دعا کنیم که مبتلا شویم به درد ِ بی قرار شدن💗برای امام زمانمان🤲☝️🏻
آنوقت است که بقول شهید مرادی؛
اگه یه جمعه دعای ندبه رو نخوندی؛
حس کسی رو داری که؛
شبانه لشکر امام حسین (ع) را #ترک کرده ...
#یاصاحبالزمان❤️
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
💕💙💕
❁﷽❁
#شـــــهیدانه ✨🕊
#لحظهایبهیادشـــــهدا 🌹
تا وَقتی ڪسی شَـــــهید نَباشَد
شَـــــهید نِمی شَود
شَرط شَـــــهید شُدن
شَهید بودَن استـــــ...؛
اَگر امروز کَسی را دیدید
ڪه بوی شَـــــهید
از ڪَلام،رَفتار و اخلاق او
اِستشمام شُد
بِدانید او
شَـــــهید خواهدشُد...🕊
#حاجقاسمسلیمانے❤️🕊
💕💙💕
هدایت شده از پروانه های وصال
"آثار دعای فرج"
-سبب زیاد شدن نعمات
-مایه استجابت دعا
-باعث آمرزش گناهان
-بهرهمندی از دعای پیغمبر
-باعث دوری غصهها
-رسیدن به بهشت
-سبب کامل شدن دین
-آسان شدن حساب آخرت
↙بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از شما خبر دارد↗
⇝❥ ❥⇜
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
زندگی را طوری بگذران که گویی
در حال خوردن هندوانه هستی
از طعم شیرینش لذت ببر و از پروردگارت قدردانی کن
به مزاحمتهای دانه های پخش شده
در ان اهمیتی نده
@parvaanehaayvesaale
هدایت شده از پروانه های وصال
🍃🌺داستان کوتاه🌺🍃
📚روزی یکی از اشخاص از خود راضی در غیاب ولتر، نویسنده و فیلسوف شهیر فرانسوی، به دیدنش رفته بود. بر خلاف انتظار، دید که وضع اتاق او بسیار درهم و آشفته بوده و گرد و خاک زیادی روی میز تحریرش نشسته است. مرد ازخودراضی از فرط ناراحتی با انگشت خود روی همان میز گردآلود نوشت: «خر» و اتاق را ترک کرد.
فردای آن روز تصادفاً ولتر را در خیابان دید و گفت: «دیروز خدمت رسیدم تشریف نداشتید.»
ولتر با نگاهی به او گفت: «بله، کارت ویزیت شما را روی میز تحریر دیدم!»
@parvaanehaayvesaale💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🌴 امام صادق علیه السلام فرمودند:
☺️ #صله_رحم انسان را خوش اخلاق و با سخاوت،
نفس را پاکیزه،
💰 روزی را زیاد،
⚰ و مرگ را به تاخیر میاندازد.
📗اصول کافی
@parvaanehaayvesaale💕
هدایت شده از پروانه های وصال
5⃣
#خانواده_متعالی 11
🌸🍃استاد پناهیان
چجوری زندگی برای خدا میشه؟!
👈 با توجه کردن به ثواب اعمالی که در زندگی ذکر شده.
♻️ مثلا یه نفر مثلا مذهبیه.
ولی حتی از یه اشتباه کوچولوی خانمش نمیگذره!
🔴 مثل یه سلطان ظالم، بی رحمانه برخورد میکنه!
باید از شوهر این خانم پرسید:
👈 آقا تو دین داری ؟ایمان داری؟چی داری بالاخره ؟؟
مثلا تو مذهبی هستی؟!!
نماز هم میخونی؟؟
😒
خب ببخش خانومتو دیگه...!
🚫 درسته خطا کرده اما تو نیش نزن.
⭕️ وقتی هم که میخواد ببخشه میگه برو بخشیدمت!😤
برو، میدونم ادم نمیشی ولی برو.
آقا اینکه نشد!
😒
🔹نبخشیدی که!!!
اگه دو تا بزنی تو گوش خانمت، بهتر از این نیش زبانته!
