eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسه که از کسانی که در دوره ای از زندگی بهم حس های خوبی ندادن تشکر کنم اما اون روز رسید! حالا میفهمم اینکه میگن هر آدمی به یه دلیلی وارد زندگیت میشه یعنی چی اون زمان عذاب میکشیدم و حرص میخوردم و به خودم فشار میاوردم چون تحمل شرایط موجود برام سخت بود اما امروزی هم رسید که قدر تمام اون سختی هایی که کشیدم و رنج هایی که تحمل کردم رو هم بدونم چون حالا میفهمم که من باید تمام این مراحل رو طی میکردم تا به آدمی که واقعا باید باشم تبدیل بشم پس امروز نه از کسی ناراحتم نه دلخور نه احساس خشمی دارم و نه کینه و نفرتی چون حالا میدونم که همه اینها بخشی از مسیر رشد من بودن مسیری که باید ازش عبور میکردم تا خودم رو بسازم پس از همتون ممنونم که باعث شدید من آدمی رو بسازم که قلبا دوستش دارم و بهش افتخار میکنم❤️‏ سپهر خدابنده 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞دو نهال بارور در باغ دین روئیده شد 💕یاس هاى آسمانى در زمین روئیده شد 💞نخل حق در سرزمین مشرکین روئیده شد 💕لاله در باغ دل اهل یقین روئیده شد 🎊پیشاپیش میلاد پیامبر اکرم(ص) 🎊و امام جعفر صادق(ع) مبارک باد
شخصی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید : مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟ شخص پاسخ داد : معلوم است برای رضای خداوند! بهلول خواست اخلاص شخص را بیازماید. در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد آن شخص طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایهاالناس بهلول دروغ میگوید این مسجد را من ساختم من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید! بهلول خندید و پاسخ داد معامله تو باخلق بوده نه با خالق! بیایید در زندگیمان با خدا معامله کنیم نه با چشم مردم! 💕💕💕
زندگی همچون 4 فصل است. پس پر توقعی است که بخواهیم همیشه بهار باشد و شکوفه ها هم شکوفا.... 💕💕💕
بعضی روزها خودت را به گلها بسپار و ببین که گل ها چه معجزه ای می کنند در لحظه ها…
خوش به حال كسی كه گاهی به خودش سر بزند، خودش را كشف كند ما آدم‌ها فكر می‌كنيم بايد برويم ديگران رابشناسيم، اما دست كم خودمان را هم نمی‌شناسيم... 💕💕💕
کسانیکه اذیتتان کرده‌اند را ببخشید اینکه دیگران را ببخشید به این معنی نیست که باز به آنها اعتماد کنید فقط نباید وقتتان را برای متنفر شدن از کسانی که اذیتتان کرده‌اند تلف کنید چون باید حسابی مشغول دوست داشتن کسانی باشید که دوستتان دارند. -اولین کسی که عذرخواهی میکند همیشه شجاع‌ ترین است و اولین کسی که میبخشد قوی‌ترین است اولین کسی که می‌گذرد و از ناملایمات عبور می‌کند، شادترین است پس شجاع باشید، قوی باشید و شاد زندگی کنید... 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍مرحوم دولابي: در بازار چوب فروشها، در هر حجره روزی چند كاميون چوب معامله می شود ولی در پايان روز كه سؤال كنی چقدر كاسبی كرده ايد، می گويند مثلاً ده هزار تومان. امّا يك منبّت كار تكّه ی كوچكي از آن چوبها را می گيرد و حسابي روی آن كار مي كند و بر روی آن نقش مي اندازد و همان تكّه چوب را صد هزار تومان يا بيشتر می فروشد. گاهی اوقات آن قدر نفيس می شود كه نمي توان روی آن قيمت گذاشت. در اعمال عبادی هم زياد عبادت كردن چندان ارزش ندارد بلكه روی عمل حسابی كار كردن و آن را خوب از كار درآوردن و حقّ آن را ادا كردن نتيجه بخش است. 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺 ✨بزرگی میگفت؛ زنده بودن حرڪتی است افقی، از گهواره تا گور ... 💫اما زندگی ڪردن حرڪتی است عمودی، از فرش تا عرش ... زندگی یڪ تداوم بی نهایت اڪنون هاست ... 💫ماموریت ما در زندگی " بی مشڪل زیستن " نیست، " با انگیزه زیستن " است ... 💫" سلطان دلها " باش, اما دل نشڪن ... پله بساز، اما از ڪسی بالا نرو ... دورت را شلوغ ڪن، اما در شلوغی ها خودت را گم نڪن ... " طلا " باش، اما خاڪی ... 💕💕💕
خدایا.. ما را ببخش ‌از گناهانی ڪه ما را احاطه کرده.. گناهانی که انجام مے‌دهیم و با هزار قدرت عقل توجیه می‌کنیم و خود از بدۍ آن آگاهی نداریم.. .. 💕💕💕
[• ✌️🏻 •] امام‌رضا‌‌﴿؏﴾: بردبارۍ، دانش و خموشے از نشانہ‌هاۍ عالـم فقیہ است!😇 📚عیون‌الاخبار؏؛ج‌‌‌۱؛ص۳۵۸ 💕💕💕
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 38 قانون امتحان 🔶 گفته شد که ما در دنیایی زندگی میکنیم که یک قانون بسیار مهم در
39 تقلب! ❇️ یکی از تفاوت های امتحانات الهی با امتحانات مدرسه اینه که در مدرسه، کسی حق تقلب کردن رو نداره و هر کسی تقلب کنه و مچش رو بگیرن تنبیه میشه! 👈🏼 اما در امتحانات الهی، علاوه بر اینکه تقلب بد نیست، بلکه خداوند مهربان خودش به آدم تقلب هم میرسونه! 😊 🔶 وقتایی که آدم سر دوراهی گیر میکنه و واقعا میمونه که چیکار کنه، خداوند متعال به روش های مختلف به آدم راه رو نشون میده. 🔹 مثلا گاهی یه آدم خوب رو سر راهت قرار میده که یه نکته ای بهت بگه! که اتفاقا تو هم به همون نکته نیاز داشتی تا در مورد یه موضوع مهم تصمیم بگیری.😌 ☢️ گاهی داری رد میشی یه دفعه ای میبینی توی تلویزیون یه حدیثی رو دارن توضیح میدن و تو هم از اون مطلب راه برات روشن میشه. 🔹 گاهی خدا با صدای یه زنگ گوشی راه رو به آدم نشون میده، گاهی با یه رفیق، یه کتاب، یه کانال معنوی، یه فیلم و... ✅ خدای مهربون وقتی میبینه بنده ش داره میره سمت گناه، یه دفعه ای یکی از رفقاش رو میفرسته تا سرش رو گرم کنه و وقت گناه رو از دست بده! 🔶 واقعا اگه کسی میخواد مهربونی خدا رو ببینه باید به تقلب های بی شماری که در طول زندگی به آدم میده نگاه کنه... یه سوال! تا حالا شده که تقلب رسوندن خدا رو توی زندگیت ببینی؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6028516422806669273.mp3
7.81M
. اسمت رو نگیر از صدایِ من..:) . .
ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ، ﭼﯿﺰﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺎﻋﺪﻩﺍﺵ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺫﻭﻕ ﺑﺰﻧﺪ: ﯾﮏ ﭘﺮﯾﺰ ﺑﺮﻕ ِ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪﻩ، ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﺁﺏ ِ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﭼﮑﻪ، ﯾﮏ ﺩﺭ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﻭﻗﺖ ﺧﺪﺍ ﭼﻔﺖ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ، ﻭ .. ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ چنین ﭼﯿﺰهایی ﺧﺎﻧﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ. . ﮔﺮﻭﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻢﺗﺮ هم هستند به محض اینکه چنین ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽﺍفتد، ﺩﺭﺳﺘﺶ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. . ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﯾﮏﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺻﺮﺍﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﻣﯽﺍﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻼ: ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻫﻔﺖ، ﻫﺸﺖ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﺧﻢﻫﺎﯼ ﺧﺮﺩﻩﺭﯾﺰ ِ ﻧﺎﺳﻮﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﻨﺪ. ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ ﻫﻢ ﺭﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ ﺑﻤﺎﻧﺪ، ﻭ می‌گویند: ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻣﯽﺯﻧﺪ. می‌گردند ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﺩﯾﮕﺮ. ﺍﻣﺎ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﮐﻪ «ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ » ، ﺩﯾﮕﺮ « ﺧﺎﻧﻪ» ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ. . ﺭﺍﺑﻄﻪ هم ﻫﻤﯿﻦﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ! ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﺭﺍﺑﻄﻪﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ ﮐﻠﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﯾﺰ ﻭ ﺩﺭ ﻭ ﭘﻨﺠﺮﻩﯼ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺪ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﮐﺮﺩ؛ ﻫﻢ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻣﺤﻠّﺶ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺪﻳﺪﻩﺍﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎﻧﺎجوﺭ ﺷﻮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ «ﺩﻝ » ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ. ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻦ : ﺑﺰﺭﮒﺗﺮﯾﻦ ﺁﻓﺖ یک ﺭﺍﺑﻄﻪ، ﺩﻟﺰﺩﮔﯽ ﺍﺳﺖ... .
+یعنی میشه امام زمان با خودکار سبز دور اسممون خط بکشه؟ بگه اینم نگه داریم... شاید به درد خورد... شایدحسینی شد یه روز(: دور گناه رو خط کشید♥️🕊 . °اعوذبالله‌من‌شر‌نفسی 💔 💕💕💕
﷽ "صـبور"ڪہ باشے⇣ ⇤هم حڪمت را مےفهمے ⇤هم قسمت را مےچشے ⇤هم معجزه را مےبینے ﴿انّ الله مـع الصابرین﴾>(بقره،۱۵۳)؛ «همانا خدا با صابراטּ است» دلـت را به خـــدا بسپار♥️ 💕💕💕
پروانه های وصال
‍ #هوالعشق #عاشقانه_مذهبی_پارت_چهاردهم #خانه_مهربانان #فاطمه_نوشت در راه بودیم٬هوا کم کم روبه س
