•
•
کاش #اخلاص مون هم جلویِ آینه پیدا بود و اگه بهم ریخته بود؛ گاهی مثلِ موهامون یھ دست بهش میکشیدیم... :)
😔
💕💕💕
امام محمدباقر؏ :
مردم بر دو دسته اند:
آن ڪه با مرگ آسوده شـود؛
و آن ڪه با مرگش،دیگران آسوده شوند.
#رفیقتوبهکنتادیرنشده...
#سعےڪنیمازدستهاولباشیم☝️
💕💕💕
#اسـتادپناهیـان 🌸💙
در روایات داریم: مبارزه با هوای نفس سختتر از این است که یک آدم به تنهایی یک شهر را فتح کند!
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج💫🌟✨
یا فاطمه زهرا سلام الله🌺
#ماملت_شهادتیم
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قیمه_نثار
فیلم راببینید
پر طرفدارترین و خاص ترین غذای قزوینی هاست، عطر و بوی بی نظیری داره، اگر قزوین اومدید این غذای خوشمزه رو از دست ندید.
🔵 خط تحلیلی و رسانه ای قره باغ
🔻 با توجه به اوج گیری درگیری های نظامی میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان و ضرورت اتخاذ مواضع مشترک از سوی رسانه های کشور ذیلا محورهای که ضرورت دارد مورد تاکید قرار بگیرد اعلام می شود:
1️⃣ منطقه قره باغ از لحاظ سرزمینی متعلق به اذربایجان است اما هم در دل ارمنستان قرار دارد و هم اکثریت ساکنان ان ارمنی هستند و هیچ راه حلی غیر از مذاکره و توافق میان اذربایجان و ارمنستان برای رفع این بحران کهنه ندارد و به طورقطع تداوم جنگ نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه به وخامت وضعیت کمک می کند.
2️⃣ این منطقه تبدیل به محل مناقشه و زورازمایی بازیگران خارجی شده و منافع مردم اذربایجان و ارمنستان قربانی این رقابتها شده است.
3️⃣ گروه مینسک(امریکا،روسیه،فرانسه) سه دهه است که نتوانسته اند و یا نخواسته اند این مشکل را حل کنند و ناکارامدی خود را نشان داده اند و ضرورتی بر تداوم محوریت این گروه در مدیریت بحران نیست.
4️⃣ اخباری دلالت بر این دارد که با هدایت برخی سرویسهای اطلاعاتی خارجی و باهدف ناامن سازی این منطقه طرح انتقال جنگجویان تروریست خارجی از جمله جبهه النصره و پ ک ک به این منطقه در حال پیگیری است که هدف اصلی آن با توجه به کاهش درگیری در سوریه،انتقال میدان درگیریها به این منطقه است.
5️⃣ رژیم صهیونیستی با ایجاد یک رقابت کاذب و هدفمند میان اذربایجان و ارمنستان برای افزایش تقرب هردو طرف منازعه به این رژیم جعلی و فروش تسلیحات، بالاترین نقش را در ایجاد این درگیری و دامن زدن به ان با هدف بی ثبات سازی در جوار مرز ایران را دارد. این روند از اثار اولیه برقراری روابط دیپلماتیک این دو کشور با این رژیم است.
6️⃣ لازم است در یک ترکیب ۳+۳ (ایران،روسیه،ترکیه به عنوان سه همسایه قفقاز با سه کشور قفقاز اذربایجان،ارمنستان،گرجستان) سازوکار میانجیگری برای برقراری فوری آتش بس و مذاکرات ایجاد و به صورت فعال پیگیری شود
7️⃣ لازم است نسبت به تولید و بازنشر هرگونه خبر و تصویری که نشان دهنده حمایت ایران از هریک از طرفین منازعه باشد و همچنین ضریب دادن به تجمعات داخل کشور جداً خودداری شود.
"ژئوپلیتیک رسانه
#رسانه_در_شرایط_بحران
#قره_باغ
افکار منفی
به هر حال به سراغ ما می آیند
و کلید اینست
گاه آنان را بر زبان نیاوریم
و به آنها توجه نکنیم.
