فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ 🎥 واکنش مردم به کلیپ تبلیغاتی علی لاریجانی...
🌷به نام خدا وباسلام
🌷به نام خدا وباسلام
🌷۳ آیه درموردتشویق فرزندان به نماز:
🌷1.وامراهلک بالصلوة........132طه
خانواده رابه نمازتشویق کن
🌷2.یا بنی اقم الصلوه........17 لقمان
پسرم نمازبپادار
🌷3.رب اجعلنی مقیم الصلوه ومن ذریتی...........................40 ابراهیم
خدایا من وفرزندانم راازبرپاکنندگان نماز قرارده
🌷 گناه نکنیدو خانواده را ازگناه منع کنید.
قو انفسکم واهلیکم نارا........۶ تحریم
💕❤️💕
🍂هروقت
خواستی «پارچهای» بخری؛
آنرا در دست «مچاله كن»
و بعد رهايش كن،
اگر «چروك» برنداشت،
«جنس خوبی» دارد.
🍃«آدمها»، نیز «همينطورند!!!»،
«آدمهايی» كه بر اثر «فشارها»،
و «مشكلات»، «اخلاق، و رفتارشان»
عوض میشود،
و «چروك» بر میدارند،!!
اينها «جنس خوبی» ندارند،
و برای «رفاقت»، «معاشرت»، «مشارکت»، «ازدواج» و «اعطای مسئولیت به ایشان»،
به هیچ وجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.
💕💙💕
⭕️ زمان آغاز مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری...
🔸 به گزارش مشرق کانال خبری سرائر نوشت: شنیدها حاکی از این است؛ مناظرههای انتخابات ۱۴۰۰ طی شش شب، ساعت ۲۲ پخش میشود. اولین مناظره به احتمال زیاد هشتم خرداد خواهد بود.
🔸 ممکن است برنامه پخش مناظرات در روزهای پایانی دستخوش تغییراتی شود، اما تا کنون آنچه در اختیار مجموعه کارکنان صدا و سیما قرار گرفته همین برنامه است.
💕💙💕
پروانه های وصال
قسمت چهارم: خشونت از نوع درجه B تمام وجودم آتش گرفته بود ... برگشتم خونه ... دیدم مادرم، تازه گی
قسمت پنجم: زندگی در خیابان
شب رفتم خونه ... یه سری از وسایلم رو برداشتم و زدم بیرون ..
شب ها زیر پل یا گوشه خیابون می خوابیدم ... دیگه نمی تونستم سر کار پاره وقتم برم ... می ترسیدم فرارم رو از پرورشگاه به پلیس گزارش کرده باشن ...
اوایل ترس و وحشت زیادی داشتم ... شب ها با هر تکانی از خواب می پریدم ...
توی سطل های آشغال دنبال غذا و چیزهای دیگه می گشتم ... تا اینکه دیگه خسته شدم ... زندگی خیلی بهم سخت می گذشت ...
با چند تا بچه خیابون خواب دیگه مثل خودم آشنا شدم و رفتیم دزدی ... اوایل چیز دندون گیری نصیب مون نمی شد ... ترس و استرس وحشتناکی داشت ...
دفعات اول، تمام بدنم به رعشه می افتاد و تکرر ادرار می گرفتم ...
کم کم حرفه ای شدیم ... با نقشه دزدی می کردیم ... یه باند تشکیل دادیم و دست به دزدی های بزرگ تر و حساب شده تر می زدیم ... تا اینکه یه روز کین پیشنهاد خرید اسلحه داد و کار توی بالای شهر رو داد ...
من از دزدی مسلحانه خوشم نمی اومد ... کارهای بزرگ پای پلیس رو وسط می کشید ...
توی محله های ما به ندرت پلیس می دیدی ... اگر سراغ قاچاقچی ها هم نمی رفتی امنیتش بیشتر بود ... اما اونجا با اولین صدایی پلیس می ریخت سرت و اصلا مهم نبود چند سالته ...
بین بچه ها دو دستگی شد ... یه عده طرف منو گرفتن ولی بیشتری رفتن سمت کین ... حرف حالی شون نبود ... در هر صورت از هم جدا شدیم ... قرار شد هر کس راه خودش رو بره ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
قسمت پنجم: زندگی در خیابان شب رفتم خونه ... یه سری از وسایلم رو برداشتم و زدم بیرون .. شب ها زی
قسمت ششم: این تازه اولش بود
یه سال دیگه هم همین طور گذشت ... کم کم صدای بچه ها در اومد ... اونها هم می خواستن مثل کین برن سراغ دزدی مسلحانه، یه عده هم می خواستن برن سراغ پخش مواد ... از دزدی های پایین شهر چیز خاصی در نمی اومد ...
برادر جاستین توی یکی از باندهای مواد بود ... پول خوبی می دادن ... قرار شد واسطه دبیرستان ها بشیم ... پلیس کمتر به رفت و آمد یه نوجوون بین بچه های دبیرستانی شک می کرد ...
همون روز اول به همه مون چند دست لباس جدید و مرتب دادن ... و من بعد از چند سال، بالاخره جایی برای خوابیدن پیدا کرده بودم ... جایی که نه سرد بود نه گرم ... اما حداقل توی روزهای بارونی خیس نمی شدم ...
اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد ... کم کم خودم هم کشیده شدم سر مواد ...
بیشترین فروش بین بچه ها مال من بود ... خیلی از کارم راضی بودن ... قرار شد برم قاطی بالاتری ها ...
روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد ... یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، مشروب و فاحشه ها بودن ... اما تازه این اولش بود ...
رئیس باند تصمیم گرفت منطقه اش رو گسترش بده ... گروه ها با هم درگیر شدن ... بی خیال و بی توجه به مردم ... اوایل آروم تر بود ...
ریختن توی یکی از خونه های ما و همه رو به گلوله بستن ... بچه های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن ... درگیری به یه جنگ خیابونی تمام عیار تبدیل شده بود ... منم به خاطر دست فرمونم، راننده بودم ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش مردم به بغض جهانگیری
به میان مردم رفتیم تا واکنش آنها نسبت به سخنرانی اسحاق جهانگیری، پس از ثبتنام برای انتخابات ریاستجمهوری را ببینیم.
⭕️ دیدار رئیسی با تتلو
🔶 با توجه به اینکه دشمن هیچ نقطه ضعفی از آقای رئیسی نداره به شبهات قدیمی متوسل شده و داره دست و پا میزنه که با مطرح کردن همون شبهات شاید بتونه این سید بزرگوار رو از قلب مردم بیرون کنه!
💢 مثلا مجددا بحث دیدار آقای رئیسی با تتلو رو مطرح کردن و میخوان نتیجه گیری کنن که چون اقای رئیسی با تتلو دیدار کرده پس به درد رئیس جمهوری نمیخوره! 😊
💢 نه بابا این حرفا چیه! اولا که تتلو اون زمان به دروغ یا راست اظهار پشیمانی کرده بود و برای ما همیشه ملاک حال فعلی افراد هست.
💢 دوم اینکه رهبری هم بارها با افرادی مثل روحانی و جهانگیری و لاریجانی دیدار کرده! به نظر شما فسادی که روحانی و خاتمی و بقیه غربگراها در کشور منتشر کردند بیشتر هست یا فسادی که تتلو داشت؟!
👈🏼 قطعا مسئولینی که زیربنای فساد رو ایجاد میکنند میلیون ها برابر بدتر از افراد فاسد دیگه هست.
بنابراین کلا دیگه توی این کشور هیچ کسی با هیچ کسی نباید دیدار کنه وگرنه دیگه برای ریاست جمهوری مناسب نیست!😊
نه! با این استدلال های بچگانه دیگه نمیشه مردم عزیز ما رو فریب داد...
"تنهامسیر"
✍قال رسول الله(ص):
چهار چیزند ڪہ در هر کہ باشند و سر تا پایش گناه باشد، خدا همہ آن گناهان را بہ حسنہ تبدیل کند...
💠راستگویے
💠حیــا
💠خوش خلقے
💠شڪرگزارے
📚اصول کافی جلد۴
💕💜💕
✨﷽✨
🌼با امام حسين(علیه السلام) كه رفيق بشه آدم درستي ميشه!
✍بارها میدیدم كه با بچههائی كه نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق میشد و آنها را جذب ورزش میكرد. یكی از آن بچهها كه با ابراهیم رفیق شده بود خیلی از بقیه بدتر بود. حتی خیلی راحت حرف از كارهای خلاف میزد و اصلاً چیزی از دین نمیدانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمیداد. یك بار به ابراهیم گفتم: «آقا ابرام اینها كین كه دنبال خودت راه میاندازی؟» با تعجب پرسید: «چطور، چی شده ؟» گفتم: «دیشب این پسر رو با خودت آورده بودی هیئت، اون هم اومد كنار من نشست. وقتی كه حاج آقا داشت صحبت میكرد و از مظلومیت امام حسین (علیه السلام) و از كارهای یزید میگفت این پسر، خیره خیره و با عصبانیت گوش میكرد. وقتی هم چراغها خاموش شد به جای این كه گریه بكنه، مرتب فحشهای ناجور به یزید می داد !!» ابراهیم كه با تعجب داشت به حرفهام گوش میكرد، زد زیر خنده و گفت: «عیبی نداره،
این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نكرده، مطمئن باش با امام حسین(علیه السلام) كه رفیق بشه آدم درستی میشه، ما هم اگر بتونیم این بچهها رو مذهبی كنیم هنر كردیم». دوستیِ ابراهیم با این پسر به آنجایی رسید كه همه چیز را كنار گذاشت و یكی از بچههای خوب ورزشكار شد. چند ماه بعد و در یكی از روزهای عید، همان پسر یك جعبه شیرینی خرید و بعد از ورزش پخش كرد و گفت: «رفقا من مدیون همه شما هستم، من مدیون آقا ابرام هستم. اگه خدا منو با شما آشنا نكرده بود معلوم نبود الان كجا بودم و...» من و بچههای دیگه هم با تعجب نگاهش میكردیم.
⚠️ وقتی داشتم از در بیرون میرفتم اون پسر رو صدا زدم وگفتم: «از من راضی باش یكبار پشت سرت حرف زدم » بعد هم سریع آمدم بیرون توی راه به كارهای ابراهیم دقت میكردم. چقدر زیبا یكی یكی بچهها رو جذب ورزش میكرد و بعد هم اونا رو به مسجد و هیئت میكشوند و به قول خودش میانداخت تو دامن امام حسین (علیه السلام).
📚سلام بر ابراهيم ، گروه فرهنگی شهيد ابراهيم هادی ، نشر شهيد ابراهيم هادی ، چاپ هفتاد و ششم ، 1394 ص 18 و 19
✅کانال استاد قرائتی
💕💜💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹قبل از خواب زمزمه کنیــم
🍀اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِناخَیْراً
🌹خدایــا آخر و عاقبت همه کارهای
🍀 ما را ختم به خیر کن.
🌹آمین یارب العالمین
🍀لحظه هاتون آروم
🌹خوابتون شیرین
🍀آسمون دلتون ستاره بارون
🌙شبتون بخیرو پراز نگاه خدا
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌼🌿
✨پروردگار من...
🌼اگر تکیه گاهم تو نباشی
🌿بسیار زودتر از آنچه که در تصور آید ،
🌼فرو میریزم...
✨مهربانا...
🌼قلبم را آنچنان متغیر کن
🌿که دنیا را دمی بی تو نخواهم
🌼و بال پروازم ده تا همچون پروانه ها
🌿سبکبار باشم
🌼و ترجمان عشق تو گردم ...
✨پروردگارا...
🌼حالم را آنچنان کن
🌿که در انتهای شب مست باده تو باشم
🌼و در اثنای روز برای رضای تو
🌿انصاف بورزم و مهربانی کنم
🌼و بندگانت را چون نشان خلقت از تو دارند ،
🌿شایسته اکرام بدانم...
آمین...🙏
سلام😊✋
صبح یکشنبه تون پر برکت ☕️🍳🍞
اولین یکشنبه خرداد ماهتون
پر از زیبایی
روزتون پر انرژی
چهره تون شاد و خندون
لبتون پر از تبسم
قلب تون پر از نور الهی
و زندگیتون پر از
رحمت و نعمت الهی☕️😊
🌺 #سلام_صبح_زیباتون_بخیر
#مهدے_جان ❤️
سر شد بہ شوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمےشود ڪه از این در برانیَم
یابن الحسن براے تو بیدار مےشوم
صبحٺ بخیر اے همۂ زندگانیَم
💚 #السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان💚
✅ بد اخلاقی ، از سحر و جادو بدتر است
✍ استاد فاطمی نيا :
امروز مردم دچار خرافات هستند ، می گويند به من گفته اند : تو موكل داری ! همزادت فلان كار را می كند ! و... اكثر اينها دروغ و توهمات است !
طرف بد اخلاق است و همسرش از او بدش می آيد ، به جای اينكه محاسبة النفس كند كه چه كاری انجام داده ام كه اينطور شده است و اخلاقش را اصلاح كند ، سريع نزد دعانويس می رود ! عزيز من ، بد اخلاقی از سحر و جادو بدتر است . عجيب است كه انسان به جای اينكه در فكر اصلاح نفس خود باشد ، دائما دنبال خرافات است !!
💕❤️💕
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
🔘 داستان واقعی
#حکمت
چند وقت پیش سفری با اسنپ داشتم.
(بعنوان مسافر).
آونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.
راننده حدودا 40 سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم.
هیچی نگفت و فقط گوش میکرد.
صحبتم تموم که شد گفت یه قضیهای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار 19 تومنی 12 شده بود.
گفتم بفرمایید.
برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده مینویسم.
🔹یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا 40ساله. خیلی عصبانی بود.
وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند.
از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود.
گفتم چطور شده، مسافر گفت:
8 بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.
من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.
🔹این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت.
مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود).
حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.
سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن.
چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه.
🔹من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمیدونست.
خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!!
دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.
من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم.
تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم.
اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد.
گفتم دیدی حکمتی داشته.
خدا خواسته اون 8 همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.
تو فکر رفت و لبخند زد.
من اونموقع به شدت 4 میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده.
رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم.
تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!
حکمت خدا دو طرفه بود.
هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو فروختم و مشکلم حل شد.
همیشه بدشانسی بد شانسی نیست.
ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.
⚡️اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
من هم به حکمت خدا فکر کردم.
💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببينيد| نماهنگی از بیانات رهبر انقلاب درباره حضرت آیتالله بهجت
➕دعایی که آیتالله بهجت به آیت الله خامنهای توصیه کردند
🏴انتشار بهمناسبت سالگرد ارتحال