eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
22.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام صاحب زمانم ✋🌸 دل را پر از طراوت عطر حضور ڪن  آقا تو را به حضرت زهرا ظهور ڪن  آخر ڪجایے اے گل خوشبوے فاطمه(س) برگرد و شهـر را پر از امواج نور ڪن ..
جلوی‌مادر‌شهید‌نشست،گفت:↓ تو‌مادر‌شهید‌هستی‌و‌حق‌شفاعت‌داری‌ مادر‌من‌که‌مادر‌شهید‌نبود🥀 حالا‌که‌مادر‌من‌فوت‌کرده،‌تو‌قول‌بده مادرم‌رو‌شفاعت‌کنی 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍡 😋 ▫️نشاسته: نصف لیوان ▫️آب سرد:یک لیوان و نیم ▫️شکر: نصف لیوان( میتونید مقدارشو بیشتر یا کمتر کنید بستگی به طعم ژله داره) ▫️روغن یا کره: نصف ق غ ▫️ژله : یک بسته ▫️گلاب : 3 ق غ 🔸نشاسته رو با آب سرد مخلوط کرده ،ژله (من ژله آناناس زدم)و شکر رو هم اضافه میکنیم و خوب هم میزنیم تا ذرات نشاسته کاملا حل بشه. سپس روی حرارت ملایم گذاشته و مرتب هم میزنیم. وقتی کمی غلیظ شد گلاب رو اضافه میکنیم و کمی بعد کره رو اضافه میکنیم و همچنان هم میزنیم. وقتی دیدیم مواد از ظرف کاملا جدا میشه یعنی به غلظت کافی رسیده و از روی حرارت برمیداریم.مواد رو داخل ظرفی که پلاستیک فریزر انداختیم میریزیم و به مدت پنج ساعت توی یخچال قرار میدیم،سپس برش های مثلثی یا مربعی میدیم و توی نشاسته ذرت یا پودر نارگیل میغلتونیم ♦️اگر مواد با حرارت بالا و زمان کم بپزه بوی خامی نشاسته از بین نمیره و پخته نمیشه و مزه خوبی پیدا نمیکنه. پس برای رسیدن به نتیجه دلخواه حتما زمان بزارید 📤فوروارد یادتون نره 🍔
🥘 😋 ▫️پیاز متوسط 5 تا 6 عدد ▫️مرغ 4 تکه ▫️زعفران،فلفل و نمک به مقدار لازم 🔸ابتدا تکه های مرغ را در روغن کم با حرارت متوسط کمی تفت میدهیم سپس پیاز های خرد شده را به ان اضافه کرده و ادویه میرنیم و در ان را میگذاریم تا با حرارت کم به ارامی بپزه. تا جایی باید پخته بشه تا اب پیاز گرفته بشه و پیازها له بشه سپس زعفرون را اضافه کرده و بعد از 15 دقیقه زیر گاز را خاموش کنید 📤فوروارد یادتون نره 🍔
🌼🍃 دو متن کوتاه وزیباکه، ارزش صد بار خوندن داره!👇 1- از دیگران شکایت نمی کنم بلکه خودم را تغییر می دهم، چرا که کفش پوشیدن راحت تر از فرش کردن دنیاست🌼🍃 2-مبارزه انسان را داغ می کند و تجربه انسان را پخته می کند! هرداغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته اى ديگر خام نمي شود!🌼🍃 ♥️ 💕💛💕
🔹 عاشورا پیام‌ها و درس‌هایی دارد. عاشورا درس می‌دهد که برای حفظ دین، باید فداکاری کرد. درس می‌دهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت. درس می‌دهد که در میدان نبرد حقّ و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیّت، با هم‌ در یک صف قرار می‌گیرند. درس می‌دهد که جبهه‌ی دشمن با همه‌ی توانایی‌های ظاهری، بسیار آسیب‌پذیر است... درس می‌دهد که در ماجرای دفاع از دین، از همه چیز بیشتر، برای انسان، بصیرت لازم است. بی‌بصیرت‌ها فریب می‌خورند. بی‌بصیرت‌ها در جبهه‌ی باطل قرار می‌گیرند؛ بدون این‌که خود بدانند. همچنان‌که در جبهه‌ی ابن‌زیاد، کسانی بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، ولی از بی‌بصیرت‌ها بودند. ۱۳۷۱/۴/۲۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ واکنش مجری شبکه سه بعد از حرف هایش که جنجالی شده بود!!
🔸 نیکول کیدمن 54 ساله که در حال حاضر چهار فرزند داره گفته از اینکه بچه‌های بیشتر به دنیا نیاوردم پشیمونم! دوست دارم ده‌تا بچه داشته باشم. هنوزم فرصت برای مادر شدن دارم منبع: مجله ماری کلر ‼️ نیکول کیدمن کم کم داره بیشتر از بعضی دخترای مذهبی ایرانی، به ملاک‌های تبعیت از رهبری نزدیک می‌شه!!
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍چین قبل از شروع با کرونا را جمع کرد... نطق آقای گودرزی، نماینده مجلس سه‌شنبه ۱۵ ⊰ڪپےباذڪࢪصلواٺ‌آزاد⊱.
پروانه های وصال
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هفتاد و پنجم همچنانکه سرم را بالا گر
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هفتاد و ششم ظرف‌های شام را شسته بودم که صدای سلام و احوالپرسی برادرها را از طبقه پایین شنیدم و رو به مجید کردم: «مجید جان! فکر کنم اومدن. بریم؟» تلویزیون را خاموش کرد، از جا بلند شد و با گفتن «بفرمایید!» تعارفم کرد تا پیش از او از در خارج شوم. چند دقیقه اول به حال و احوال و گزارش من از وضعیت مادر گذشت تا اینکه مجید آغاز کرد: «من امروز صبح با دختر عمه‌ام که پرستاره صحبت می‌کردم. گفت یه دکتر خیلی خوب و متخصص تو تهران سراغ داره. پیشنهاد داد مامانو ببریم تهران. من گفتم اگه همه موافق باشید، من و الهه مامانو ببریم تهران.» چهره پدر سنگین به زیر افتاد و اولین اعتراض را ابراهیم به زبان آورد: «چه مرضی خرج اضافه کنیم؟ خب مگه همینجا عملش نکردن؟ مگه اینجا شیمی درمانی نمی‌کنن؟ مثلاً تهران چه کار اضافی میخوان بکنن که تو بندر نمیکنن؟!!!» از طرز صحبت ابراهیم گرچه برایم عادی بود، اما باز هم ناراحت شدم که پدر هم پشتش را گرفت: «پس فردا ماه روزه شروع میشه. چرا می‌خواید روزه‌هاتونو بیخودی خراب کنین و برین سفر؟» و محمد که به خوبی متوجه بهانه‌گیری پدر شده بود، با خونسردی جواب داد: «گناه که نداره، برمیگردن قضاشو میگیرن.» و عطیه همانطور که یوسف را در آغوش گرفته بود، گفت: «زن عموی منو که یادتونه؟ تو سرش تومور داشت. رفت تهران، عملش کردن، خوب شد.» مجید با اینکه از برخورد پدر و ابراهیم جا خورده بود، ولی باز هم لبخندی زد و گفت: «دختر عمه‌ام می گفت دکتره تو بیمارستان خودشون کار میکنه و کارش خیلی خوبه.» ابراهیم کمی خودش را جابجا کرد و با لحنی مدعیانه، حرف مجید را به تمسخر گرفت: «همین دیگه، می‌خواد برا بیمارستان خودشون مشتری جمع کنه!» چشمان صبور مجید سنگین به زیر افتاد، نگاه ناراحت من و عبدالله به هم گره خورد و لعیا نتوانست خودش را کنترل کند که رو به ابراهیم عتاب کرد: «ابراهیم! از بس که خودت فکر کاسبی هستی، همه رو مثل خودت می‌بینی!!!» و محمد با پوزخندی جوابش را داد: «آخه داداش من! پرستاری که حقوق میگیره، براش چه فرقی می‌کنه بیمارستان چند تا مشتری داشته باشه؟» که عبدالله با غمی که در چشمانش ته نشین شده بود، التماس کرد: «تو رو خدا انقدر بیخودی بحث نکنید! اگه قراره کاری بکنیم، هر چی زودتر بهتر!» پدر با صدایی که در تردید موج می‌زد، رو به مجید کرد و پرسید: «فکر می‌کنی فایده داره؟» 🌹 نویسنده : valinejad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا