فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼صبح یعنی یک سـلام ناب ناب
☕️صبح یعنی دست دادن با آفتاب
🌼صبـح یعنی عطر خوب رازقی
☕️صبح یعنی حس خوب عاشقی
🌼ســــلام صبح بخیر
☕️امروزتون مملو از شـادی و مهر
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی🌸🍃
✨پروردگارا...
🌸عطای امروزِ تو به ما مهربانی باشد
🌿برایمان کافی ست
🌸آنجا که دل باصفا باشد
🌿انسانِ بی وفا نیست
✨معبودا...
🌸هدیه امروز تو به ما
🌿تواضع و بخشش باشد
🌸یادم هست گفتی
🌿جایی که بخشش باشد
🌸دشمنی و کینه وجود ندارد
🌿ای یزدان پاڪ بی همتا
🌸امروز را به ما عنایت کردی
🌿پس توانایی شکر را
🌸نیز به ما عطا کن. #آمیـن
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید کمی گران تمام شود🌸🍃
اما شناخت آدمها
ارزشمندترین
تجربه دنیاست...
کسی را از روی ظاهر
قضاوت نکنید چشم بسته
همیشه خواب نیست
لبی هم که میخنده
"همیشه شاد نیست" ...🌸🍃
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸برای شادی روح
✨درگذشتگان هدیه باارزش
🌸فاتحه وصلوات
✨بدرقه راهشان کنیم
🌸خدایادرگذشتگان مارا مورد
✨رحمتت قرار ده
روحشان شادیادشان گرامی💐
🌸🍃
🔘 داستان کوتاه
در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی می کردند. روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول خوردن می شود. از قضا گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود، می خورد و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی می بیند، زبان خر را نیش می زند و تا خر دهان باز می کند او نیز از لای دندانهایش بیرون می پرد. خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد می کند، عر عر کنان و عربده کشان زنبور را دنبال می کند. زنبور به کندویشان پناه می برد. به صدای عربده خر، ملکه زنبورها از کندو بیرون می آید و حال و قضیه را می پرسد. خر می گوید: «زنبور خاطی شما زبانم را نیش زده است باید او را بکشم.»
ملکه زنبورها به سربازهایش دستور می دهد که زنبور خاطی را گرفته و پیش او بیاورند. سربازها زنبور خاطی را پیش ملکه زنبورها می برند و طفلکی زنبور شرح می دهد که برای نجات جانش از زیر دندانهای خر مجبور به نیش زدن زبانش شده است و کارش از روی دشمنی و عمد نبوده است. ملکه زنبورها وقتی حقیقت را می فهمد، از خر عذر خواهی می کند و می گوید: «شما بفرمائید من این زنبور را مجازات می کنم.»
خر قبول نمی کند و عربده و عرعرش گوش فلک را کر می کند که: «نه خیر این زنبور زبانم را نیش زده است و باید او را بکشم.»
ملکه زنبورها ناچار حکم اعدام زنبور را صادر می کند. زنبور با آه و زاری می گوید: «« قربان من برای دفاع از جان خودم زبان خر را نیش زدم. آیا حکم اعدام برایم عادلانه است؟»
ملکه زنبورها با تاسف فراوان می گوید: «می دانم که مرگ حق تو نیست. اما گناه تو این است كه با خر جماعت طرف شدی که زبان نمی فهمد و سزای کسی که با خر طرف شود همین است.»
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی وقتها
دلت میخواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری
وَ برایش چای بریزی ...
گاهی وقتها
دلت میخواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام،
قدم بزنیم؟
گاهی وقتها
دلت میخواهد یکی را ببینی
بروی خانه بنشینی فکر کنی
وَ برایش بنویسی
گاهی وقتها آدم چه چیزهایِ
ساده ای را ندارد...
🌸🍃