلمچه باما همراه بود...
عجیب بود...خیلی...
جالب اینه که نمازخوندم بلد نبود
اما داشت میومد شلمچه...!
وقتی بهم گفت نماز بلد نیست
یه لحظه ازش بدم اومد که با این سنش نماز خوندن بلد نیست.
اما سریع تو ذهنم اومد که
سید از جدت خجالت بکش!
شاید تو خونواده ای بزرگ شده که مقید نیستن...
.
وقتی بهش گفتم که نماز بخون و بدون هیچ چون و چرایی قبول کرد،
فهمیدم که پایبند اعتقادات خونواده اش نیست.
اون نماز بهترین نماز عمرم بود...
اما به خودم تشر زدم که اون دختر،
هیچ سنمی باتو نداره
و باید خودتو کنترل کنی که به چشم خواهر ببینیش...
اما
این دختر
دل و ایمان مارو باخودش برد...
اما باز هم به خودم میگفتمکه پایبند عشق یک طرفه نشو!
وقتی که از شلمچه برگشت
دیدم که چادری شده...
حدس میزدم...
خیلی از دوستاشو از دست داد
اما براش مهم نبود...
از وقتی که چادری شد،،،
فهمیدم که نصحیت های عقلم به دلم،
همه بی فایده بودن...
⬅ ادامه دارد...
•°•°•°•