eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
دل باخته
💢 #حماسه_بدر ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورا
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی سراپا وسعت دریا گرفتند همان مردان که در دل جا گرفتند تمام خاطرات سبزشان ماند به بام آسمان مأوا گرفتند...
15.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 / چه بر رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی گذشت!؟ 📽 روایت شنیدنی و بعض آلود سردار شهید فرمانده وقت لشگر هشت نجف اشرف از در کنار آب های گرم و بیان سختی ها و رشادت های رزمندگان اسلام در این عملیات 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✌️عملیات غرورآفرین خیبر در سوم اسفند ماه ۱۳۶۲ با رمز مبارک یا رسول‌الله (ص) در منطقه شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه آغاز گرديد که به انهدام گسترده نیروهای سپاه سوم عراق و تصرف جزایر مجنون شمالی و جنوبی عراق منجر گردید. 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطره ای زیبا و شنیدنی از دلاوری و شجاعت های رزمندگان در 🖌... در عملیات خیبر دقتی كه عراقی ها هنگام آتش داشتند بقدری بود كه درست گلوله ­هايشان را به پيشانی بچه ­ها می‌­زدند. نشانه­ هايشان بقدری دقيق بود كه حتی خمپاره ­هايی كه می‌­زدند يك سری از برادران ما از جمله شهيد صفوی بر اثر شليك خمپاره به شهادت رسيدند ، خمپاره ­ها را درست داخل سنگرها می‌­انداختند كه اين نشان دهنده‌ی دقت بالای آنها بود. انبوه آتش بقدری سنگین و دلخراش بود كه جزيره مجنون مانند گهواره تكان ميخورد . با هلي­كوپتر ، هواپيما ، توپ و خمپاره فقط آتش می‌­ريختند. يك سری هواپيماهايی بودند كه بچه ­هاي ما به آنها قارقارک (هواپيماهای جنگ جهانی دوم ) می‌­گفتند با آنها خط را راکت باران ميكردند ، يكسری جنگ روانی به راه می‌­انداختند و بالآخره از انجام هركاری كه از دستشان بر می‌­آمد دريغ نميكردند تا بتوانند بار دیگر جزایر را بدست آورند . دشمن تمام توان خود را بكار گرفته و چندين لشگر زرهی با چند سپاه پیاده را به منطقه درگیری آورده بود و یکسره هم آتش می ریخت و حمله می کرد . چاره را در اين ديديم كه نیروهای گردان شب هنگام خندق بزنند و روزها هم كه جنگ ادامه داشت و بچه­ ها حتی برای يك لحظه هم نمی ‌­توانستند که استراحت كنند. هنگامی‌ كه دشمن با تمام نیرو و تجهیزات اقدام به تک می کرد و به سمت خط پدافندی حركت مي­كرد. ما مهمات کافی برای مقابله با آنها نداشتيم . موشک آر پی چی ­ها رو به اتمام بود و به چيزی جز امدادهای الهی فكر نمی‌­كرديم. شايد يك ساعت به غروب آفتاب مانده بود و تمام مهمات پشت خاکریز به پایان رسیده و تانک های پیشرو دشمن هم در چندمتری خاکریز بودند . چیزی برای دفاع نداشتیم و فقط به فكر امدادهای الهی بوديم كه در اين حين یکی از تانک ها به روی مین کاشته شده توسط بچه ها در شب گذشته رفته و با صدای مهیبی منفجر شد . دومین تانک هم توسط يكی از جوانان دلاور زنجانی منفجر شد و سومين تانك هم با موشک آر پی ‌جی یکی از دلاوران گردان آتش گرفت و در حالی که لوله توپش وارد خاکریز شده بود . در عرض چند دقیقه اوضاع میدان کاملآ برعکس شد و نیروهای عراقی شروع به فرار کردند و این در حالی بود که تعدادی از تانک ها به خاکریز رسیده و مشغول عبور از دیواره آن بودند . يعنی اينكه نيروهای ما با شكست مواجه شده بودند و ديگر توان مقابله با آنها را نداشتيم و همچنين مهماتمان نيز به پايان رسيده بود . اما آنها كه ديدند سه تا از تانكهايشان بطور همزمان منفجر شد . روحيه ­شان کاملا تضعيف شد و چنان وحشت کردند که سریع عقب‌نشينی كردند .   