😒
🔺به قول معروف جای ضرب چوب بالاخره درست میشه ولی زخم زبان جاش درست نمیشه
✔️مخصوصا اقایون نسبت به خانومها زبان خودشون رو مراعات کنن...
🔴 خانم ها اساسا نسبت به کلمات
فوق العاده حساس هستن.
♻️ بعضی وقتا مرد یک کلمه میگه ، خودشم یادش رفته ، چهل سال بعد اون خانم هنوز یادشه...
🌷در روایتی، پیامبر گرامی می فرمایند:
یکبار به خانومت بگی💞 دوستت دارم💞 تا اخر عمر فراموش نخواهد کرد...
⛔️ حالا شما ی بار برگرد به خانومت حرف تلخ بزن،
صد مرتبه هم عذر خواهی کنی اون یادش میمونه.
🔹 میگه نه ولی تو اینو به من گفتی.😓
🔴 خانومه میگه من شوهرم مذهبیه ولی این حرفای زشت رو به من میگه
منم روحیم داغون شده.😔
آقا این چه مذهبیه که شما دارید؟!
⁉️
✅ کنترل زبان اولین وصف در خطبه ی همام است که خصوصیات متقین رو بیان می کنه ...
🌷 امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند: مومن به خوبی سخن میگه.
🔹 شما همیشه کلماتی رو به زبان جاری کنید که درسته...
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
پروانه های وصال
شهید مصطفی چمران به روایت همسرش« غاده» قسمت 2⃣3⃣ خیلی فریاد میزدم؛ این خود عزیز ماست . این خود
شهید مصطفی چمران به روایت
همسرش« غاده»
قسمت 3⃣3⃣
آن شب باید تنها برمی گشتم . آن لحظه تازه احساس کردم که مصطفی واقعا تمام شد.
در مراسم آدم گم است است، نمی فهمد....
همین که وارد حیاط نخست وزیری شد و چشمش به آن زیرزمین افتاد ، دردی قلبش را فشرد ، زانوهایش تا شد . زیر لب نجوا کرد: مصطفی رفتی ، پشتم شکست . و به دیوار تکیه داد . نگاهش روی همه چیز چرخید ، این دوسال چطور گذشت ؟
از این در چقدر به خوشحالی وارد می شد به شوق دیدن مصطفی ، حضور مصطفی ، و این جوانک های سرباز که حالا سرشان زیر افتاده چطور گردن راست می کردند به نشانه احترام؛ زندگی، زندگی برایش خالی شده بود ، انگار ریشه اش را قطع کرده بودند. یاد لبنان افتاد و آن فال حافظ .
آن وقت ها او اصلاً فارسی بلد نبود . نمی فهمید امام موسی و مصطفی با هم چی می خوانند ؟ امام موسی خودش جریان فال حافظ را برای او گفت و بعد هم برایش فال گرفت . که :
الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها، که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها.
وقتی بعد از شهادت مصطفی از آن خانه آمدم بیرون، چون مال دولت بود، هیچ چیز جز لباس تنم نداشتم . حتی پول نداشتم خرج کنم . چون در ایران رسم است فامیل مرده از مردم پذیرایی کنند و من آشنا نبودم . در لبنان این طور نیست . خودم می فهمیدم که مردم رحم می کنند، می گویند این خارجی است ، آداب ما را نمی فهمد . دیدم آن خانه مال من نیست و باید بروم . اما کجا ؟
کمی خانه مادر جان بودم ، دوستان بودند . هرشب را یک جا می خوابیدم و بیشتر در بهشت زهرا کنار قبر مصطفی .
شبهای سختی را می گذراندم . لبنان شلوغ بود . خانه مان بمباران شده بود و خانواده ام رفته بودند خارج . از همه سخت تر روزهای جمعه بود . هر کس می خواهد جمعه را با فامیلش باشد و من می رفتم بهشت زهرا که مزاحم کسی نباشم . احساس می کردم دل شکسته ام ، دردم زیاد ، و به مصطفی می گفتم: تو به من ظلم کردی ....
ادامه دارد....
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
شهید مصطفی چمران به روایت همسرش« غاده» قسمت 3⃣3⃣ آن شب باید تنها برمی گشتم . آن لحظه تازه احساس
شهید مصطفی چمران به روایت
همسرش «غاده»
قسمت4⃣3⃣
از همه سخت تر روزهای جمعه بود . هر کس می خواهد جمعه را با فامیلش باشد و من می رفتم بهشت زهرا که مزاحم کسی نباشم . احساس می کردم دل شکسته ام ، دردم زیاد ، و به مصطفی می گفتم: تو به من ظلم کردی .
از لبنان که آمدیم هرچه داشتیم گذاشتیم برای مدرسه .در ایران هم که هیچ چیز . بعد یک دفعه مصطفی رفت و من ماندم کجا بروم ؟ شش ماه این طور بود ، تا امام فهمیدند این جریان را . خدمت امام که رفتیم به من گفتند: مصطفی برای دولت هم کار نکرد . هرچه کرد به دستور مستقیم خودم بود و من مسول شما هستم . بعد بنیاد شهید به من خانه داد. خانه هیچی نداشت . "جاهد" یکی از دوستان دکتر، از خانه خودش برایم یک تشک ، چند بشقاب و... آورد تا توانستم با پدرم تماس بگیرم و پول برایم فرستادند .
به خاطر این چیزها احساس می کردم مصطفی به من ظلم کرد . البته نفسانی بود این حرفم . بعد که فکر می کردم ، می دیدم مصطفی چیزی از دنیا نداشت ، اما آنچه به من داد یک دنیا است . مصطفی در همه عالم هست ، در قلب انسان ها . من و یادم هست یک بار که از ایران می آمدم ، در فرودگاه بیروت یک افسر مسیحی لبنانی با درجه بالا وقتی پاسپورتم را که به نام "غاده چمران" بود دید ، پرسید: نسبتی با چمران داری ؟ گفتم: خانمش هستم. خیلی زیر تاثیر قرار گرفت ، گفت: او دشمن ما بود ، با ما جنگید ولی مرد شریفی بود. بعد آمد بیرون دنبالم . گفت: ماشین نیامده برای شما ؟ گفتم: مهم نیست. خندید و گفت: درست است ، تو زن چمران هستی !
وگاهی فکر می کرد به همین خاطر خدا بیش تر از همه ، از او حساب می کشد ، چون او با مصطفی زندگی کرد ، با نسخه کوچکی از امام علی علیه السلام . همیشه به مصطفی می گفت: توحضرت علی نیستی . کسی نمی تواند او باشد. فقط حضرت امیر آن طور زندگی کرد و تمام شد. و مصطفی هم چنان که صورت آفتاب خورده اش باز می شد و چشم هایش نم دار ، می گفت: نه ، درست نیست ! با این حرف دارید راه تکامل در اسلام را می بندید . راه باز است . پیامبر می گوید هر جا که من پا زدم امتم می تواند، هر کس به اندازه سعه اش .
همه جا مصطفی سعی می کرد خودش کم تر از دیگران داشته باشد ، چه لبنان ، چه کردستان ، چه اهواز . لبنان که بودیم جز وسایل شخصی خودم چیزی نداشتیم . در لبنان رسم نیست کفششان را در بیاورند و بنشیند روی زمین . وقتی خارجی ها می آمدند یا فامیل ، رویم نمی شد بگویم کفش در بیاورید . به مصطفی می گفتم: من نمی گویم خانه مجلل باشد ، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمانان چیزی ندارند ، بدبختند. مصطفی به شدت مخالف بود، می گفت: چرا ما این هم عقده داریم ؟ چرا می خواهیم با انجام چیزی که دیگران می خواهند یا می پسندند نشان بدهیم خوبیم ؟ این آداب و رسوم ما است ، نگاه کنید این زمین چه قدر تمیز است ، مرتب و قشنگ ! این طوری زحمت شما هم کم می شود ، گرد و خاک کفش نمی آید روی فرش .
از خانه ما در لبنان که خیلی مجلل بود همیشه اکراه داشت ...
ادامه دارد....
بامــــاهمـــراه باشــید🌹