eitaa logo
پروانه های وصال
7.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
19.9هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃امام على عليه السلام می فرمایند: 🍃با چيره شدن بر عادتهاست كه مى توان به بالاترين مقامات رسيد. بِغَلَبَةِ العاداتِ الوُصولُ إلى أشرَفِ المَقاماتِ غررالحكم حدیث 4300 💕💕💕
🍃چـــرا بایــد ببخشیـــم و گــذشــت کنیـــم؟ 🍃پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: مَن لایَرحَم لایُرحَم وَمَن لایَغفِر لایُغفَر لَهُ وَمَن لایَتُب لایَتوبُ اللّه ُ عَلَیهِ؛ 🍃هر کس رحم نکند به او رحم نشود، هر کس نبخشد بخشیده نشود و هر کس پوزش را نپذیرد، خداوند پوزش و توبه او را نخواهد پذیرفت. 📚غررالحکم، ج۲، ص۴۳۸، ح۳۲۰۱ 💕💕💕
سرخپوست پیری به نوه‌اش در مورد زندگی چنین گفت: درون من یک درگیری وجود دارد؛ جنگی هولناک بین دو گرگ است.  یکی شر است؛ او خشم، حسادت، اندوه، افسوس، طمع، غرور، خودخواهی، کینه و دروغ است.  دیگری خوب است؛ او شادی، آرامش، عشق، امید، فروتنی، مهربانی، سخاوت و حقیقت است. مشابه این درگیری در درون تو نیز به وجود می‌آید، همچنین در درون هر شخص دیگری. سپس نوه از پدربزرگش پرسید: کدام گرگ پیروز خواهد شد؟ پیرمرد به سادگی پاسخ داد: گرگی که به او غذا می‌دهی. 💕💕💕
خاطره ای از برادرجانبازشهید🌹 هیئتی دربسیج مسجدالزهرا(س) داشتیم که شهید ^مجیدقائمی^ در اون شرکت میکرد ومیگفت: اگرشهیدبشم به هیئت میام، یکروزداشتم میرفتم هیئت به "محمدرضا" گفتم: هیئت میای گفت نه خسته ام میخام بخوابم من رفتم هیئت ،وقتی برقهاروشن شددیدم "محمدرضا" اومده ،محمدرضاگفت: ^مجیدقائمی^ به خوابم اومد گفت: بهم برو هیئت بچه هادورهم جمع شدندوهیئت گرفتند، ازخواب "محمدرضا"فهمیدیم که واقعاشهدا زنده اندوبه قولشان عمل میکنند ..... 🌹🌹🌹
بذر دين پدری به پسر خردسالش یک بطری کوچک که داخل آن یک عدد پرتقال بزرگ بود داد!!!.. کودک با تعجب درون بطری را نگاه میکرد و با خود میگفت: پرتقال به این بزرگی چطوری داخل این بطری کوچک رفته؟ کودک خیلی تلاش کرد تا پرتقال را از بطری خارج کند اما بی فایده بود. سپس کودک از پدرش پرسید: چه جوری این پرتقال بزرگ داخل بطری رفته؟ آخه دهنه این بطری خیلی کوچیکه! پدر، پسر را به باغ برد و یک بطری خالی کوچک را به یکی از شاخه های درخت پرتقال بست. سپس یکی از شکوفه های کوچک پرتقال را درون بطری گذاشت. روزها سپری شد و شکوفه، تبدیل به یک پرتقال بزرگ شد تا جایی که امکان خروج از بطری غیر ممکن شده بود... بعد از مشاهده این موضوع، کودک راز پرتقال را فهمید و جایی برای تعجب نمانده بود. پدر رو به پسر کرد و گفت: چیزی که امروز مشاهده کردی همان دین است اگر از خردسالی بذر اعتقادات دینی را درون ذهن کودک بکاریم در هنگام بزرگی خارج کردنش خیلی سخت میشود. دقیقا مثل این پرتقال که خارج کردنش محال است؛ مگر اینکه شیشه را بشکنیم و از بین ببریم. 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 دوستِ بد یاگناه‌روبرات‌خوشگل‌میڪنه یاخودش‌گناهڪاره!! دوستِ خوب توروبه‌یادخدامیندازه وقـتۍڪنارشۍازگناه ڪردن‌شرم‌دارۍ...🙂🍃 مواظب‌باشیم‌باگناه‌امام‌زمان‌روناراحت نڪنیم🦋 🚩 💕💕💕
:🌟 🎋امروز وقتی شما در فضای مجازی قرار می گیرید شما را نگاه می کنند پس باید با وضو باشید و ذکر "ما رَمیت‌ُ اِذرَمَیت " بخوانید. شما الان بالای‌ دکل دیده بانی قرار گرفته اید و بخواهید یا نه‌ وسط‌ میدان هستید. 🌼✨ 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله🌹💖 💕💕💕
39.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷وقتی شهیدسلیمانی روضه خوان عمه ی سادات، زینب کبری (س) میشود... الهی بمیرم برا زینب زهرا س😭😭😭 🌼✨ 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله🌹💖
شخصیت یعنی اینکه در مقابل آدمای احمق کلی حرف واسه گفتن داشته باشی ولی سکوت کنی ... 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پروانه های وصال
گاهی خراب کردن پل ها چیز بدی نیست چون مانع بازگشت شما به جایی ست که از ابتدا نباید پا به آن جا می گذاشتید . . . .
