دنیا پر است از دکترهای بیسواد
از دانشگاه رفتههای بیسواد
سیاسیون بیسواد
انسانی که به شناخت خویش نرسیده باشد
بیسواد است هر چند تمام کتب دنیا را
خوانده باشد.
اگر درونت پر از خشم، نفرت، خود خواهی
و غرور ،نژادپرستی، حسادت و زبالههای
دیگر است...
بدان که هیچگاه چیزی را نیاموختهای
بدان که هنوز رشد نکردهای.
انسان در مورد چیزهای زیبا حرف می زند
اما زشت زندگی می کند.
این همان چیزی است که تاکنون بشریت
بر خود روا داشته است.
صداقت یعنی دو جور زندگی نداشتن
یعنی همان جوری زندگی کنیم که می گوییم...
💕💖💕💖
کفشهایم رامیپوشم
ودرزندگی قدم میزنم
زندگی ارزش رفتن دارد
آنقدرمیروم
تاصدای پاشنه هایم
گوش ناامیدی راکرکند
خوب میدانم کفش هایم
پاهایم رامیزنند
اماهمچنان خواهم رفت
زیرازندگی ارزش
لنگان رفتن را دارد
💕💝💕💝
پروانه های وصال
🏞 #احساس_نیاز_به_خدا ۷ همه ما دوست داریم که مشکلات زندگیمون کم بشه 💢 ولی هرچی بیشتر میریم جلو کمتر
#احساس_نیاز_به_خدا ۸
یه سوال خیلی مهم!
چرا خداوند انقدر روح انسان رو بزرگ آفرید؟
اگه کوچولو خلقش میکرد دیگه طغیان نمیکرد!
✅ ببین خداوند متعال روح انسان رو بزرگ قرار داد... خیییلی بزرگ...
"چون این روح قراره تا بی نهایت از خداوند لذت ببره"
پس باید بزرگ باشه.✔️
🌹خداوند متعال، روح انسان ها رو بزرگ آفرید برای اینکه ما بتونیم در دنیا و آخرت
خیییلی ازش لذت ببریم...
در یه حدیث زیبایی از وجود مقدس امام صادق علیه السلام
🌺 حضرت میفرماید: خدا روح انسان رو که خیلی طغیان میکرد، توی جسم خاکی و ضعیف قرار داد تا دیگه طغیان نکنه و بهتر بتونه بندگی خدا رو بکنه.
بعد از اینکه روح با عظمت رو داخل بدن خاکی قرار داد
اون بدن رو محتاج غذا و هوا و آب و... قرار داد.
بعد انسان ها رو محتاج همدیگه کرد...
همه اینا برای کنترل طغیان انسان بود...
🔹ولی با همه اینا، روح انسان بازم فوق العاده زود طغیان میکنه.
💢 اگه یه ذره ولش کنی میره گناه میکنه...
خراب میکنه زندگیتو...
🌺 و خداوند برای کمک به انسان ها، پیامبران رو فرستاد.
مهم ترین کار پیامبران این بود که انسان ها رو از طغیان جدا کنند.
💢 ولی انسان ها به خاطر طغیانشون، همه پیامبران رو ظالمانه انکار کردن و خیلی هاشون رو به شهادت رسوندند...😒
⭕️ اگه ما هم مراقب طغیانمون نباشیم، بعید نیست که بعد از ظهور امام خدای نکرده مقابلش بایستیم....😓
خییییلی استغفار کنیم...
خودت با دست خودت، طغیان روحت رو بزن عزیز دلم...
این تو رو از همه سختی ها، نجات خواهد داد...
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_و_نهم_اینک_شوکران۱ دلم
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهـلم
نمے دانم...سرانجـام تو چہ خواهد بود؟بعــد سرانجـام تو من چہ میـشوم؟مرا چہ مینامند؟بہ هم میـگویند همــسرشهید؟
دلـم براے تڪہ تڪہ شدن هاے بعد از اینها میــلرزد
از اینکہ چطور زندگے ام پیـش خواهد رفت...
اصلا اصلا چہ کسے گفتہ کہ میخواهی شهید شوے؟
این ها خیال بافے است...میدانم! میروے میایے...
مثل اولین بار!
زنگ در بہ صدا در می آید...چادر رنگے ام را بر روے سرم مے اندازم و بہ حیاط میروم
در را باز میــکنم...پـشت در ایستاده اے
با باز شـدن در سرت را بلند میکنے و لبـخند ملایمے میزنے انگــار کہ حوصلہ ی خندیدن ندارے
میـپرسے: چرا اومدے پایین با آیفون باز میڪردی
با خنده میگـویم : بالاخـره اینجورے میفهمی کہ یکے تو خونہ منتظرت بود دیگہ...
