eitaa logo
پاسداران انقلاب
19هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
26.4هزار ویدیو
161 فایل
مثل حاج قاسم میمونیم پای انقلابمون . . . . ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌. ‌‌‌‌ ‌ ‌‌ تبلیغات: eitaa.com/joinchat/4156162063Cb933bce735 ‌ ‌وابسته به جایی نیستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 حمیدرضا الداغی، شهید عفت و غیرت 🔹کسی که برای رفع مزاحمت از دختران در سبزوار پیش‌قدم شد و اراذل خون پاکش را ریختند. 🔹می‌گویند نه بسیجی بود نه طلبه نه انقلابی، اما غیرت داشت و نتوانست مزاحمت علنی و کشمکش را تماشا کند. 🔅 تو سپاه آخرالزمانیِ مهدی، از این سربازها زیاده. هر کدوم برای یه چیزی دل به دریا می‌زنن و میرن… یکی برای امنیت، یکی برای عفت، یکی هم برای غیرت... همشون مثل همن، فقط اسم‌هاشون فرق داره؛ محسن، علی، آرمان و... حالا هم حمیدرضا... 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab
11.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | جامعه کارگری ما یک جامعه وفادار به انقلاب بوده است. چهارده هزار شهید پرچم افتخاری در دست کارگران است. ۱۴۰۲/۲/۹ 🔹دیدار کارگران با رهبر انقلاب اسلامی 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎امام علی علیه السلام: مَنْ لَمْ يُصْلِحْ نَفْسَهُ لَمْ يُصْلِحْ غَيْرَهُ؛ هر كس خودش را اصلاح نكند، نمى تواند ديگران را اصلاح نمايد. [غررالحكم، ح8990]
📸 شیرودی در کنار هلیکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. 🔺خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است. ▫️شهید علی اکبر شیرودی 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab
51.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افسانه دیکتاتوری خامنه ای را چگونه می‌سرایند؟ چگونه جریان‌های سیاسی و خواص در ایران باعث می‌شوند مردم سردرگم شوند 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab
🔻آزمایش موفق موتور کاملاً ایرانی هواپیما با حضور رئیس جمهور در شرکت مپنا موتور کاملا ایرانی هواپیما ساخته شده در گروه صنعتی مپنا با موفقیت آزمایش شد. 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهردار تهران: رعایت حجاب در جایی که خدمات عمومی شهرداری ارائه می‌شود ضروری است 🔹موضوع حجاب یک موضوع شرعی، قانونی و اجتماعی است و سلیقه‌ای و فردی نیست. 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab
وقتی وکیل مدافع اوباش شهید غیرت سبزوار را نفله می‌نامد ولی برای اراذل و اوباش قاتل شهید عجمیان عبارت رضوان الله استفاده می‌کند 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab
12.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥توضیحاتی در خصوص کشف شبکه مرتبط با گروهک تروریستی منافقین در بابلسر 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab
18.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 در جوانی شهید نشوید اما مثل شهیدان زندگی کنید «دشمن، استکبار، کارتل‌های صهیونیستی که بر اروپا و آمریکا تسلّط دارند، اینها بلاشک با مسئولین جمهوری اسلامی خیلی بدند؛ دستشان برسد، تکّه‌پاره‌شان میکنند؛ امّا با جوانها بدترند؛ چرا؟ برای خاطر اینکه اگر شما جوانها و انگیزه‌های جوانها و جوانهای کشور نباشند، از دست مسئولین کشور کاری برنمی‌آید. کار را درواقع جوانها دارند انجام میدهند؛ از اوّل انقلاب تا امروز جوانها بودند که کارهای بزرگ را در جبهه‌های مختلف، میدانهای مختلف، به عهده گرفتند و پیش بردند.» 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab
پاسداران انقلاب
🚨 #فوری 🚨#فوری فیلم دوربین های مدار بسته لحظه به شهادت رساندن جوون با غیرتمون در خیابا
‌🔻شهادت روی پیاده‌رو توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: «بر اساس شنیده ها» 🔹ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! 🔹چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. 🔹پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟! 🔹خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. 🔹دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها که کچل است می رود دو پسر را دور می کند. 🔹خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می‌کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. 🔹یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک 🔹یک نفر زنگ می زند ۱۱۵. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى كما. 🔹آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می‌ گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟ 🔹یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟» همسر حمید می گوید: «نه چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟»... 🇮🇷 پاسداران انقلاب @pasdarane_enghelab