-قسمت-چهاردهم -خخ چشششم زینب جونم بریم و با اجازه به اتاق زینب رفتیم اتاقی سبز با حال و هوایی دخترانه اما معنوی -وای اجی فاطمه انقدر با چادر ماه میشی که نگو نمیدونی علی ما که تاحالا ندیدم به کسی زل بزنه فقط نگات میکرد خیره البته تو هرکسی نیستی برای داداشم خانووومشی -ای دختر شیطون مثل اینکه باید زود شوورت بدیما داری بو سرکه میگیری قیافه اش را در هم پیچید و متکایش را سمتم پرت کرت و قلقلکم داد اما من قلقلکی نبودم و در عوضش او خیلی بود و تا جا داشت قلقلکش دادم و خندیدیم که مامان ملیحه در زد و به داخل امد -اوا دخترا چرا این شکلین من و زینب که هم دیگر را تازه دیدیم بلند زیر خنده زدیم و مامان ملیحه هم همراهیمان کرد خیلی خوب بود بودن در کنار خانواده یا بهتراست بگویم داشتن خانواده به سمت حال رفتیم لباس مناسبی پوشیدم و روسری پهنی به سر کردم هنوز انقدر راحت نبودم که روسری نپوشم ان ها ازادم گذاشتند اما خودم معذب بودم بابا حسین گفت که کنارش بنیشنم و علی هم ان سمتش و شروع کرد -خب ببینید باباجان دیگه بیشتر از این صلاح نیست که نامزد بمونید بهتره سریع تر عقد کنین و زندگیتونو به حول قوه الهی شروع کنید هفته بعد روز ازدواج مولا و حضرت فاطمه سلام الله علیه بهترین موقع برای یک پیوند اسمانی هفته بعد پنجشنبه مراسم عقد رو برگزار میکنیم بهتره که ساده بگیریم اما بازم انتخاب رو به خودتون میسپرم وسایل مورد نیاز و خریدهاتون هم در این روزها انجام بدین و سعی کنید خریدهاتون درعین سادگی دلچسب باشه براتون و خاطره خوبی داشته باشید باعاقد هم صحبت میکنم تا قرار رو بزاریم حالا نظرتون برای من و مادرتون اولویته بگین باباجان من که از صحبت های دلچسب بابا حسین خجالت کشیدم سرم را پایین انداختم و با گوشه شالم بازی میکردم تا که علی وضعیت را دید و پیش قدم شد -چشم پدر جان هرچی که شما بفرمایید من و فاطمه خانوم هم باهم صحبت میکنیم و ان شاءلله کارهارو هماهنگ میکنیم بعد از این حرف علی دست پدرش را بوسید و بابا حسین سر علی را روی پیشانیش گذاشت و گونه هایش را غرق بوسه کرد وانگشتری عقیق از انگشتانش دراورد و در کف دست علی گذاشت علی نگاهی قدردان به پدرش کرد و من لبخند امشب از لبانم پاک نمیشد و هرچه جلوتر میرفتم پررنگ و پررنگ تر میشد مامان ملیحه از طبقه بالا جعبه ای کوچک اورد و کنار من نشست انگشتر فیروزه ظریفی بود که انقدر زیبا بود نگاهم را لحطه ای از اوچشم برنداشتم مامان ملیحه دستم را جلو اورد و آن را درانگشتانم انداخت دستانش را پرمهربوسیدم و او مرا مادرانه در بر گرفت آن شب یکی از بهترین شب های عمرم بودبعد از شام من و علی کنارهم نشستیم و صحبت میکردیم از دلتنگی هایمان از غم و شادی هایمان از خودمان گفتیم و گفتیم شب که شد همراه زینب به اتاقش رفتیم و از یخچالشان کیک های خامه ای اوردیم و خوردیم من و زینب تا صبح کنارهم بودیم و میخندیدیم انقدر بر سر و کله هم زدیم که سریعا خوابمان برد خوابی پر از ارامش .. شنوم بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‍ #هوالعشق #ادامه-قسمت-چهاردهم #کامنت_اول -خخ چشششم زینب جونم بریم و با اجازه به اتاق زینب رفتیم ا