کمے لبخندت پر رنگ تر میشـود و سڪوت میکنے
در را میـبندم و پا بہ پایت بہ سمت اتاق میروم
نـویسنده : خادم الشهــــــ💚ـــــدا
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_چهـلم نمے دانم...سرانجـام تو چہ خواهد بود؟بعــد سرانجـام تو من چہ میـشوم؟م
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهـلویڪم
لباسـت را عوض میکنے و ڪنارم روے تخـت می نشینی
سڪوت خستہ کننده ات حوصلہ ام را سر میبرد
تلفـنت را از جیب لباست در میاورے و قسمـت موسیقے را می آورے مداحے را میگذارے و روے تخـت دراز میکشے
#مــنو_یکم_ببین
#سینہ_زنےمـو_هم_ببین
دلم میگیرد بہ صورتت نگاه میکنم سنگینے نگاهم را حس میکنی و رویت را به سمتم میکنے زیر لب همـراه مداحے میخوانی
#منم_باید_برم
#آره_برم_سرم_بره...
بہ آرامی میپرسم : یعنے واقعا فقط چهار روز دیگہ مونده؟!
نمی شنوے و میگویی : چی؟!
بغض میکنم میخواستم دوباره بپرسم اما میترسیدم از روے صدایم بفــهمے
مڪثے میکنم و بغـضم را فرو میدهم دوباره میـپرسم : محمد
بہ چهره ام نگاه میکنے و ادامہ میدهم : وقتـے رفتے...مـن چیکار کنم؟!
از جـایت بلند میـشوے و میـگویے : بہ اون بالایے توڪل کن!
_وقتے دلم برات تنگ شد؟اون موقـع چے؟
صـورتت را جـلو مے آورے و بہ چشـمانم نگاه میکنے... وقتے رویم را بالا می آورم یڪدفعه خنده ات میگیـرد و میـگویی : نگاش کن!شبیہ بچہ هایی شدے کہ مامانشونو گم کـردن
لبـخند تلخے میزنم و جـواب میدهم : آخہ...تو مــادرمے...خواهرے...برادرمے...همسـرمے...دوستمـے...تو همہ کسمے محمــد بدون تو من هیـچکیـو ندارم...
لبـخندت خشـک میشود و پاسخ میدهے : اشتبـاه نکن!حـتے اگہ منو هم نداشتہ باشے...یکیو دارے کہ همیشہ حواسش بہ توئہ...همیـشہ...
نـویسنده : خادم الشهـــــــــ💚ـــدا
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_چهـلویڪم لباسـت را عوض میکنے و ڪنارم روے تخـت می نشینی سڪوت خستہ کننده ات
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهـلودوم
_اصـلا حواست بہ بچہ مون هست؟
_منظورت چیہ؟
_اگہ تو برے پـس کے براش پدرے میکنہ؟
نفـس عمیقے میکشے و میگویی : باز شروع ڪردے مریم؟
صـورتم را از رویـت بر میگردانم و از تخـت بلند میشـوم
مداحے از داخـل گوشے ات هنوز روشـن است جالب اسـت انگار همان لحظہ جواب تـورا داد!
#اے_سایہ_سـرم_تاکہ_تورفتے_همـسرم!
#همــش_بهونہے_تورو_میگیـره_دخـترم!
مـداحے را قطع میکنے و بہ دنبالم مے آیی و میگـویے : منم خیلے دلم برات تنـگ میشہ...خیلے زیـاد...اون لحظہ کہ اسلحتہ امو جلو میگـیرم و بلنـد میشم...اون لحظہ کہ باید ڪارو تموم کنیم...همـہ ے زندگی آدم میـاد جلو چشـماش...زنش...زندگے اش...همہ چے...
امـا همہ چے رو باید ڪنار بزاریم...هـر وقت دلمون لرزید...باید بہ همہ چی پشـت پا بزنیم...
چـون این یہ امتحـانہ...این یہ امتحانہ خانومم! هممون داریم امتحـان میشیم...تـو...مـن...همہ...
مـطمئن باش اگہ ثواب این صبـرت بیشتر از دفاع نباشہ ڪمترم نیـست
صـبر کن عزیزم...ان شاءللہ از ایـن امـتحان سربلنـد بیرون بیایم
دسـتت را روے شانہ هایم میگذارے و با خنده میگویی : بعدشـم مـن حالا حالا بیـخ گـوشتم! الکے نقشہ نکش!
میـخندم و میگویم : ان شاءاللہ...
نـویسنده : خادم الشهـــــــــــ💚ــــــدا
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_چهـلودوم _اصـلا حواست بہ بچہ مون هست؟ _منظورت چیہ؟ _اگہ تو برے پـس کے برا
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهـلوسـوم
پـرده هارا کنار میزنـم
نــور آفتــاب به چشمانت میخورد...از خواب بیدار میشوی...می خنـدم و میگویـم:ســلام آقــــا
صبح قشنــــــــگ بخیــر...
غلتی میزنی و ملافه ات را روی صـورتت میکشی و با خواب آلودگـی میگویی: سلام علـیکم...
روی تخـت مینشینم و ملافه را از روی صورتت کنار میکشم و میگـویَم:بلند شــو
خورشید در اومده...خروسه بیداره...گنجشک سرکاره...!
–ساعت چنده؟!
۶:۳۰_
دوباره غلتی میزنی و میگویی:باشه...فعلا برو یه دوری بزن بعد بیا...
میخــندم و دستت را میـکشم و جواب میدهم: بیــدار شو بـــرادر...پاشو باهم خاطره بسازیــم...
از جایت بلند میشوی و ابرو در هم میکشی و ملافه ات را از رویت کنار میزنی...
_به بـه...آقـا محمد...
از روی تخت پایین می آیی و دستی به صورتت میکشی و به سمت دسشویی می روی...
قوری چای دم شده را از روی سماور بر میدارم و در فـنجــان میریزم...
سفره صبـحانه را آماده میکنم...به سمتم می آیی...حوله را بر میداری و صورتت را خشک میکنی...
لبخند میزنی و میگویی: یا الله
_سلام عزیزم...بفرما
پشت میز مینشینی و دستانت را به هم میـمالـی و با اشتــیاق میگویی:
#آنچه_از_دست_بانو_برآید_بر_دل_نشیند
لبخند پر رنگی میزنم...
خب دیگر...آقای من شاعر عاشق است...
با سیـنی چای بر سر میز می نشینم...لقـمـه ی کوچـکی درست میکنـی و در دهـانت میگـذاری...فنجان چای را از سینـی بر میـداری و کمی شکر را با قاشق در آن حل میکنی...
لیوان چـایم را رو به روی لب هایم میگیرم و آرام فــوت میکنم...
در همان حال به چهره ات نگاه میکنم...
سرت را بالا می آوری و با دیدن من میخـندی و میگویی: الآن داری خاطره میسازی؟...
لبخند میزنم و چشمانم را به علامت تائید باز و بسته میکنم...
نـویسنده : خادم الشهـــــــــ💚ـــدا
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_چهـلوسـوم پـرده هارا کنار میزنـم نــور آفتــاب به چشمانت میخورد...از خواب
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهـلوچهارم
بعـد از صـبحانہ از پشـت میز بلنـد میشوے و وسایل را باهم جـمع میکنیـم استـکان ها را آب میـکشے و من هم بقیہ ی وسایل روے میز را برمیدارم
وقتے کارت تمـام شد دسـتت را خشـک میکنے و بہ سمـت اتاق خواب میروے تا براے رفتن بہ محـل کارت آماده شوے
جـلو مے روم و زودتر از تو لباس نظامے اتو کشیده ات را از روے جا لباسی بر میدارم و بہ سینہ ات مے چسبانم
بہ چهره ام نگـاه میکنے طورے کہ انگـار منتظر حرفے هستے از جانب من!
با لبـخند میگویم : با لباس ارتشے محشرترے ارباب من!
جـوابم را با لبخند میدهے و پیراهنت را از دستم میگیرے
همانطـور کہ در حال پوشیدن لباست بودے ناگهان چشمم بہ تقـویم دیوار میخورد...
قلبم تیر میکـشد...اما از ترس اینکہ تو متوجہ شوے خودم را بہ بی تفاوتے میزنم
فـقط سہ روز مانده...!
از اتاقمـان بیرون مے آیم و پوتین هایت را از روے جا کفشے بر میدارم مقابل پاهایـم میگذارم و مشغول واکس زدنشان میشوم
چند دقیقہ بعد از آماده شدنت بہ سمـت در میروے و تا مرا با این حالت میبینی خم میـشوے و دستت را مانع ادامہ کارم میکنے و با اخم میگویی : قرارمون این نبودا...
_فقـط خـواستم کمکت کنم سریعتر آماده شے...!
_نمیخواد اینجورےشرمنده ام میکنے
_چشم هرچی شما بگے
شـت واکس را از دستم میگیرے و باقے کفشت راهم تمیز میکنے
پوتینت را میپوشے و از جایـت بلند میشوے
با حــسرت لحظہ لحظہ بودنت را تبدیل بہ نگاه میکـنم و بہ حرکاتت زل میزنم
رویت را بہ سمـتم میکنے
با خنـده میگویی : خـب بانو...رخصت میدے؟
_برو عزیزم مراقـب خودت باش!
_یاعلی
* * * * * *
بعد از رفتنت بہ سمت اتاقم میروم و از قفسہ کتاب ها دفترچہ ے خاطراتم را بیرون مے آورم و مے نویسم:
#اے_کہ_مـرا_خواندهاے
#راه_نـــشانمــ_بده...
چــقدر زود میگذرد انگار همین دیروز بود کہ راهے مشهدالرضا بودیم
آرے زود گذشت همیشہ با تو بودن خاطره هایـم را جورے میسازد کہ زود میگذرد!
از آن پانزده روز دوازده رو بہ اندازه ے دوازده ثانیہ گذشت...
نـویسنده : خادم الشهـــــــ💚ـــدا
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
*فردا روز مهمي است* 🌷
روز *عيد مباهله* فراموش نشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
# *روز #مباهله*
1- روز عید بزرگ مباهله♥💚♥
2- سالروز بخشش انگشتر در رکوع💐
و نزول آیه ولایت"انما ولیکم.. "
(آیه 55 مائده)
3- سالروز نزول آیه تطهیر🌷
و صدور حدیث شریف کساء در جریان مباهله🌹
4- سالروز نزول سوره مبارکه انسان،
(هل اتی) در شان پنج تن آل عبا علیهم السلام می باشد.❤
این روز بزرگ رابه محضر قلب عالم امکان امام زمان ارواحنا له الفداء💚
وشیعیان و دوستداران اهلبیت علیهم السلام♥
درسرتاسرجهان تبریک و تهنیت باد.🌹
بسم الله❤💚❤
🌺🍃 دوستان
روز مباهله
روز خیلی بزرگیه 🌷💚🌷
بقیه ی دوستانتون رو هم دعوت کنید به انجام اعمال این روز.....
#اعمال روزمباهله؛❤💚❤
۱-غسل
۲-دورکعت نماز؛مثل نماز عید فطر
۳-خواندن دعای مباهله
۴-هفتاد بار استغفار
۵-صدقه دادن
۶-زیارت امیرالمومنین
۷-زیارت جامعه کبیره که از همه مناسب تر است....
❤امام رضا علیه السلام می فرماید:
روزمباهله مزیتی است؛
که هیچ کس درآن براهلبیت علیه السلام
پیشی نگرفته است .❤
*التماس دعا*
🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
📝#صرفا_جهت_اطلاع | آزمایش گاز خردل روی سربازان هندی
🍃🌹🍃
🔻صدها سرباز هندی توسط دانشمندان انگلیسی به اتاقهای گاز فرستاده میشدند تا گاز خردل را روی آنها آزمایش کنند.
🔹این سربازان پس از قرار گرفتن در معرض گاز خردل، که اکنون به عنوان عامل سرطان، آسیب زننده به DNA سلولهای انسانی، تغییر شکل و نابینایی شناخته شده است، دیگر تحت درمان قرار نمیگرفتند.
🔸این آزمایشها برای تعیین میزان گاز مورد نیاز برای ایجاد جراحت بر روی افراد، در میدان جنگ مورد استفاده قرار میگرفت.
🔹آزمایشاتی که در طول دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ در هند انجام شد و اولین بار توسط گاردین در سال ۲۰۰۷ گزارش گردید.
🔸در سال ۱۹۴۲، دانشمندان پورتون داون (پارک علمی نظامی بریتانیا) گزارش دادند که «تعداد زیادی» سوختگی ناشی از گاز در میان آزمایشکنندگان هندی و بریتانیایی وجود داشته است.
🔺دانشمندان اذعان میکردند: "بیماران دارای سوختگی شدید، اغلب بسیار درمانده، افسرده و در کمال ناراحتی هستند، که برای درک آن فقط باید آن را تجربه کرد.
#روشنگری | #ثامن | #جنایات_غرب