هدایت شده از پروانه های وصال
حتماً حکمت خداست روزگاری پادشاهی بود که وزیری داشت که همیشه همراه پادشاه بود و هر اتفاق خیر یا شری که برای پادشاه می افتاد،خطاب به پادشاه می گفت:«حتماً حکمت خداست!» تا اینکه روزی پادشاه دستش را با چاقو برید و وزیر مثل همیشه گفت:«بریده شدن دستت حکمتی دارد!» پادشاه این بار عصبانی شد و با تندی با وزیر برخورد کرد و او که به حکمت این اتفاق باور نداشت،وزیر را به زندان انداخت. فردای آن روز طبق عادت به شکار رفت،ولی این بار بدون وزیر بود. مشغول شکار بود که عده ای مردان بومی او را گرفتند و خواستند پادشاه را برای خدایانشان قربانی کنند.ولی قبل از قربانی کردن،متوجه شدند دست پادشاه زخمی است و آنان تنها قربانی سالم و بدون نقص می خواستند. به خاطر همین پادشاه را آزاد کردند.پادشاه به قصر برگشت و پیش وزیر در زندان رفت و قضیه را برای او نقل کرد و گفت:«حکمت بریده شدن دستم را فهمیدم ولی حکمت زندان رفتن تو را نفهمیدم!» وزیر جواب داد:«اگر من زندان نبودم حتماً با تو به شکار می آمدم و من که سالم بودم به جای شما حتماً قربانی می شدم.»
هدایت شده از پروانه های وصال
امام علی(ع)میفرمایند: زیبایی زمین به انسان زیبایی انسان به عقل زیبایی عقل به ایمان زیبایی ایمان به عمل زیبایی عمل به اخلاص زیبایی اخلاص به دعا وزیبایی دعابه صلوات "برمحمد وال محمد صلوات"
هدایت شده از پروانه های وصال
خدا گفت او را به جهنم ببرید برگشت و نگاهی به خدا کرد خداگفت صبر کنید او را به بهشت ببرید فرشتگان گفتند چرا؟ خداگفت :اوهنوز هم به من امیدوار است
هدایت شده از پروانه های وصال
ﺍﺯ فردی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ دعا ﺑﻪ درگاه ﺧﺪﺍوند ، ﭼﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ؟ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ مثل : ﺧﺸﻢ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ، ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ، ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺎلمان ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ با ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩن ها، خیال ﺁﺳﻮﺩﻩ تری داریم.