😍 ❤️ صبح به زور زینب از رختخواب بلند شدم٬حالا بماند که با پارچ آب یخ خوب از من پذیرایی کرد٬به طبقه پایین رفتم و علی نبود٬دلم گرفت٬لبخندی به لب اوردم و سمت اشپزخانه رفتم -سلامممم مامان ملیحه صبحتون بخیررر -سلام دختر گلم صبح شماهم بخیر -سپاس فراواااان -مادر جون بی زحمت بیا این شیرارو بریز تو لیوان -چشششم به سمت ٱپن رفتم و لیوان هارا در سینی گذاشتم٬و سوالم را پرسیدم -مادرجون ٬علی کجاست؟ -مگه نگفت بهت مادر؟فکر کنم نخواسته ناراحت بشی -چیو -رفته اداره یه کار واجب داشت ولی گفت تا عصر برمیگرده برای خرید -اهان.. دلم بیشتر گرفت٬این روزها بعد از امید بخدا٬برای دیدن دوباره علی از خواب بیدار می شدم ٬از لیوان شیرها یکی را برداشتم چون دیگر میلی به خوردن صبحانه نداشتم٬مادر فهمید و پاپی من نشد.بعد از صرف صبحانه زینب به کلاس رفت و من هم به اتاق٫باباحسین هم به درخت و گل ها میرسید ٬مامان ملیحه هم مشغول صحبت با خواهرش بود.روی تخت نشستم ٬ارامم نگرفت٬نه تماسی نه پیامی از علی٬هیچ چیز نبود.میدانستم شغل سختی دارد اما حداقل که میتوانست زنگی بزند یا یادداشتی بگذارد.به سمت پنجره رفتم که تمام منطره روبه رویم پر بود از درخت و گل٬محو زیباییشان بودم که صدایی اشنا شنیدم -فاطمه خانوم؟ به فکر خود خندیدم ٫توهم هم زده بودم جالب بود... اما اینبار صدا نزدیک تر شد و یک آن ترسیدم و برگشتم٬علی بود.. از ترس نفسم سنگین شده بود و این فاصله نزدیک جانم را میگرفت٬زمانی که موقعیت خود را دید عقب تر رفت و لبخند بانمکی زد٬ -سلام خانوم ترسو -ترسو خودتی٬یه اهمی یه اوهومی چیزی سید٬قلبم وایستاد. زیر لب چیزی گفت که نشنیدم -خب ببخشیید خانوم جان٬الان از دستم ناراحتی؟ -نه بابا سید چه ناراحتی ٬یهو میری هیچی نمیگی ٬نه پیامی نه زنگی ٬چرا ناراحت باشم اخه مگه دیوونم؟؟ هم میخندید و هم شرمنده بود دستی در موهای خرماییش انداخت و سمت تخت رفت ٬که شاخه گل رزی را در دستش دیدم٬به سمت من امد و دستش را دراز کرد -بفرمایید تقدیم شما به منظور منت کشی فراوااان ٬ببخشید دیگه خانوم از این منت کشی ساده و راحت قند در دلم آب شد و با لبخندی شاخه گل را تا اعماق گلبرگ هایش بوییدم و تازه شدم از حس نابش. -بخشیدین؟ -خخ بله حاج اقا ٬راضییم ازت٬خدا ازت راضی باشه. -شما راضی باش خدام راضیه فاطمه خانومم با لبخندی جواب صحبت های پرمهرش را دادم -خب حالا لطفا حاضر شید بریم بازار که بسیار کار داریم٬زینبم الاناست که برسه٬مامان پاش درد میکنه با زینب میریم.البته اگر بخوای شما وگرنه تنها هم خب... میشه ها. از شیطنت شیرینش خنده ام گرفت اما -نه زینبم ببریم حوصلش سرمیره بچم -بله... هعی خدا شانس بده.. اینبار نگاهش دقیقا حسادت میکرد ٬حسادتی شیرین به شیرینی عسل. زینب که امد سریع حاضر شدیم٬سوار ماشین شدیم و به سمت بازار حرکت کردیم٬اول حلقه هارا باید میگرفتیم٫بعد ملزومات دیگر -خب من اینجا ماشینو پارک میکنم شما پیاده شید چون در باز نمیشه همین گوشه وایسیدا گوشه.. از لحن تاکییدش ذوق کردم و زینب فقط زیر زیرکی میخندید٬میدانستم خاستگار پر و پاقرصی دارد که همین روزها باید برای نامزدی او بیاییم. 💟 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
هدایت شده از نَــهاییلْ
⭕️ طوفان توییتری در محکومیت اهانت دولت فرانسه به ساحت مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مقدسات مسلین، همزمان با میلاد با سعادت گل سر سبد آفرینش و امام صادق علیه السلام 🔸 زمان: 📆 دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹ ⏰ ساعت ۲۱:۰۰ الی ۲۳:۰۰ 👈 از همین الان توییت هایتان را به زبان‌های پرکاربرد جهان، با هشتگ زیر آماده کنید:👇 #⃣ 🔴 به طرز نوشتن هشتگ دقت فرمایید:👆 📑 «پیشنهاد میشود جهت جلوگیری از خطا هشتگ را در توییت کپی کنید» 🔻سعی کنید محتوای توییت‌های شما شامل موارد زیر باشد: 1⃣ معرفی سجایای اخلاقی پیامبر اسلام 2⃣ معرفی پیامبر اسلام به عنوان تکمیل کننده ادیان گذشته 3⃣ اعلام مقدس و خط قرمز بودن پیامبر اسلام برای بیش از یک میلیارد انسان 4️⃣ صلح جهانی در سایه ی پیروی از دستورات انبیاء و منجی ادیان 🔴