eitaa logo
{ پاسدار حرم }
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
215 فایل
سردار دلها : خدایا برای دفاع از دینت، دویدم و افتادم و بلند شدم.... مرا پاکیزه بپذیر. #کپی_مطالب_آزاد ارتـباط‌بــاخــادم‌ڪانال💖 @seyyed400 ارتباط با ادمین تبادل و تبلیغات ارزان💖 @Abolfazlesmaeili87 کانال اطلاعات و شرایط💖 @pasdareharam35
مشاهده در ایتا
دانلود
مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَك َ آن‌کس که تو را ندارد، چه ‌دارد؟ و آن‌کس که تو را يافته، چه ندارد؟ - یا رفیق من لا رفیق له ... - همه ، تو ... ما ، هیچ ... @asheghaneemazhabi
. اصـلا بنظرم.. روزهـ عـرفه بایـد داد زد..، بِـلـحُـسَـیْـنِ.. آخـدا مـنو، به حـسـین‌ت ببخـش...؛
. منم آن عاشقِ جامانده ي روز عرفه سر به زیرم سرِ اعمال به هم ریخته‌ام..!
4_5850389440253395389.mp3
1.18M
احساسی ویژه 🌾ای امیر عرفه حاجی زهرا برگرد 🌾جان زهرا دگر از خیمه صحرا برگرد 🎤 👌فوق زیبا 🍃 @asheghaneemazhabi 🍃
عرفه جوشش عشق است و نوای ازلیست عرفه سوز تمنای حسین  بن علیست   عرفه رابطه عشق حسین است و خدا پیشگفتار مناجاتگه کرب و بلا
عرفه که نشد کرببلا باشیم ما😔💔 بطلب آقا
شیواترین عبارت دعای عرفه که تلنگری برای همه ماست «مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَاالَّذِي فَقَدَمَنْ وَجَدَك» آنکس که تورا پندارد،چه دارد؟ وآنکسي که تورا پیدا کرد،چه ندارد؟ 🌹🍃| @asheghaneemazhabi
📛امروز را از دست ندهید 📛 در دست‌های خود را به سوی آن بی نیاز بالا میبریم و پیوسته دعا می ڪنیم: خـــدایا! غـــروب این روز را با یکی گردان! { التماس دعا در این لحظات} ❤️قال رســول الله(ص): خــداوند در هیچ روزی به اندازه بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمی ڪند. 📚صحیح مسلم ج۴ ص۱۰۷ ~| @asheghaneemazhabi |~
زندگی‌تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاكی چشمه زمزم عید قربان، نماد بزرگترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس 💐عیدتان مبارک باد ♡| @asheghaneemazhabi |♡
سربلندی ابراهیم آرامش اسماعیل، امیدواری هاجر عطرعرفه وبرکت عیدقربان رابرای شماخوبآن آرزومندم زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم وپاکی چشمه زمزم🌸🍃 🌹🍃 ♡| @asheghaneemazhabi |♡
❤️ قسـمـت هـاے رمان رو تـقـدیـمـ نگـاهتـونـ میـکنیـمـ☺❤
❤️ ❤️ _تا اربعیـݧ یہ هفتہ مونده بودو دنبال کارهاموݧ بودیم... دل تو دلم نبود خوشحال بودم کہ اولیـݧ زیارتمو دارم با علے میرم  اونم چہ زیارتے... یہ هفتہ اے بود اردلان زنگ نزده بود زهرا خونہ ے ما بود، رو مبل نشستہ بود و کلافہ کانال تلوزیونو عوض میکرد ماماݧ هم کلافہ و نگران، تسبیح بدست در حال ذکر گفتـݧ بود بابا هم داشت روزنامہ میخوند _اردلاݧ بہ ما سپرده بود کہ بہ هیچ عنوان نزاریم مامان و زهرا اخبار نگاه کـنـݧ زهرا همینطور کہ داشت کانال و عوض میکرد رسید بہ شبکہ شش گوینده اخبار در حال خوندݧ خبر بود کہ بہ کلمہ ے"تکفیرے هادر مرز سوریہ" رسید _یکدفعہ همہ ے حواس ها رفت سمت تلوزیوݧ سریع رفتم پیش زهرا و با هیجان گفتم: إ زهرا ساعت ۷ الان اون سریال شروع میشہ کنترل و از دستش گرفتم و کانال و عوض کردم _بنده خدا زهرا هاج و واج نگام میکرد اما ماماݧ صداش در اومد: اسماء بز اخبار ببینم چے میگفت بیخیال ماماݧ بزار فیلمو ببینیم دوباره باصداے بلند کہ حرصو و عصبانیت هم قاطیش بود داد زد: میگم بزن اونجا بعد هم اومد سمتم، کنترل و از دستم کشید و زد شبکہ شش بدشانسے هنوز اوݧ خبر تموم نشده بود تلویزیوݧ عکسهاے شهداے سوریہ و منطقہ اے کہ توسط تکفیرے ها اشغال شده بود و نشوݧ میداد _ماماݧ چشماشو ریز کرد و سرشو یکم برد جلو تر یکدفعہ از جاش بلند شد و با دودست محکم زد تو صورتش: یا ابوالفضل اردلان بابا روزنامہ رو پرت کرد و اومد سمت مامان کو اردلان❓اردلاݧ چے❓ منو زهرا ماماݧ و گرفتہ بودیم کہ خودشو نزنہ ماماݧ از شدت گریہ نمیتونست جواب بابا رو بده و با دست بہ تلوزیو اشاره میکرد سرمونو چرخوندیم سمت تلویزیوݧ اخبار تموم شده بود _بابا کلافہ کانال ها رو اینورو اونور میکرد   براے ماماݧ یکم آب قند آوردم و دادم بهش حالش کہ بهتر شد بابا دوباره ازش پرسید خانم اردلان و کجا دیدے❓ دوباره شروع کرد بہ گریہ کردݧ و گفت :اونجا تو اخبار دیدم داشتـݧ جنازه هارو نشوݧ میدادݧ بچم اونجا بود رنگ و روے زهرا پرید اما هیچے نمیگفت بابا عصبانے شدو گفت: آخہ تو از کجا فهمیدے اردلاݧ بود❓مگہ واضح دیدے❓چرا با خودت اینطورے میکنے❓ _بعد هم بہ زهرا اشاره کردو گفت: نگاه کـݧ رنگ و روے بچرو ماماݧ آرومتر شد و گفت: خودم دیدم هیکلش و موهاش مث اردلاݧ مـݧ بود ببیـݧ یہ هفتہ ام هست کہ زنگ نزده واے بچم خدا نگراݧ شدم گوشے و برداشتم واز طریق اینترنت رفتم تو لیست شهداے مدافع دستام میلرزید و قلبم تند تند میزد از زهرا اسم تیپشو و پرسیدم وارد کردم و تو لیست دنبال اسم اردلان میگشتم خدا خدا میکردم اسمش نباشہ _یکدفعہ چشمم خورد بہ اسم اردلاݧ احساس کردم سرم داره گیچ میره و جلو چشماش داره سیاه میشہ با هر زحمتے بود گوشیو تو یہ دستم نگہ داشتم و یہ دست دیگمو گذاشتم رو سرم  بہ خودم میگفتم اشتباه دیدم،دست و پام شل شده بود وحضرت زینب و قسم میدادم چشمامو محکم بازو بستہ کردم و دوباره خوندم اردلاݧ سعادتے دستم و گذاشتم رو قلبم و نفس راحتے کشیدم و زیرلب گفتم خدایا شکرت _زهرا داشت نگاهم میکرد ،دستم و گرفت و با نگرانے پرسید چیشد اسماء سرم هنوز داشت گیج میرفت دستشو فشار دادم و گفتم نگراݧ نباش اسمش نبود پس چرا تو اینطورے شدے❓ هیچے میشہ یہ لیواݧ آب بیارے برام❓ اسماء راستش و بگو مـݧ طاقتشو دارم إزهرا بخدا اسمش نبود، فقط یہ اسم اردلان بود ولے فامیلیش سعادتے بود زهرا پووفے کرد و رفت سمت آشپز خونہ گوشے و بردم پیش ماماݧ و بابا، نشونشوݧ دادم تا خیالشو راحت بشہ _بابا عصبانے شد و زیرلب بہ ماماݧ غر میزد و رفت سمت اتاق زنگ خونہ رو زد آیفوݧ و برداشتم:کیہ❓ کسے جواب نداد. دوباره پرسیدم کیہ❓ ایندفہ جواب داد مأمور گاز میشہ تشریف بیارید پاییـݧ آیفوݧ و گذاشتم زهرا پرسید کے بود❓ شونہ هامو انداختم بالا و گفتم مأمور گاز چہ صدایے هم داشت _چادرمو سر کردم پلہ هارو تند تند رفتم پایین چادرمو مرتب کردم و در و باز کردم چیزے و کہ میدیدم باور نمیکردم.... ✨ 🌹✨| @asheghaneemazhabi