eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید هادی کجا و من کجا؟ مذهبی بودم، کارم شده بود چیک و چیک📸 سلفی و یهویی... عکس‌های مختلف با و ! من و دوستم یهویی توی کافی‌شاپ من و زهرا یهویی ... !! من و خواهرم یهویی... !!! عکس لبخند با های ریز دخترانه... دقت می‌کردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکس‌ها...😔 یکی در میان احسنت و فتبارک الله... پر شده بود از تعریف و تجمیدها... از نظر خودم کارم اشتباه نبود چرا که حجاب داشتم ، کم کم در عکس‌هایم رنگ و لعاب‌ها بالا گرفت☺️ تعداد هم خدا بدهد برکت! کلافه از این صف طویل مزاحمت...😓 یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!؟!؟!؟! چشمم خورد به کتابی📚 رویش نشسته بود ... فوت کردم و خاک‌ها پرید از هر طرف... 📖«» بود عنوان زیر خاکی من. " " خودمان... همان گل پسر روی فرم ورزشی شکست خود را... شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه... ساک ورزشی‌اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی! رفتم سراغ و پست‌ها نگاهی انداختم به کامنت‌ها؛ ۸۰ درصدش جنس بود !!! با احسنت ها و درودهای فراوان!!! لابه لای کامنت‌ها چشمم خورد به حرف‌های برادرها! دایرکت‌هایم که بماند! ⚡️عجب لبخند ملیحی... ⚡️عجب حجب و حیایی... انگار پنهان شده بود پشت این حرف‌های نسبتا ساده؛ 💥عجب هلویی... 💥عجب قند و نباتی، ای جان! از خودم بدم آمد😔 شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری... کجا و من کجا😥 باید نفس را قربانی می‌کردم... پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیم‌ها... 🌷 دعا میکنم اگر تا حالا این رو نخوندین، توفیق خوندنش نصیبتون بشه.
✨بانـو✨ دشمن هرروز از 1 رنگے میترسد 1روز از لباس سبز سپاه 1روز از لباس خاکی بسیج 1روز از سرخے خون شهید 1روز از جوهر آبے انگشتمان پس از رای دادن ولی هر روز از سیاهے #چادر تو میترسد
🌐💠⚜⚜💠🌐 🔻یک ‌بشارتِ زیبا به مومنان🔻 ⁉️دیگران بخاطر مسخره‌ات میکنن؟ ⁉️وقتی سرت میکنی، دوستات مسخره‌ات می‌کنند و بهت میگن اُمُّل؟ ⁉️وقتی جلوی دوستات میخونی مسخره‌ات می‌کنند و بهت تیکه می‌ندازن؟ ⁉️چون با دوست نیستی، دیگران مسخره‌ات می‌کنند که چه آدم گیجی هستی؟ ⁉️وقتی یه بهت پیشنهاد میشه، و تو به خاطر خدا ردش میکنی، اطرافیان مسخره‌ات میکنن که آدم زرنگی نیستی؟ 🙂 ناراحت نباش. هزینه داره.👌 ☝️ این شیوه‌ی افراد بی‌ایمان و ضعیف‌الایمانه، که چشم ندارند افراد با رو ببینند، و اونها رو می‌کنند:👇 🕋 زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ اَلَّذِینَ آمَنُوا (بقره/۲۱۲) 💢 زندگی برای زینت داده شده است، از این رو را مسخره می‌کنند. ☝️ دنباله‌ی آیه می‌فرماید، قیامت معلوم میشه که همین که می‌شدند، چه مقامی دارند:👇 🕋 وَ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَة (بقره/۲۱۲) 💢 در حالی که اهل در قیامت بالاتر از آنان هستند. ولی یه شرط داره: ✍ برتری در قیامت، مخصوص مؤمنانی است که این زخم زبانها رو در دنیا تحمّل کنند، و پیشه کنند. ☝️ در پایانِ آیه به می‌فرماید، اگر شما به این زخم زبانها اعتنا نکنید، خدا علاوه بر اینکه در قیامت مقامِ شما رو بالا میبره، بی‌حساب هم بهتون میبخشه:👇 🕋 وَ اَللهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (بقره/۲۱۲) 💢 و خداوند به هر کس که بخواهد، روزیِ بیشمار مرحمت می‌کند. ☝️ خلاصه اینکه برادرم! خواهرم! از این مسخره کردنها ناراحت نشو. به کارِ درستِ خودت با قوّت 💪 ادامه بده. همین میشه سکّوی پرتابت در قیامت. خیالت راحت باشه.. قیامت خدا همه‌شون رو مسخره میکنه:😊👇 🕋 سَخِرَ اَللهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (توبه/۷۹) 💢 خدا آنها را مسخره می‌کند، و کیفر مسخره‌کنندگان را به آنها می‌دهد، و برای آنان عذاب دردناکی است.
ღـدا⚘ سه چهارم دختران حجاب نیست!! و چیز هایی که میپوشند واقعا حجاب نیست میپوشند ولی چادرشان دارای برق و مُد است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﷽  چادری ها شاید گرمشون باشه....   ولی با هر کسی گرم نمیگیرن.....✔️🔆 شآید چادر تو دست و پاشون باشه.... ولی شخصیتشون زیر دست و پا نیس....✔️🔆 شاید جدی و خشک به نظر برسند.... ولی سرد و بی اعتنا نیستند.....✔️🔆 شآید اهل رفاقت حرام نباشن..... ولی تو دوستی های سالم اخرشن...✔️🔆 شاید اهل خودنمایی نباشن..... ولی به چشم خدا میان.....✔️🔆 شاید آرایش نداشته باشن..... ولی آرامش دارن....✔️🔆 💕💕💕
🖌خاطره ای از خواهرزاده شهیدجانباز🖌 امیدوارم حفظ حجابمون و مراقبت از نفس مون برای دوری از هر گناهی باعث شادی روح شهدا شود.🌹🌹🌹 بچه بودیم و دایی مجرد که بود هر هفته یک روزش مخصوص دایی محمد رضا بود و ما منتظر اون روز بودیم که دایی الان پیدایش می شود.یک روز مامان رفته بود بیرون و من از مدرسه برگشته بودم و پشت در خونه مونده بودم و کلافه که مامان نیست .نشستم پشت در خونه و گریه ام گرفته بود که تنها هستم و حالا چکار کنم ؟!یک دفعه دایی محمد رضا سوار بر موتور رسید در خونمون و منو صدا زد .انگار یک فرشته بود که خدا برام رسونده بود تا بغض گلویم از تنهایی تبدیل به گریه نشود .سلام کرد و منم جواب سلامش رو دادم و با کلی ذوق پریدم بغلش و بوسش کردم .دایی گفت:(( پس چرا پشت در موندی؟! )) گفتم :((مامان نیست.)) دایی لبخندی زد و گفت:((بشین رو موتور تا دخترم رو ببرم جایی و بعد سریع میایم تا ببینیم مامان اومده یا نه !)) منو برد یک پارکی که خیلی قشنگ بود و با هم بستنی خوردیم و بعد هدفون اون ضبط کوچولویش رو که خیلی من دوست داشتم گذاشت توی گوشم و برام مداحی گذاشت و من با گوش دادن مداحی اشک می ریختم و دایی بغلم کرد و گفت قربون این اشک ها که برای اهل بیت علیهما السلام ریخته می شود. از اینکه حجاب داشتم و حجاب فاطمی را حفظ می کردم لذت می برد و می گفت از اینکه دخترهای گلم حجاب قشنگشون رو حفظ می کنند خوشحالم چون الگوشون خانم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هست. خلاصه شاید نیم ساعت بیرون بودیم ولی اون لحظه جزء خاطرات پاک نشدنی در دلم یادگار موند. با هم به خانه برگشتیم و مامان هم همان موقع خونه رسید. 💕💕
آنان چفیه داشتند... 💜 من چادر دارم....💜 آنان می بستند تا بسیجی وار بجنگند...من می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...آنان موقع نماز شب با صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند... من مشکی می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...🌟🌟 آنان را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ... من با نماز می خوانم تا به خدا برسم...❤️ 💞💞 💞💞 💕💕💕
🌷🍃•🌷🍃•🌷🍃•🌷 🔸رضایت نامه را امضا کرد. پسر از شدت شوق سر به سر مادرش میگذاشت را که آوردند، یه وقت را گم نکنی بیهوش نَشی ها، چادرت را هم محکم بِگیر! تو چه با نگران مادرت بودی و برخی شهر من چه راحت تر چادر از سر برداشتند! 💕💕💕
❤قسمت دوم❤ . رفتم بالا و توی اتاق منتظرش ایستادم اگر می امد و روبرویم مینشست،انوقت نگاهمان ب هم می افتاد و این را دوست نداشتم همیشه ک می امد،تا مینشست روبرویم ،چیزی ته دلم اطمینان میداداین مرد من نیست ایوب امد جلوی در و سلام کرد صورت قشنگی داشت یکی از دست هایش یک انگشت نداشت و ان یکی بی حس بود و حرکت نداشت،ولی چهار ستون بدنش سالم بود وارد شد کمی دورتر از من و کنارم نشست بسم الله گفت و شروع کرد دیوار روبرو را نگاه می کردیم و گاهی گل های قالی را و از اخلاق و رفتار های هم میپرسیدیم بحث را عوض کرد _خانم غیاثوند ،حرف های امام برای من خیلی سند است +برای من هم _اگر امام همین حالا فرمان بدهند ک همسرتان را طلاق بدهید شما زن شرعی من باشید این کار را میکنم +اگر امام این فتوا را بدهند من خودم را سه طلاقه میکنم من به امام یقین دارم _شاید روزی برسد ک بنیاد ب کار من جانباز  رسیدگی نکند،حقوق ندهد دوا ندهد،اصلا مجبور بشویم در کنیم +میدانید برادر بلندی ،من ب بدتر از این هم فکر کرده ام،به روزهایی ک خدای ناکرده انقلاب برگردد ،انقدر پای انقلاب می ایستم ک حتی بگیرند و اعداممان کنند...! . . .
پروانه های وصال
❤️قسمت بیستم❤️ .#شهیدایوب_بلندی دست مامان تو هوا خشک شد. + فکر کردم برادر بلندی که می خواهد مدام این
❤️قسمت بیست و دو❤️ . سفره صبحانه که جمع شد، آمد کنارم، خوشحال بود. _ دیشب چه شاعر شده بودی، کنار پنجره ایستاده بودی. چند تار مو که از رو سریم افتاده بود بیرون، با انگشت کردم زیر روسری + من؟ دیشب؟ یادم آمد، از سرو صدای توی حیاط بیدار شده بودم، دوتا گربه به جان هم افتاده بودند و صدای جیغشان بلند شده بود. آقاجون و ایوب تو هال خوابیده بودند. نگاهشان کردم، تکان نخوردند. ایستادم و گربه ها را تماشا کردم. ابروهایم را انداختم بالا + فکر کردم خواب بودید، حالا چه کاری می کردم ک می گویی شده ام؟؟ _ داشتی ستاره ها را نگاه می کردی. نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم😄 + نه برادر بلندی، گربه های توی حیاط را نگاه می کردم. وا رفت. _ راست میگویی؟؟ + آره هنوز می خندیدم. سرش را پایین انداخت. _ لااقل به من نمی گفتی که گربه ها را تماشا می کردی. خنده ام را جمع کردم. + چرا؟ پس چی می گفتم؟ دمغ شد. _ فکر کردم از شدت علاقه به من نصف شبی بلند شدی و ستاره ها را نگاه می کردی. 😕 #چادر بامــــاهمـــراه باشــید🌹