هدایت شده از پروانه های وصال
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 📝 اولین جمله امام زمان پس از ظهور 🔆 امام باقر علیه السلام فرمودند: 💎 نخستین جمله ای که مهدی پس از ظهور خود بر زبان می آورد، این آیه است: بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ سپس می گوید: منم بقیة الله و حجت و خلیفه خدا در میان شما. پس از آن، هیچ کس بر او سلام نمیکند، مگر به این عبارت: السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه. 📚 کمال الدین، ج۱، باب۳۲، ح۱۶ ❤️تاظهوردولت عشق مولایم عاشقت میمانم❤️ 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚داستان ❤️ ❤️ ￿ وارد اتاق شد  سرشو چرخوند تا دور تا دور اتاقو ببینہ محو تماشاے عکسایے بود کـہ رو دیوار اتاقم بود عکس چند تا از شهدا ک خودم کشیده بودم و ب دیوار زده بودم 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 دستم و گذاشتہ بودم زیر چونم و نگاهش میکردم  عجب آدم عجیبیہ  ایـن کارا ینی چے نگاهش افتاد ب یکے از عکسا چشماشو ریز کرد  بیینہ عکس کیہ رفت نزدیک تر اما بازم متوجہ نشد  سرشو برگردوند طرفم خودمو جم و جور کردم بی هیچ مقدمہ ای گفت ایـن عکس کیہ چهرش واضح نیست متوجہ نمیشم چقــدر پررو هیچے نشده پسر خالہ شد اومده با من  آشنا بشہ یا با اتاقـم❓ ابروهامو دادم بالاو با یہ لحن کنایہ آمیزے گفتم ببخشید آقاے سجادے مثل اینڪہ کاملا فراموش کردید براے چے اومدیم اتاق بنده خدا خجالت کشید تازه ب خودش اومد و با شرمندگے گفت معذرت میخوام خانم محمدے عکس شهدا منو از خود بیخـود کرد بی ادبے منو ببخشید با دست ب صندلے اشاره کردم و گفتم خواهش میکنم بفرمایید 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 زیر لب تشکرے کرد و نشست منم  رو صندلے رو بروییش نشستم  سرش و انداخت پاییـن و با تسبیحش بازے میکرد دکمہ هاے پیرهنش و تا آخر بستہ بود عرق کرده بود و رنگ چهرش عوض شده بود احساس کردم داره خفہ میشہ دلم براش سوخت گفتم اون عکس یہ شهید گمنامہ  چون چهره اے ازش نداشتم ب شکل یک مرد جوون ک صورتش مشخص نیست کشیدم سرشو آورد بالا لبخندے زد و گفت حتما عکس همون شهید گمنامیہ ک هر پنج شنبہ میرید سر مزارش با تعجب نگاش کردم بله❓❓❓شما از کجا میدونید❓❓❓ راستش منم هر.... در اتاق بہ صدا در اومد .... ￿ ◀️ ادامـــــہ دارد.... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
📚داستان ❤️ ❤️ در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماء جان❓❓❓ ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود بلند شدم و درو اتاق و باز کردم جانم مامان   حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید از جاش بلند شد و خجالت زده گفت بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون ب مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓❓ چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓❓ هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن ک دلت نمیخواد برن اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم... صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم رفتیم تا بدرقشون کنیم مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو❓❓ 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 با تعجب نگاهش کردم  نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن اصـلا انگار آدم دیگہ اے شده بود قــرار شد ک ما بهشون خبر بدیم که دفہ ے بعد کے بیان بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز  تزئین شده بود عجب سلیقہ اے من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم... شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم صب که داشتم میرفتم دانشگاه خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رودر رو بشم  داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد فقط تو خونہ خودمون شیر بودم خانم محمدی.......❓ ◀️ ادامــــہ دارد.... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💜خـــــدایا... 🌸دستهایم را ڪه می گیری... 💖عاشقتر می شوم.... 🌺سریع "وان یـــــڪاد" می خوانم 👹مبادا شیطان رجیم 💜عشقمان را چشم بزند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸آرامش نشانه اثبات حضورخداوند در درون شماست 🔸شناخت حق به منزله شركت در تشييع جنازه همه اندوه ها است 🔸 بياموزيد با درد و رنج، شادی كنيد كارهای خدا خير است 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدای حسن نرگس وآفتاب خدای پذیرای کار صواب خداوند زیبای رنگین کماان خداوند مهدی صاحب زمان ❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️
خــجالت میڪشم 😔 اسمم را گذاشتــــــه ام: مـــــنتظر اما زمـانے ڪه دفـــــتر انتظارم را ورق میزنے مے بینے؛ فضاے مجــــازے را بیشتر از امامم میشناسم !😔 حتے گاهے صبح آفتاب نزده آنها را چِـــڪ میڪنم ... امــــا عهــدم را نــــه...❗️ در قنوت نمازهایمان براے "مهدے فاطمه" دعا ڪنیم ...