eitaa logo
یا صاحب الزمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)
201 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
25 فایل
💢بچه های پایگاه مقاومت بسیج صاحب الزمان (عج) باغزندان (شاهرود) کانال فرهنگی، اخلاقی و تربیتی بچه های پایگاه مقاومت بسیج صاحب الزمان(عج) ارتباط با ادمین @tnh313
مشاهده در ایتا
دانلود
روز چهارم محرم بود که عبیدلله بن زیاد مردم شهر را در مسجد کوفه گرد آورد و گفت: ای مردم! شما آل سفیان را آزمودید! می‌دانید یزید دارای سیره و اخلاق نیکوست! و پدرش هم چنین بود! اینک یزید به من دستور داده که بهره‌ شما را از سخاوتش بیشتر کنم و پول بیشتری به هرکدام شما بدهم، و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! سپس از منبر پایین آمد و دستور داد تمـام شهر را ندا کنند تا آماده‌ی جنگ شوند. سپس حصین بن نمیر، شمر بن ذی الجوشن و دیگران را سمت کربلا روانه کرد پس از اعزام آنها، شمر با چهار هزار لشگرش اولین گروهی بودند که برای جنگ با سیدالشهدا(ع) اعلام آمادگی کردند.... 📗 برگرفته از کتاب قصه کربلا. علی نظری منفرد @paygahsahebazzaman
روز ششم محرم بود که عبیدلله نامه‌ای به عمر بن سعد نوشت که: من از کثرت لشکر اعم از سواره و پیـاده و تجهیـزات، چیزی را از تو فروگذار نکردم، توجه داشته باش که هـر روز و شب، گـزارش کار تو را برای من میفرستند! در این میان، بعضی که دانستند باید بـا امـام حسیـن(ع) بجنگند، در بین راه، از لشگر جـدا شدند و فـرار کردند. بطوری که نوشته‌اند یکی از لشگریان با هـزار جنگجـو وقتی به کربـلا رسید، تنها سیصد نفر یا کمتر از آن، همراهش بودند در همین روز، حبیب بن‌ مظاهر از امام(ع) اجازه گرفت نزد طایفه‌ی بنی اسد که همان نزدیکی بودند، برود و به یـاری دعوتشـان کند. با همان دعوت بود که نَـود نفر از آن طـایفه برخواستند و بیعـت کردند اما بسیاری از آنها وقتی جاسوسِ ابن سعد خبر برد و با یک لشگر به جنگ طایفه آمد، پـراکنـده شدند و کاروان امام(ع) را تنها گذاشتند... 📗 برگرفته از کتاب قصه کربلا. علی نظری منفرد @paygahsahebazzama
🔴 روز هفتـم محـرم بود که عبیدلله نامه‌ای به عمر بن سعـد فرستاد و به او دستـور داد با سپاهیان خود بین امـام حسین(ع) و اصحابشان و آب فرات فـاصله ایجـاد کنند، و اجـازه نوشیدن حتی قطـره‌ای آب به ایشان ندهند! ابن سعد هم، فوراً عمرو بن حجاج را با پانصـد سـوار در کنار شریعه‌ی فرات مستقر کرد، و مانع دسترسی امام(ع) به آب شد در همین هنگام بود که مردی به نام عبدلله بن حصین ازدی، فـریــاد زد: ای حسین!! این آب را دگر چون رنگِ آسمان نخواهی دید! به خدا سوگند، قطـره‌ای از آن را نخواهی نوشید، تا از عطش جان دهی!!! امام حسین(ع) فرمودند: خدایا او را از تشنگی بمیران و مورد لطف خودت قرار مده... یکی از راویان کربلا گفت: به خدا قسم عبدلله را دیدم که هرچه آب میخورد سیراب نمیشد و با عطش و بیتابی جان داد... 📗 برگرفته از کتاب قصه کربلا. علی نظری منفرد @paygahsahebazzaman