eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
22.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
ما به سه طريق مى‌آموزيم: اول : «انديشه» كه اصيل‌ترين است دوم : «تقليد» كه آسان‌ترين است سوم : «تجربه» كه تلخ‌ترين است 💕💙💕
⚠️ اگه به گناهے مبتلا شدے؛ نذار قلبت بهش عادٺ ڪنه...!🔥 _عادٺ به گناه... اضطراب و ترسِ از گناه رو از قلبٺ میگیره...!😓 +اونوقٺ به جاے لذت بردن از خــــــدا، دیگه از گناه لذٺ میبرے...!😭 به‌دادِ‌دل‌برسیم و نفس‌را‌بر‌زمین‌بزنیم 💕❤️💕
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه و پندآموز ✍ابن سيرين مى گويد: در بازار به شغل بزازى اشتغال داشتم، زنى زيبا براى خريد به مغازه ام آمد، در حالى كه نمى دانستم به خاطر جوانى و زيباييم عاشق من است، مقدارى پارچه از من خريد و در ميان بغچه پيچيد، ناگهان گفت: اى مرد بزاز! فراموش كرده ام پول همراه خود بياورم، اين بغچه را به كمك من تا منزل من بياور و آنجا پولش را دريافت كن! من به ناچار تا كنار خانه ى او رفتم، مرا به دهليز خانه خواست، چون قدم در آنجا گذاشتم در را بست و پوشش از جمال خود برگرفت و اظهار كرد: مدتى است شيفته ى جمال توام و راه رسيدن به وصالت را در اين طريق ديدم، اكنون در اين خانه تويى و من، بايد كام مرا برآورى، ورنه كارت را به رسوايى مى كشم. به او گفتم: از خدا بترس، دامن به زنا آلوده مكن، زنا از گناهان كبيره و موجب ورود به آتش جهنم است. نصيحتم فايده نكرد، موعظه ام اثر نبخشيد، از او خواستم از رفتن من به دستشويى مانع نشود، به خيال اينكه قضاى حاجت دارم مرا آزاد گذاشت. به دستشويى رفتم، براى حفظ ايمان و آخرت و كرامت انسانى ام سراپاى خود را به نجاست آلوده كردم، چون با آن وضع از آن محل بيرون آمدم، درب منزل را گشود و مرا بيرون كرد، خود را به آب رساندم، بدن و لباسم را شستم. 💥در عوض اينكه به خاطر دينم خود را ساعتى به بوى بد آلودم، خداوند بويم را همچون بوى عطر قرار داد و دانش تعبير خواب را به من مرحمت فرمود....☺️ 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی اثر استاد حسین انصاریان 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من از خمیرهای آماده پیتزا استفاده کردم و اون را چهار در سه بصورت مربع بریدم. ترکیبات داخل 1-اسفناج +پنیر فتا+پیازداغ خشک 2- سیب زمینی سرخ شده نگینی+جعفری خرد شده 3-ترکیبی از شماره یک و دو 4-گوشت چرخکرده+ قارچ+فلفل دلمه ای نکته مهم این هست که مایه داخل پیراشکی خیلی داغ، ابکی و یا چرب نباشه که خمیر شکلش خراب نشه! در صورت تمایل از پنیر های رنده شده پیتزا و یا موزارلا هم در داخل پیراشکی می شه استفاده کرد. روی پیراشکی را من با ماست رو مال می کنم و ادویه هایی مثل اویشن، چیلی و فلفل نیم کوب روش می پاشم. درجه فر، دویست درجه و پیراشکی در حد طلایی شدن در قسمت میانی فر قرار بگیره که خشک نشه! مدل های مختلفی هم که دیدین، پیراشکی پیچیده شده مثل بقچه و یا قیفی که همه از همین مربع بریدن ها درست می شه..
