eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز درست کردم 😋 نمیدونید چقدر خوشمزه و لذیذ شده بود👌 میتونید برای #شب_یلدا تون درست کنید و در کنار خانوادتون نوش جان کنید 😊 مرغ (من از رون مرغ استفاده کردم) به تعداد رب انار خونگی دوتا سه قاشق غذاخوری زردچوبه و فلفل سیاه پیاز خرد شده یک عدد متوسط زعفران آبکرده مقداری انار دون شده یک پیمانه اول از همه مرغ هاتون رو در تابه ای سرخ کنید.وقتی مرغ ها سرخ شدن از تابه خارج میکنیم و پیاز خرد شده رو اضافه میکنیم و تفت میدیم. زردچوبه و فلفل سیاه رو اضافه میکنیم و تفت میدیم. دوتاسه قاشق غذاخوری رب انار خونگی رو اضافه میکنیم و تفت میدیم. یک لیوان آب جوش اضافه میکنیم. نمکش رو اندازه میکنیم. مرغ ها رو میچینیم داخل سس و روی مرغ ها زعفران آبکرده میریزیم و درب تابه رو میبندیم تا مرغ ها نیم پز بشن. وقتی مرغ ها نیم پز شدن یک پیمانه انار دون شده اضافه میکنیم و دوباره درب تابه رو میبندیم تا حسابی انار و مرغ با هم پخته بشن. خیلی خیلی خوشمزس 😋 👌 حتماً امتحان کنید 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩‍🍳🧑‍🍳 مواد A:قسمت زرد رنگ •50 میلی لیتر روغن 70 میلی لیتر خامه مایع(مخلوط خامه و شیر) 60 گرم آرد (الک شده) 4 عدد زرده تخم مرغ مواد B:برای شکلاتی کردن مرنگ 1/2 قاشق چایخوری عصاره وانیل 8 گرم پودر کاکائو + 2 گرم قهوه فوری (ذوب شده با 2 قاشق غذاخوری آب داغ) ** قهوه فوری را می توان در صورتی که دوست ندارید حذف کنید :) مواد C (مرنگ) •4 عدد سفیده تخم مرغ 1 قاشق چایخوری آب لیمو کمی نمک • شکر 70 گر...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌تلنگـــــــــــر کفَاستُرِ‌العَورَةَ‌مَا‌استَطَعتَ‌يَستُرِ‌اللهُ‌ مِنک‌ما‌تُحِبَّ‌سَترَهُ‌مِن‌رَعيتِک ⚠️پس‌تا‌می‌توانــی‌عیــــوب‌ مردم‌را بپوشــان‌تا‌خـــداوند‌عیــوبِ‌ تورا ڪہ‌علاقـــه‌داری‌ از‌مــردم‌ پوشیده ‌ بمانــد،‌پـرده‌پوشــی‌ڪنــد..! 📚|نهج‌البلاغه‌‌‌نامه‌۵۳ ❄️⛄️🌨⛄️❄️
8.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❥••♥️🖇 عجب آن نیست ڪه آمدۍ دل صید تو شد عجب آن است که من عاشق صیاد شدم..)
🌱🌿 ✅ خاطره جالب وتأثیرگذار خانم معلم مسئولیت شناس وموقعیت شناس! 🔹امروز تو‌ مترو علی رغم میل باطنیم مجبور شدم داد بزنم 😮 🔸یه دختر خانم کشف حجاب کامل کرده بود و بهش که تذکر دادم، داد و بیداد راه انداخت و مثل همیشه همفکرای خودش وارد معرکه شدن و شروع کردن به رجز خوندن همیشگی که به شماها مربوط نیست و ما هر طور دلمون بخواد لباس می پوشیم، محجبه ها هم که مثل همیشه _ مـــــــاست _ 😢 القصه .... 🔹منم با خودم گفتم اینجا اکه کوتاه بیام واقعا حق پایمال میشه 🔹صدام رو بردم بالا و به یکی از اون خانمها که خیلی گستاخی می گرد گفتم صداتو بیار پایین؛ خلاف قانون عمل می کنین طلبکار هم هستین 🔹در حین سرو صدای من و اون خانم، یکی از بی حجابا به‌ من گفت خانم ساکت باش اعصاب ما رو خرد کردی 🔸منم گفتم مگه شما نمیگین آقایون چشماشون رو ببندن و نگاه نکنن؛ الانم اگه می خوای نشنوی گوشاتو بگیر تا صدای منو نشنوی 🔹یکی دیگه گفت: خانم داد نزن 🔸گفتم مگه شما نمیگین حجاب من به شما مربوط نیست ؛ منم دلم می خواد صدامو ببرم بالا و به شما هیچ ربطی نداره؛ گفتم این قانون شهر هرتی که شماها می گین فقط مال شماست که هر کاری دوست داشتین بکنین ولی بقیه مطیع قانون باشن 🔹یه‌ خانم دیگه گفت: خاک بر سر مردی که نتونه خودش رو نگه داره و با نگاه به زن مشکل براش پیش بیاد 🔸گفتم شما چرا ماسک زدی؟ خاک بر سر آدمی که نتونه خودش رو از یه ویروس کوچیک حفظ کنه 😅باورتون نمیشه همشون ساکت شدن و لام تا کام حرف نزدن!!! 😔 وقتی اومدم خونه احساس می‌کردم از میدون جنگ برگشتم 🥀اتفاقا امروز تو ‌مدرسه یه شهید گمنام هم آوردن و تیر خلاص رو به روح من زد .... 🥀به این شهید گمنام گفتم ؛ خدا شاهده کار ما هم خیلی سخته؛ برامون دعا کنید بتونیم از خون و حیثیت شما شهدا دفاع کنیم .... ❄️⛄️🌨⛄️❄️
✔️زودقضاوت کردن "دو کبوتر بودند در گوشه مزرعه اي با خوشحالي زندگي مي کردند . در فصل بهار ، وقتي که باران زياد مي باريد ، کبوتر ماده به همسرش گفت : "" اين لانه خيلي مرطوب است . اينجا ديگر جاي خوبي براي زندگي کردن نيست . "" کبوتر جواب داد : "" به زودي تابستان از راه مي رسد و هوا گرمتر خواهد شد . علاوه براين ، ساختن اين چنين لانه اي که هم بزرگ باشد و هم انبار داشته باشد ، خيلي مشکل است ."" بنابراين دو کبوتر در همان لانه قبلي ماندند تا اين که تابستان فرا رسيد و لانه آنها خشک تر شد و زندگي خوشي را در مزرعه سپري کردند . آنها هر چقدر برنج و گندم مي خواستند مي خوردند و مقداري از آن را نيز براي زمستان در انبار ذخيره مي کردند . يک روز ، متوجه شدند که انبارشان از گندم و برنج پر شده است . با خوشحالي به يکديگر گفتند : "" حالا يک انبار پر از غذا داريم . بنابراين ، اين زمستان هم زنده خواهيم ماند . "" آنها در انبار را بستند و ديگر سري به آن نزدند تا اين که تابستان به پايان رسيد و ديگر در مزرعه دانه به ندرت پيدا مي شد . پرنده ماده که نمي توانست تا دور دست پرواز کند ، در خانه استراحت مي کرد و کبوتر نر براي او غذا تهيه مي کرد . در فصل پائيز وقتي که بارندگي آغاز شد و کبوترها نمي توانستند براي خوردن غذا به مزرعه بروند ، ياد انبار آذوقه شان افتادند . دانه هاي انبار بر اثر گرماي زياد تابستان ، حجمشان کمتر از حجم اوليه شان شده بود و کمتر به نظر مي رسيد . کبوتر نر با عصبانيت به پيش جفت خود بازگشت و فرياد زد : "" عجب بي فکر و شکمو هستي ! ما اين دانه ها را براي زمستان ذخيره کرده بوديم ، ولي تو نصف انبار را ظرف همان چند روز که در خانه ماندي ، خورده اي ؟ مگر زمستان و سرما و يخبندان را فراموش کردي ؟ "" کبوتر ماده با عصبانيت پاسخ داد : "" من دانه ها را نخوردم و نمي دانم که چرا نصف انبار خالي شده ؟ "" کبوتر ماده که از ديدن مقدار کم دانه هاي انبار ، متعجب شده بود ، با اصرار گفت : "" قسم مي خورم که از همان روزي که اين دانه ها را ذخيره کرديم ، به آنها نگاه نکردم . آخر چطور مي توانستم آنها را بخورم ؟ من در حيرتم چرا اين قدر دانه هاي انبار کم شده است . اين قدر عصباني نباش و مرا سرزنش نکن . بهتر است که صبور باشي و دانه هاي باقي مانده را بخوريم . شايد کف انبار فرو رفته باشد يا شايد موش ها انبار را پيدا کرده اند و مقداري از آنها را خورده اند . شايد هم شخص ديگري دانه هاي ما را دزديده است . در هرصورت تو نبايد عجولانه قضاوت کني . اگر آرام باشي و صبر کني ، حقيقت روشن مي شود . "" کبوتر نر با عصبانيت گفت : "" کافي است ! من به حرف هاي تو گوش نمي دهم و لازم نيست مرا نصيحت کني . من مطمئن هستم که هيچکس غير از تو به اينجا نيامده است . اگر هم کسي آمده ، تو خوب مي داني که آن چه کسي بوده است . اگر تو دانه ها را نخوردي بايد راستش را بگويي . من نمي توانم منتظر بمانم و اين اجازه را به تو نمي دهم که هر کاري دلت مي خواهد بکني . خلاصه ، اگر چيزي مي داني و قصد داري که بعد بگويي بهتر است همين الان بگويي ."" کبوتر ماده که چيزي درباره کم شدن دانه ها نمي دانست ، شروع به گريه و زاري کرد و گفت : "" من به دانه ها دست نزدم و نمي دانم که چه بلايي بر سر آنها آمده است "" و به کبوتر نر گفت که صبر کن تا علت کم شدن دانه ها معلوم شود . اما کبوتر نر متقاعد نشد ، بلکه ناراحت تر شد و جفت خود را از خانه بيرون انداخت . کبوتر ماده گفت : "" تو نبايد به اين سرعت درباره من قضاوت کني و به من تهمت ناروا بزني . به زودي از کرده خود پشيمان خواهي شد . ولي بايد بگويم که آن وقت خيلي دير است و بلافاصله به طرف بيابان پرواز کرد و پس از مدتي گرفتار دام صياد شد . "" کبوتر نر ، تنها در لانه به زندگي خود ادامه داد . او از اين که اجازه نداد جفتش او را فريب دهد ، خيلي خوشحال بود . چند روز بعد هوا دوباره باراني و مرطوب شد . دانه هاي انبار ، دوباره چاق تر و پرحجم تر شدند و انبار دوباره به اندازه اولش پر شد . کبوتر عجول با ديدن اين موضوع ، فهميد که قضاوتش درباره جفتش اشتباه بوده و از کرده خود خيلي پشيمان شد ، ولي ديگر براي توبه کردن خيلي دير شده بود و او به خاطر قضاوت نادرستش تا آخر عمر با ناراحتي زندگي کرد . ❄️⛄️🌨⛄️❄️
❤️روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید ... پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید : شیخ ؟! ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ... استادمان نیز یکی بود ، حال تو چگونه به این مقام رسیدی ؟ و من چرا مثل تو نشدم ؟؟ ... بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ... " به عمل کار بر آید ، به سخندانی نیست " ❄️⛄️🌨⛄️❄️
برهنگیِ زن اوج مرد سالاریه اون مرد از خداشه ببینه لذت ببره😒 ولی‌خدا بهش ضدحال زده و تو وجوده زن‌حیا گذاشته😁 اگه خدا به زن حیا نمیداد یه زن زنده نمیموند از دست مردها.... ازون طرفم تو وجود مرد غیرت گذاشته( که کسی ناموسشو نبینه) 👈🏻حیای زن که از بین بره غیرت مرد هم از بین میره و زن تبدیل میشه به یه وسیله! 👤استاد رائفی پور