هرگاه فکر کردید از پس
مشکلی بر نمی آیید
باید سه کلمه بگویید:
خـــدای مـن بـزرگه
🍃🌸 دلتون شاد،عاقبتتون بخیر 🌸🍃
از تيمورلنگ سوال میکنند كه :
چگونه امنيتی در كشور پهناور خود ايجاد نمودی كه وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول كشور را طی میكند ، كسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمیكند ...؟
در جواب ،
جمله كوتاه ولی با تاملی میگويد :
در هر شهری که دزدی ديدم
گردن داروغه را زدم .
💕💕💕
✨﷽✨
❖ ... غربـــت یـــار ... ❖
🔴غریب یعنی چه⁉️
برای غریب سه معنی ذکر شده است:
1⃣کسی که از وطنش دور است.
2⃣فردتنهایی که هیچکدام ازخانواده
ودوستانش نزد او نیستند.
3⃣کسی که یار و یاوری ندارد.
◾️همه ی معصومین غریب هستند؛
◾️ اما بین آنها سه امام به صفت
غریب توصیف شده اند:
□ امام حسین علیه السلام
□ امام رضا علیه السلام
□ امام زمان علیه السلام
◾️از بین سه امام غریب هم حضرت مهدی صاحب الزمان(عجل الله) به خاطر طولانی
بودن دوران غربت؛زندگی مخفیانه؛کمی یاران
وتقسیم میراثش درحالی که زنده هستند؛
از همه غریب تر هستند.
◾️تا جایی که امیرالمؤمنین فرموده اند:
◾️مهدی آواره،رانده شده و بی کس وتنهاست.
📚منابع
(۱):لسان العرب ذیل واژه ی غریب
(۲):بحار الانوار ج۸ ص۱۲
(۳):مکیال ج۱ ص۱۶۵
(۴):کمال الدین ج۱باب۲۶ح۱۳
💕💕💕
دورانی در زندگی
می رسد که بین
عشق واحترام باید
یکی را انتخاب کرد
همیشه احترام رابرگزینید
چراکه عشق بدون احترام
دیری نخواهد پایید
اما
احترام میتواندعشق حقیقی
به ارمغان آورد💞
💕💕💕
✅ علامه امینی و شب عروسی دخترش
✍دختر علامه از توصیههای پدرانه پیش از شب ازدواجش میگوید: «عصر شبی که قرار بود مرا به خانه داماد ببرند، به مادر پیغام داده بودند که این دختر را یک ساعتی بیاور بالا به اتاق من. رفتم اتاق ایشان و نشستم و مرحوم پدرم با من حرف زدند. خوب خاطرم هست که به من گفتند باباجان! داری از خانه من با چادر سفید میروی و آنقدر آنجا میمانی که شوهرت چادر سفید را بکشد رویت و از خانهاش بیرون بیایی. اگر روزی از او یک جفت جوراب خواستی و آمد خانه و دیدی برایت نخریده، نگو چرا نخریدی و نیاوردی. تو دلت بگو انشالله یادش رفته که این جوراب را برای من نخریده. تا مبادا باعث کینه و اختلافی شود. به من گفت هر روز نگو این را میخواهم آن را میخواهم. مگر تا گفتی جوراب میخواهم، او باید برای تو بخرد و بیاورد؟ من هم گفتم چشم»
💠مراعات همسر 💠
روزى حضرت اميرالمومنين عليه السلام وارد منزل شدند و فرمودند: «یا فاطمه! در منزل چه داريم؟» حضرت زهرا سلام اللّه عليها پاسخ دادند: «قسم به حقيقت تو! سه روز است كه هيچ نداريم.» امام عليه السلام فرمودند: «چرا در این سه روز چیزی به من نگفتى؟» حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: «من از خداى خود، شرم دارم كه از تو چيزى را درخواست نمايم در حالی که تو توانایی تهيه آن را نداشته باشى.»
📚بحارالانوار ، جلد 43 ، صفحه 31
أمالی شیخ طوسی ، جلد 2 ، صفحه 228
💕💕💕
••💔
میگفت:
دم سنگر بودیم؛ خداحافظے کرد
نشست ترکِ موتور؛ حاج همت رفت...
دو متر ازمون فاصلہ نگرفتہ بود کہ خمپاره زدن!
شھید شد...🕊
میگفت:
بیست سالہ دارم میدوَم
کہ بہ اون دو مترے کہ فاصلہ بود بینمون، برسم...:))
#ماملت_شهادتیم
💕💕💕
برادر جان نگاه تو چه زیباست
عطای تو کرم بارش چو دریاست
خدا حافظ نگو ای یار دلسوز
بمان با من وصالت خفته هر جاست
#جانبازشهیدمحمدرضاتقی_ملک🌷
هدایت شده از پروانه های وصال
امام مهدى عليه السلام در زيارت ناحيه مقدّسه فرمودند :
هر صبح و شام بر تو گريه و شيون مى كنم و در مصيبت تو به جاى اشك ، خون مى گريم .
بحار الأنوار ، ج 101 ، ص 238 .
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🌷9-چیزآفت دارد
آفت سخن ،دروغ است
❣آفت علم،فراموشی
آفت حلم،بی خردی
❣آفت عبادت،سستی
آفت شجاعت،ظلم
❣آفت سخاوت، منت
آفت جمال،کبر
❣آفت خوش طبعی،لاف زدن
آفت گوهرهای پاک،افتخار
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🍃🍂 نــڪـتــه هاے
نـــ✨ـــاب 🍂🍃
💠🔹در محضر آیت الله مجتهدی رحمةاللهعلیه:
✳️دیده اید بچه ها با گریه کردن کار خود را پیش می برند.
🔅تا گریه میکنند، پدرشان راضی میشود. با گریه کردن از بابا پول میگیرند.
🔱در خانه خدا هم باید گریه کنید. تا گریه نکنید، کار پیش نمی رود. همین که میل پیدا کردی که گریه کنی و اشکی بریزی، معلوم می شود که خدا میخواهد تو را بیامرزد.
🔘یکی از کارهای ما باید گریه باشد. شب ها طولانی است. از رختخوابتان بلند شوید. در گوشه اتاق بنشینید. کمی به حال خودتان گریه کنید.
🔴شب ها به این فکر کنید که اگر در این حال بمیرم، دست خالی، چه خاکی بر سرمان بریزیم.
🔷اگر وارد محشر شویم و به ما بگویند:
هیچ عمل خوبی نداری، چه کنیم.
📕در روایت آمده است که عده ای در روز قیامت در صحرای محشر پانصد سال گریه می کنند...
🔰هق و هق می گریند که چرا پرونده شان درست نیست و اعمالشان خوب نمی باشد.
🔆در این حال ملکی نزد آنها می آید و میگوید:
اگر یک ساعت در دنیا اینگونه گریه کرده بودی، گرفتار این پانصد سال گریه نمی گشتی! می خواستی در دنیا این گریه ها را بکنی.
♦️خدایا، ما را گرفتار آن گریه ها نکن...
@parvaanehaayevesaal💕
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 9 ☢ امام صادق علیه السلام در روایت زیبایی میفرماید: تفسیر عبودیت این هست که تمام
#افزایش_ظرفیت_روحی 10
⭕️ راحت طلبی موضوعی هست که از اول زندگی و در اولین روز تولد انسان باهاش متولد میشه و تا اخر هم باقی خواهد موند و در هر کسی درجه ای از راحت طلبی وجود داره.
💢راحت طلبی یعنی من دوست ندارم هیییچ چیزی راحتی منو بهم بزنه.😤
💢در حالی که اتفاقا دنیا جوری طراحی شده که حتما راحتی انسان رو بهم میزنه. وجود قوانین محکم و سنت های الهی و رنج هایی مثل مرگ و بیماری و زمان و فقر و ظلم و... همگی مواردی هست که راحتی انسان رو بهم میزنه.
✅ در هر صورت آدم عاقل جوری زندگی میکنه که اصلا انتظار زندگی راحت رو در دنیا نخواهد داشت.
👌بله اگه جایی به آدم راحتی هم برسه که خیلی خوبه. نووووش جونش!
ولی اینکه آدم خوشخیالانه فکر کنه میشه جوری در دنیا زندگی کرد که کاااملا راحت باشیم، نه! واقعا چنین چیزی نیست.
✅ همین که آدم خیال زندگی راحت طلبانه رو از سرش بیرون کنه یه قدم بزرگ در زندگی خودش برداشته.
از این جلسه تمرین کنیم و خودمون رو برای یه زندگی غیر راحت طلبانه آماده کنیم.☺️
☢ هر رفتاری که در طول روز دیدید بوی راحت طلبی داد رو سعی کنید کنار بذارید
AUD-20200909-WA0024.
2.72M
حالا تمام دغدغه ام این شده حسین،
این #اربعین کرب و بلا میبری مرا !؟ ...
حاج میثم #مطیعی
#ما_ملت_امام_حسینیم
پروانه های وصال
❤️💞❣❤️💛💞❤️💛💞 ❤️#عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_پنجاه_یکم _لباساشو کشیدم و گفتم بگو دیگہ خیلہ خب پاره شد
❤️💞❣💛❤️💞❣💛
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_پنجاه_دوم
_وارد حرم شدیم...
حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمیـݧ وایساده بودیم
نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس
بہ اصرار اردلا اول رفتیم حرم اما حسیـݧ
دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم
_علے هم کنار مـ نشست و تو او شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ
چادرمو کشیدم رو صورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴ سال ، مث چادرے شدنم ، اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود ، نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود ،خواستگارے علے ، شهادت مصطفے ، خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود
_وای اما از روضہ اے کہ علے داشت میخوند
روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیـݧ
قلبم داشت از سینم میزد بیروݧ گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد
نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم
تو همو حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم
_چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم
مردم دور تا دور ما جمع شده بود با روضہ ے علے اشک میریختـݧ
اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم
بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم
_بغضم بیشتر شد و نفسم تنگ تر
بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده
زهرا نگرا بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـ و بعد شونہ هامو ماساژ داد
روضہ ے علے تموم شد
اطرافمو تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ❓
_هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم
لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود
دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے❓
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ، ببیـ منو بہ چہ روزے انداخت
_با تعجب بهم نگاه کردو از خجالت سرشو انداخت پاییـݧ
چند روزے گذشت ، سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم
میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کرد کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الا هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ
_با خودم نمیتونستم کنار بیام ، مـ علے و عاشقانہ دوست داشتم ، دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم ، علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود
_اما نباید انقدر خودخواه باشم
من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم
تصمیم گیرےخیلے سخت بود
تو همو حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ
نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم
همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ، ول نمیکردم
_دل کند از آقا سخت بود
ما برگشتیم اما دلمو هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود
اشک چشمامو خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت
رسیدیم خونہ
بہ همیـ زودے دلتنگ حرم شدیم
حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرمو بہ زور جدا کرده بود
_علے بے حوصلہ و ناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد
رفتم کنارش نشستم
نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے❓
آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتمو قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم
میدونستم منظورش از حاجت چی❗️
با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے❓
جانم اسماء❓
چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ❓
با تعجب بهم نگاه کرد
_بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم❓
چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم
ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ
بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند
بینموݧ سکوت بود
_سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم
نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد
چطورے میتونستم بزارم علے بره ، چطورے در نبودش زندگے میکرم
اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد
کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم❓
_پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا❓
دیگہ کے برام گل یاس میخرید
سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده❓چرا چند وقتہ اینطورے❓
بہ علے نمیخواے بگے❓
میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنے❓
اشکامو پاک کردم و باصداے آرومے گفتم:کے میخواے برے❓
کجا❓
سوریہ...
ادامه دارد...
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
پروانه های وصال
❤️💞❣💛❤️💞❣💛 #عاشقانہ_دو_مدافع #قسمت_پنجاه_دوم _وارد حرم شدیم... حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمی
❤️💞❣
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_پنجاه_سوم
سوریه...
باتعجب نگاهم و کردو گفت:سوریہ❓
نگاهش کردم و گفتم:آره ،مـ میدونم کہ میخواے برے
مـݧ میدونم کہ میخواے برے فقط بگو کے❓
چیزے نگفت
زدم بہ شونش و گفتم:علے با توام
_اشک تو چشماش حلقہ زده و گفت:وقتےکہ دل تو راضے باشہ
برگشتم ، پشتمو بهش کردم و گفتم:
إجدے❓پس هیچوقت نمیخواے برے
دستشو گذاشت رو شونم ومنو چرخوند سمت خودش
اومد چیزے بگہ کہ انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس ، هیچے نگو علے
تو کہ میخواستے برے چرا اصلا زن گرفتے❓
چرا موقع خواستگارے بهم نگفتے❓
اصلا چرا مـ❓
علے چرا❓
_دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم❓
اولا کہ هر مردے باید یروزے ز بگیره
دوما کہ اسماء تو کہ خودت میدونے مـݧ عاشقت شدم و هستم باز میپرسے چرا مـ❓
اوݧ موقع خبرے از رفتـݧ نبود کہ بخوام بهت بگم الانش هم اگہ تو راضے نباشے مـݧ جایے نمیرم
_آره مـݧ راضے نباشم نمیرے اما همش باید ببینم ناراحتے❓
بادید عکس یہ شهید بغضت میگیره❓
ینے مـݧ مانع رسیدݧ بہ آرزوت بشم❓
مـ خودخواهم علی❓
_اسماء چرا اینطورے میکنے❓
نمیدونم علے ، نمیدونم
بس کـݧ اسماء
دستم گذاشتم رو سرمو بہ دیوار تکیہ دادم
علے از جاش بلند شد رفت سمت در ، یکدفعہ وایساد و برگشت سمت مـݧ
بہ حرکاتش نگاه میکردم
اومد پیشم نشست و با ناراحتے گفت:!اسماء ینے اگہ موقع خواستگارے بهت میگفتم کہ احتمال داره برم سوریہ قبول نمیکردے❓
_نگاهم و ازش دزدیدم و بہ دستام دوختم
قلبم بہ تپش افتاده بود ، نمیدونستم چہ جوابے باید بدم
چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقہ زده بود
سوالشو دوباره تکرار کرد
ایندفعہ یہ بغضے تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول میکردم علے مثل الاݧ کہ...
کہ چے❓
بغضم ترکید ، توهموݧ حالت گفتم ، مثل الاݧ کہ راضے شدم برے
_باورم نمیشد ایـݧ حرفو مـݧ زدم❓
کاش میشد حرفمو پس بگیرم
کاش زما فقط یکدیقہ بہ عقب برمیگشت
علے اشکامو پاک کردو سرمو چسبوند بہ سینش
دوباره صداے قلبش میشنیدم پشیمو شدم از حرفے کہ زدم
تو دلم گفتم:الا وقت درآغوش گرفتنم نبود علے ، دارے پشیمونم میکنے،چطورے ازت دل بکنم چطورے❓
باصداش بہ خودم اومدم
_اسماء اینطورے راضے شدے با گریہ و اشک❓با چشماے غمگیـ❓
فایده اے نداشت مـ حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم
ازش جدا شدم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:مـݧ تصمیممو گرفتم
فقط بگو کے میخواے برے❓
بگو بہ جوݧ علے راضیم برے❓
إ علے گفتم راضیم دیگہ ایـݧ حرفا ینے چے❓
بگو بہ جوݧ علے
علے دارے پشیمونم میکنیا
دیگہ چیزے نگفت
_علے نمیخواے بگے کے میخواے برے❓
آهے کشید و آروم گفت:جمعہ شب
پس واقعیت داشت رفتنش تو ایـݧ یکے دوماه دنبال کاراش بود
بہ من چیزی نگفته بود
چرا❓
احساس کردم سرم داره گیج میره
نشستم رو صندلے و چشمامو بستم
زما از دستم خارج شده بود نمیدونستم چند روز تا رفتنش مونده
باصداے آروم کہ کمے هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علے امروز چند شنبست
چهارشنبہ
_فقط سہ روز تا رفتنش زماݧ داشتم.باید چیکار
میکردم❓ما هنوز عروسے هم نکرده بودیم
قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم و ماه عسل بریم پابوس آقا
_جلوے چشمام سیاه شد از رو صندلے افتادم دیگہ چیزے نفهمیدم
چشمامو باز کردم همہ جا سفید بود یادم نمیومد چہ اتفاقے افتاده و کجام از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسے نبود
تازه متوجہ شدم کہ بیمارستانم...
با سرعت از تخت اومدم پاییـ و سمت در اتاق حرکت کردم ، متوجہ سرم تو دستم نشده بودم ، سرم کشیده شد ، سوزنش دستم و پاره کردو از دستم خارج شد
سوزش شدیدے و تو تمام تنم احساس کردم
آخ بلندے گفتم،سرم گیج رفت و افتادم زمیـݧ
پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمیـݧ افتاده بودم
_لباسم و کف اتاق خونے شده بود
ترسید و باصداے بلند بقیہ پرستارها ، رو و صدا کرد
از زمیـݧ بلندم کرد و لباسامو عوض کردݧ و یہ سرم دیگہ وصل کردݧ
از پرستار سراغ علے و گرفتم
گفت رفتـݧ دارو هاتونو بگیر الا میاݧ
مگہ چم شده❓
افت فشار شدیدو لرزش بد
_اگہ یکم دیرتر میاوردنتو میرفتیـ تو کما خدا رحم کرده
لبم و گاز گرفتم و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے بالش بیمارستاݧ چکید
علے با شتاب وارد اتاق شد
چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریہ کرده هم نخوابیده
بغضم گرفت خستہ شده بودم از بغض و اشک کہ ایـݧ روزا دست از سرم بر نمیداشت خودمو کنترل کردم کہ اشک نریزم
اومد سمتم رو بہ پرستار پرسید:چیشده خانم❓
_چیزے نشده
پس همکاراتو
پرستار حرفشو قطع کرد وخیلے جدے گفت از خودشوݧ بپرسید
آمپول آرام بخشے روداخل سرم زد و از اتاق رفت بیرو
علے صندلے آورد و کنارم نشست
لبخندے بهم زدو گفت:خوبے اسماء❓میدونے چقد منو ترسوندے❓
حالا بگو ببینم چیشده بود مـݧ نبودم❓
لبخند تلخے زدم و گفتم:مـݧ چرا اینجام علے❓ازکے❓الا ساعت چنده...
ادامه دارد..
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
از سه اشک بترسید:
اشک يتيم
اشک مظلوم
اشك پدر ومادر
اگـر سبب ريختـن
اشک يكی از اينهـا بشوید
همـانـا دری از درهای
جهنـم را برويتان بـاز كرده اید
💕💕💕
#جمله_زیبا
✍ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ برای ﻧﻌﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍوند ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ است؛ زﯾﺮﺍ ﺗﻮ نمیدانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
و ﻏﻤﮕﯿﻦ نباش ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ... ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽِ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ، پس سعی کن ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮐﺮ باشی...
ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﺛﺮﻭﺗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻰ پولهایت ﺭﺍ ﻧﺸﻤﺎﺭ... ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﻜﻰ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪﺍﺕ ﺑﺮﯾﺰﯼ... ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺛﺮﻭﺕ ﺗﻮﺳﺖ.
💕💕💕