❇️ ماجرای کتک خوردن یک فقیه برجسته از همسرش ◽️شیخ حسین انصاریان در کتاب نفس، ماجرای کتک خوردن یکی از فقهای برجسته شیعه را روایت کرده است. ◽️مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگ‌ترین فقیهان عالَم تشیع بوده است، در حدی که علمای بزرگ شیعه از قول او نقل کرده‌اند که فرموده بود: اگر تمام کتاب‌های فقهی شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه‌ام دارم، همه را بیرون می‌دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود. ◽️اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقی می‌کند ولی خیلی هم خبر از داستان نداشتند. اینقدر در مقام جست‌وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهی، این فقیه عالیقدر گاهی که به داخل خانه می‌رود، همسرش حسابی او را کتک می‌زند. ◽️یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند و گفتند: آقا ما داستانی شنیده‌ایم از خودتان باید بپرسیم. آیا همسر شما گاهی شما را می‌زند؟! فرمود: بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوی‌البنیه هم هست، گاهی که عصبانی می‌شود، حسابی مرا می‌زند. من هم زورم به او نمی‌رسد. ◽️گفتند: او را طلاق بدهید.گفت: نمی‌دهم. گفتند: اجازه بدهید ما زنانمان را بفرستیم ادبش کنند. گفت: این کار را هم اجازه نمی‌دهم. گفتند: چرا؟ گفت: این زن در این خانه برای من از اعظم نعمت‌های خداست چون وقتی بیرون می‌آیم و در صحن امیرالمومنین می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من تعظیم می‌کنند. ◽️گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمی‌دارد. همان وقت می‌آیم در خانه کتک می‌خورم، هوایم بیرون می‌رود! این چوب الهی است، این باید باشد. 💕💛💕
⭕️ یک مسئول خوب کسی نیست که مثل جنگجویان کوهستان بدون هیچ قانونی همه رو قلع و قمع کنه و جلو بره!😒 ☢ هر کاری باید طبق قوانین خودش جلو بره و تا الان هم تعداد بسیار زیادی از مسئولینی که فاسد بودن دستگیر و محاکمه شدن و ان شالله اگه آقای رئیسی به عنوان رئیس جمهور انتخاب بشن بقیه فاسدین رو هم مجازات میکنند👌
برای مادرجان _به سفارش خودش_ از این بشقاب های چینی لب طلایی گرفتم و ازین آرکوپال های جدید هم خواهرم گرفت هر وقت مهمانش میشویم برای ما توی آنها غذا می کشد اما خودش از این بشقابهای گل گلی ملامین دوست دارد. مادرجان برای خرید ملافه و پتو هم سختگیر است. پارچه هایی با گلهای رنگ رنگ و زنده می خرد که برای ما شیک نیستند و تشک پنبه ای و پتویش را ملافه می کند. برای ما پتوی گلبافت میخرد. چیزی که انگار از زندگی ما گرفته اند ذوق است دنیای شیک کرم قهوه ای ما ، شوق را کم می کند. خوش خوابها ، خواب خوش را حرام مان کرده اند. تخت های فلزی و چوبی و آهن ، ما را از خاک بلند کرده اند.ما دور شده ایم. از رنگ ، از خاک ، از نور و بچه ها می گویند : چرا هیچ غذایی غذای مادرجان نمیشه؟ خانه ما بزرگترست از خانه مادر اما بچه ها می گویند مادر چکار می کند که خانه اش دلباز است ؟ انگار که خورشید بیشتر روز را پیش مادر باشد . ما ذوق را و شوق را حذف کردیم تا تندتند زندگی کنیم. مادر برای کشک ، افطار گردو می شکند و توی آسیا دستی برنجی می کوبد. حالا که حیاط ندارد و پای بالا پایین شدن از پله را ، در بالکن چند وجبی خانه اش، در جعبه سبزی می کارد. ما سبزی آماده می گیریم و سوپ فوری در قابلمه می ریزیم بدون عطر هیچ دستی . زندگی بی عطر و ذوق و شوق ، کمتر قشنگ است. بالکن خانه مادر جا برای یاکریم ها و گنجشک ها و کفترها هم دارد ولی ما بالکن خانه مان تنها ست. پرنده ها جاهای شیک بی ذوق میخواهند چکار ؟ 💕🧡💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ "پسرم چشم به راه تو است" همیشه از فانتزیهای قبل ازدواجم این بود که وقتی بچه دار شدم، روزهای جمعه پاشم و چنان خونه زندگی رو رفت و روب کنم و بخندیم و شور و شوق داشته باشم که بچه ها بگن مامان کی میخواد بیاد؟ و من بگم: مامان شاید امام زمان امروز بیاد، خونه رو آماده مهمون می کنم که اگر آقا اومد خونه مرتب باشه... این جمعه برای همسرم این آرزوم رو تعریف کردم، و تصمیم گرفتیم حالا که علی خیلی چیزها رو میفهمه این کارو بکنیم پاشدم به رفت و روب و خنده و شوق و... و علی پرسید: مامان! کی میخواد بیاد خونه مون؟ و من قصه امام زمان مهربون رو براش گفتم که مفصله(چون باید در حد فهمش با حوصله و ساده می گفتم) و بماند و اینکه یه جمعه ای میاد و ما باید آماده باشیم و... و علی... علی تمااااام جمعه منتظر بود منتظر واقع طوری که یک خربزه کوچک را کنار گذاشت و گفت: مامان این برای امام زمان! و وقتی من یکی دو ساعت بعدتر، حواسم نبود و بریدمش، گفت: إ مامان این برای امام زمان بود! و من حواس پرت از او، شرمنده شدم. و دلبندم تا شب می پرسید: مامان! چرا امام زمان نمیاد؟ من میخوام کمکش کنم! و من هر بار یکی از دلایل نیومدن حضرت رو بهش می گفتم تا خوابش برد.. و شنبه تمااااام شنبه منتظر بود و من هر بار... علی می پرسید و می پرسید، تا یک بار بابای خوبش که سر سجاده بود سرشو انداخت پایین و به علی گفت: علی جانم! اگه همه مثل تو منتظر امام زمان باشن میاد... و حالا علی مدام از من می پرسه: مامان! چرا همه مردم نمیخوان امام زمان بیاد؟ مامان! چرا امام زمان نمیاد؟ و در دل من هم آشوب راه انداخته این سوالهای مدام پسرکم قربان چشم های به راهت منتظر واقعی کوچک من! باور کنیم میاد همون قدر که علی باور کرد.. ❤️🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
😭 ⭐️شیعیان مهدی⭐️ آقا خیلے غریبه😞 غریبه،چون ساده گناه کردیم💔 غریبه،چون به نامحرم نگاه کردیم💔 ⚠️ بسه دیگه ⚠️ تا ڪے میخوایم گناه ڪنیم؟⏱ تا ڪے میخوایم دل مؤلا رو خون ڪنیم؟⏱ اصلا چرا گناه میڪنیم؟🤔 مگه نمیدونیم،خداهمیشه مارو میبینه⚡️ پس چرا گناه میڪنیم؟☹️ یه مقدار لذت دنیوے🌍 ارزش اینو داره ڪه بهشت خدا رو باجهنم عوض ڪنے؟😭 ارزش اینو داره ڪه ظهور مهدے رو عقب بندازے؟😢 ما هرگناهے ڪه میڪنیم🔴 ظهور مهدے رو عقب میندازیم😢 چه جورے میخواے تو روز قیامت🔴 تو چشم هاے حضرت مهدے نگاه ڪنے؟❣ وقتے آقا از تو مے پرسه🕯 چرا ظهور منو عقب انداختے⁉️ چےمیخواے بگے‼️ آیا وقت آن نرسیده ڪه دل هاے مؤمنان به یادخدا،خاشع گردد؟💜❤️💜 خدایا منوببخش😢 به خاطر مهدے فاطمه منوببخش😭 ❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
‍ 🔴خاطره زیبا 👇👇 ✅خواهرشهید ابراهیم هادی میگفت: 🔺 یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد... 🔻 نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید... ♦️ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. ❤️طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد... ‼️ اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب کردن داشتیم. کلی از مشکلات خود بخود حل شده بود. 💕❤️💕