eitaa logo
پروانه های وصال
9.3هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
28.5هزار ویدیو
3.2هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی مرشد با جمعی از همراهان به دراسیابی رسیدند افسار اسب را کشید و مدتی انجا توقف کرد سپس به همراهان گف:(می دانید اسیاب چه میگوید؟ ) میگوید:(شناخت و معرفت در همین اسیابی است که من دران هستم دور خودم می چرخم ودر وجود خودم سفر می کنم تا هرچیزی نباید درون من باشد از خود دور کنم) این داستانک به ما یاد می دهد تا زشتی و آلودگی و وابستگی های دنیا را از خودمان دور کنیم 💕💕💕
   مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد.  او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.   مامور مرزی میپرسد : « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن»  مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابراین به او اجازه عبور میدهد.  هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا... این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود. یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟   قاچاقچی میگوید : دوچرخه!   بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند 💕💕💕
یک استاد دانشگاه می‌گفت: یک بار داشتم برگه‌های امتحان را تصحیح می‌کردم. به برگه‌ای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا می‌کنم. تصحیح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش می‌آید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت. برگه‌ها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم تصحیح کردم. آری، اغلب ما نسبت به دیگران سخت‌گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح كنيم مي‌بينيم به آن خوبي كه فكر مي‌كنيم، نیستیم. 💕💕💕
در یک روز سرد زمستانی، مدیر مدرسه بچه‌ها را به صف کرد و گفت: «بچه‌ها، آیا موافقید یک مسابقه برگزار کنیم؟» تمام بچه‌ها با خوشحالی قبول کردند. پس از انتخاب چند شرکت‌کننده، مدیر از آنها خواست که آن طرف حیاط مدرسه در یک ردیف بایستند و با صدای سوت او، به سمت دیگر حیاط بیایند و هر کس بتواند ردپای مستقیم و صافی از خود بجای گذارد برنده مسابقه است. در پایان مسابقه، آقای مدیر از یکی از بچه‌هایی که ردپای کجی از خود بجای گذاشته بود پرسید: «تو چه کردی؟» دانش آموز در جواب گفت: «با وجودی که در تمام طول راه من دقیقاً جلوی پایم را نگاه کرده بودم ولی بجای یک خط راست از ردپا روی برف، خطوط کج و معوجی بوجود آمده است!» تنها یکی از دانش آموزان بود که توانسته بود ردپایش را بصورت یک خط راست درآورد. مدیر مدرسه او را صدا کرد و پس از تشویق از او پرسید: «تو چطور توانستی ردپایی صاف در برف‌ها به وجود آوری؟» آن دانش آموز گفت: «آقا اینکه کاری ندارد، من جلوی پایم را نگاه نکردم!» مدیر پرسید: «پس کجا را نگاه کردی؟» دانش آموز گفت: «من آن تخته سنگ بزرگی را که آن طرف حیاط است نگاه کردم و به طرف آن حرکت کردم و هیچ توجهی به جلوی پایم نداشتم و تنها هدفم رسیدن به آن تخته سنگ بود.» اگر در زندگی خودمان ایده و هدفی نداشته باشیم و تمام توجهمان را دقیقاً به مشکلات امروز و فردا و فرداهای بعد معطوف کنیم سرانجام به هدفمان نخواهیم رسید. ولی اگر بجای آنکه توجهمان را به مشکلات روزانه متوجه کنیم به هدفمان متمرکز سازیم، قطعاً به هدفمان خواهیم رسید. 💕💕💕
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته بهم بدی، اینم پولش.» بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد. بعد لبخندی زد و گفت: «چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.» ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد. مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشد، گفت: «دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار.»دخترک پاسخ داد: «عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟» بقال با تعجب پرسید: «چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟» دخترک با خنده ای کودکانه گفت: «آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!» خیلی از ما آدم بزرگا، حواسمون به اندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدمها و وابستگی‌های اطرافمون بزرگتره. 💕💕💕
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته بهم بدی، اینم پولش.» بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد. بعد لبخندی زد و گفت: «چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.» ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد. مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشد، گفت: «دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار.»دخترک پاسخ داد: «عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟» بقال با تعجب پرسید: «چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟» دخترک با خنده ای کودکانه گفت: «آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!» خیلی از ما آدم بزرگا، حواسمون به اندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدمها و وابستگی‌های اطرافمون بزرگتره. 💕💕💕
نماز خالصانه براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دو شتر بزرگ آوردند. حضرت به اصحاب فرمود:آيا در ميان شما كسى هست دو ركعت نماز بخواند كه در آن هيچ گونه فكر دنيا به خود راه ندهد، تا يكى از اين دو شتر را به او بدهم .اين فرمايش را چند بار تكرار فرمود. كسى از اصحاب پاسخ نداد. اميرالمؤ منين عليه السلام به پا خواست و عرض كرد:يا رسول الله ! من مى توانم آن دو ركعت نماز را بخوانم .پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:بسيار خوب بجاى آور!اميرالمؤ منين عليه السلام مشغول نماز شد، هنگامى كه سلام نماز را داد جبرئيل نازل شد، عرض كرد:خداوند مى فرمايد يكى از شترها را به على بده !رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: شرط من اين بود كه هنگام نماز انديشه اى از امور دنيا را به خود راه ندهد. على در تشهد كه نشسته بود فكر كرد كدام يك از شترها را بگيرد.جبرئيل گفت :خداوند مى فرمايد:هدف على اين بود كدام شتر چاقتر است او را بگيرد، بكشد و به فقرا بدهد، انديشه اش براى خدا بود. نه براى خودش بود و نه براى دنيا.آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر تشكر از على عليه السلام هر دو شتر را به او داد. خداوند نيز در ضمن آيه اى از آن حضرت قدردانى نموده و فرمود:((ان فى ذالك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهيد)) سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:هر كس دو ركعت نماز بخواند و در آن انديشه اى از امور دنيا به خود راه ندهد، خداوند از او خشنود شده و گناهانش را مى آمرزد. 1_مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 20 2_ داستان‌‌های بحارالانوار، ج 4 3_سایت تبیان 💕💕
🌸🌸🌸 👨‍🏫اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟» ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ.» ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: «ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ.» ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!» ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: «به اين دو کاسه نگاه کنيد. اولي از طلا درست شده است و درونش سم است و دومي کاسه‌اي گلي است و درونش آب گوارا است، شما از کدام کاسه می‌نوشید؟» شاگردان جواب دادند: «از کاسه گلي.» استاد گفت: «ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ کاسه‌ها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ. آدمي هم همچون اين کاسه است. آنچه که آدمي را زيبا مي‌کند درونش و اخلاقش است. بايد سيرتمان را زيباکنيم نه صورتمان را.» 💕💕💕