با عقب‌نشينی خفت بار عراقی ها ، نيروهای ما دوباره روحيه تازه ای گرفته بودند . بطوریکه با چند آر پی چی باقی مانده به تانک های دشمن حمله­ كرده بودند و حتی بی پروا به دنبال تانكها ميدويدند. شديدترين آتش و سخت ­ترين روز در جنگ به نظر من همان روز بود. دشمن با توسل به آتش بی امان و کثرت نیرو و تجهیزات خيلی خوب جلو می‌­آمد. يك گردان كه جلوتر از ما در حال پدافند بودند کاملآ منهدم و نابود شده بود . چون همگی شهید و مجروح بودند و توانایی حرکتی را نداشتند . دشمن هم كه می ديد آنها تحركی ندارند . روحيه گرفته و با جرات بیشتری به طرف خاکریز ما می آمد . در اين طرف در عرض هفت روز اصلاً آب و غذا نداشتيم ، الآن كه فكر مي‌­كنم و می‌­گويم كه اينها همه اش كار خدا بود ، وقتی در ذهنم به آن روزها بر ميگردم تعجب می‌­كنم. شب و روز در مضيقه بوديم و هيچ خسته نمی‌­شديم. حتی پای من از ناحيه‌ی قوز پا در رفته بود. در آن هفت روز درد آن را تحمل كردم. برادران زيادی بودند كه با روحيه‌ی بسيار بالا می‌­جنگيدند و يك عده واقعاً حماسه می‌­آفريدند.                             يك سری از بچه ­ها در جلو خاکریز چاله ­هايی كنده بودند و در داخل آنها كمين كرده و زمانی ‌كه تانكهای دشمن جلو می‌­آمدند ، بچه ­ها از همانجا تانكهايشان را منهدم می‌­كردند . دشمن می‌­رفت و فردا تجديد قوا می‌­كرد و دوباره حملات خود را آغاز می کرد . پاتک های هفت روزه در عمليات خيبر در تاريخ جنگ تحميلی بی‌نظير است. 🖍 خاطره از پاسدار جانباز 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
16.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 فیلمی بسیار زیبا و خاطره برانگیز از مراسم پرشور اعزام رزمندگان سلحشور و حماسه ساز به جبهه برای حضور در بهمن‌ماه سال ۱۳۶۲ ، ایستگاه راه آهن زنجان 👆... به ياران شورآفرين خدا به سنگر نشينان بی ادعا به تكبيرگويان گلگون كفن به كشتی نشينان طوفان شكن به سربند و سنگر به آتش به دود به نام آوران بسيجی درود 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ⭕️ عملیات غرورآفرین خیبر در سوم اسفند ماه ۱۳۶۲ با رمز مبارک یا رسول‌الله (ص) در منطقه شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه آغاز گرديد که به انهدام گسترده نیروهای سپاه سوم عراق و تصرف جزایر مجنون شمالی و جنوبی عراق منجر گردید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
16.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و دیدنی رزمندگان سلحشور و شهیدان والامقام در با آهنگی بسیار عالی و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙رو بسوی کربلا دارد هنوز این غافله میرود پشت سر مولای خود بی فاصله پرچمی در دست ما مانده است از یارانمان یادگار ماندگار خون سردارانمان خاکی عشقیم و رو بسوی فکه مجنون می رویم همدل دریادلان همراه کارون می رویم از نفس هرگز نمی افتد سپاه عاشقان باز می آید صدای با نوای کاروان با نوای کاروان ،بار بندید همرهان این قافله عزم کرب و بلا دارد.... 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار دیدنی و شنیدنی ، حتماً تماشا کنید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 / شب چهارم _ تحویل خط پدافندی 🖌... دشمن زبون که در مقابل ایثار و مقاومت رزمندگان کم آورده و در تنگنا قرار گرفته بود. ناجوانمردانه خط را زیر بارانی از گلوله های شیمیایی گرفته بود و همه جای کانال بوی تند سیر می داد. هراسان و سراسیمه همسنگران رضا رسولی و مهدی حیدری را بیدار و شتابان ماسک زدیم‌. در همین حین پیک دلاور گردان احد اسکندری هم ماسک زده از راه رسیده و خبر از حمله و شبیخون احتمالی عراقی ها داده و گفتند که آماده درگیری با نیروهای دشمن باشیم. آماده و ماسک زده با برادران رسولی و حیدری مشغول پاسداری از انتهای کانال شدیم . ساعتی گذشت و خبری از نفوذ و حمله نیروهای عراقی نشد. هوا هنوز گرم و داغ بود و عرق مثال باران از سر و صورتمان می بارید. تنفس هوای داغ در داخل ماسک چنان سخت و دشوار بود که واقعاً حس خفگی به آدم دست می داد. بالاخره بعد از کلی ترس و اضطراب و نگرانی ، برادران امدادگر شم میم ره وضعیت سفید اعلام کرده و خبر از رفع آلودگی شیمیایی دادند. با خوشحالی ماسک را در آورده و یک نفس راحتی کشیدم . با رفع خطرات گازهای سمی و عدم نفوذ و حمله عراقیها ، اوضاع داخل کانال دوباره به روال قبل برگشته و بازم خواب شیرین به سراغ رزمندگان خسته و بی رمق آمده و بچه ها چند نفر چند نفر با تجهیزات کامل و بصورت نشسته در داخل سنگرهایشان بخواب رفتند. ساعت یک بامداد را نشان میداد و هنوز خبری از گردان های جایگزین نبود ، خسته و با تنی فرسوده و چشمانی خون گرفته داخل سنگر نشسته و بی صبرانه چشم انتظار رسیدن یگان های جایگزین بودم . مدام هم به سمت بالای کانال و جاده خاکی نگاه می کردم. ناگهان گرد و خاکی عظیم بر روی جاده خاکی دیدم و پشت سرش هم تعداد زیادی تکاور پلنگی پوش در ستون یک نفره وارد کانال شدند. صدای بلند دستورات فرماندهان و جابجایی نیروها ، سکوت و آرامش حاکم بر کانال را برهم زده و رزمندگان یک به یک بیدار و با تحویل سنگر به مدافعان تازه نفس به سمت جاده خاکی حرکت میکردند. مشغول بستن ‌تجهیزاتم بودم که ستونی از پلنگی پوشان ارتشی به سنگرم رسیده و با شنیدن داد و بیدادهای بلند فرمانده ستون حسابی شوکه شدم. فرمانده ارتشی بیخود و بی جهت به سربازان ، فحش های خیلی زشت و بد میداد و با الفاظ زشت ‌آنان را مورد خطاب قرار می داد. نمی دانم چطور شد که یکدفعه از کوره در رفته و با گرفتن یقه فرمانده ستون با لحن بسیار تندی فریاد زدم : مرد حسابی ! این دلاوران قراره اینجا بجنگند! آخه چرا ؟ اینقدر بد و بیراه بهشون میگی!؟   خنده ای کرده و گفت: قارداش ترکی؟ گفتم: آره ! زنجانیم. به گرمی دست داده و با زبان ترکی ادامه داد که عزیزم ! به خودتان نگاه نکن که بصورت داوطلب و باکمال میل و رغبت اینجا هستید. اینها را که می بینی اکثراً  سربازانی هستند که به گفته خودشان آمده اند به اجباری و اصلأ هم دوست ندارند که الان در این زمان و این وضعیت خطرناک اینجا باشند! باور کن که اگه اینجوری باهاشون رفتار نکنم و با امر و نهی وادار به کارشان نکنم. اصلأ اطاعت نمی کنند ! بعد هم سریع حرف را عوض کرد و از اوضاع و احوال خط و دم و تشکیلات عراقیها پرسید .  خنده ای کرده و گفتم : خودتان که اول و آخر خط را دیدید! ما یک گردان بودیم که حالا به این روزگار در آمدیم. فردا صبح که آفتاب طلوع کنه و عراقی ها از خواب بیدار شوند. اینجا به جهنم سوزان مبدل شده و از زمین و آسمان فقط آتش و تیر و ترکش است که به سرتان خواهد بارید و پشت سرش هم صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو به سمت خط حمله ور خواهند شد و تا غروب یکسره یورش آورده و قصد شکستن خط و تصرف کانال را خواهند کرد.  خنده غرورآمیزی کرده و با قیافه حق به جانبی گفت: آخه ! با دست خالی که نمیشه با زره و فولاد جنگید! ما گردان های تکاور لشگر ۲۱ حمزه هستیم و خیلی هم مجهز آمدیم. بقدری موشک تاو و مالی یوتکا با خود آوردیم که فکر نکنم تانکی از قشون دشمن سالم بمونه ! بعد هم شتابان روبوسی کرد و دوان و دوان به دنبال نیروهاش رفت. سنگر را تحویل چند سرباز داده و روانه جاده خاکی شدم. شور و شوق فراوانی در داخل کانال برپا بود و همه جا پر از نیروهای پلنگی پوش و تسلیحات و مهمات بود. بین راه به سنگرهای منهدم شده نگاه می کردم و به آن فکر میکردم که اگر به سلاح و تجهیزات مدرن بود. دشمن باید با آن همه هواپیما و هلیکوپتر و تانک مدرن و هزاران نیروی پیاده و کماندو ‌دهها بار در این چند روز موفق به شکستن خط و تصرف کانال می شد... 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab