eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
15.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 تصاویری از تمرینات گردان ویژه حاج احمد متوسلیان گردان آزادسازی قدس مقدس ✌️فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام 📖 آیات مبارک روز سی ام ، آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره مبارکه فجر : ... ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته ! (۲۷) به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است ، باز گرد. (۲۸) پس در میان بندگان خاص من درآی (۲۹) و داخل بهشت من شو كه بشما وعده كرده ام و براى شما آماده ساخته ام .(۳۰) 🇮🇷 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی ، بسیجی مخلص و دلاور ، غواص خط شکن از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات غرورآفرین منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده دسته غواصان خط شکن گردان حضرت علی اصغر (ع) لشگر ۳۱ عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 🌺🌸 عید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست ، چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است. حلول ماه شوال و عید سعید فطر بر دوستان عزیز مبارک باد. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور در عملیات غرورآفرین ( آزادی خرمشهر ) 💠 قسمت اول بسم الله الرحمن الرحیم 🖌... در عملیات بیت المقدس عمده نیروهای زنجان در تیپ ۷ ولی عصر(عج) و تیپ ۸ نجف اشرف بودند. چون تیپ ۱۷ ( علی ابن ابیطالب ) مال شهرهای نیروخیزی مثل قم بود و احتیاج به تامین نیرو از استان های دیگر نداشت. البته در جاهای دیگر هم نیرو داشتیم ؛ مثل کردستان که جزو ماموریت های دائمی و جاری سپاه زنجان بود و همیشه نیروی دو گردان در کردستان توسط سپاه زنجان تامین میشد. دو گردان زنجان هم در تیپ ۷ ولی عصر(عج) بود ؛ یکی به فرماندهی سردار شهید میرزاعلی رستمخانی و یک گروهان ویژه به فرماندهی سردار شهید محمود گلزاری . محمود اهل تبریز بود اما نیروهای گروهانش همه زنجانی بودند. روی همین حساب همه محمود را زنجانی می دانستند. او هم بیشتر وقت ها به زنجان می آمد. به پادگان امام حسن(ع) تهران اعزام شدیم. از آنجا هم بسته به نیاز یگان های مستقر در جبهه ها اعزام می کردند. اولین گروه از نیروهای زنجان به تیپ ۷ ولی عصر(عج) رفتند و ما که دومین گروه بودیم. حدود چهار گردان از نیروهای زنجان به تیپ ۸ نجف اعزام شدیم. تیپ ۸ در دانشگاه جندی شاپور اهواز مستقر بود. دانشگاهی که بعدها نام شهید چمران بر پیشانی اش نشست. دانشگاه جندی شاپور به شکل پادگان نظامی درآمده و به نام پایگاه شهید مدنی معروف شده بود. بیشتر نیروهای تیپ نجف رزمنده های نجف آباد اصفهان بودند به فرماندهی سردار شهید احمد کاظمی. سردار شهید آقا مهدی باکری هم جانشین تیپ بود. از زنجان چهار گردان نیرو در تیپ ۸ نجف حضور داشتیم و دو گردان هم در تیپ ۷ ولی عصر (عج) که نسبت به نیروهای دیگر شهرها قابل توجه بودند و در میان سایر نیروها به چشم می زدند. ولی این گونه هم نبود که در هیچ یگانی از زنجان نیرو نباشد. تعدای به میل خود در تیپ ۱۷ مانده بودند. در گردان کمیل و مهندسی رزمی تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) نیرو داشتیم. آقای نجم الدین تقیلو در تیپ المهدی (عج) همچنان فرمانده گردان بود و چند نفر از بچه های زنجان هم در کنارش بودند. من در گردان صاحب الزمان (عج) به فرماندهی سردار شهید حمید باکری بودم. سردار شهید حسن آندی هم که با ما از زنجان اعزام شده بود معاون گردان شد. سردار شهید احمد کاظمی چند فرمانده گردان عملیاتی داشت که فقط در عملیات ها از آنها استفاده می کرد. این فرماندهان خودشان هم نیروی عملیانی بودند ، مثل سردار شهید حمید باکری که در عملیات ها در گردانهای عملیاتی استفاده می کرد و می فرستادشان پای کار. من قبل از این هیچ شناختی از سردار شهید حمید باکری نداشتم و اینجا با هم آشنا شدیم. رحیم تاران ، سردار شهید ناصر اشتری و سردار سرتیپ محمود عباسی از نیروهای زنجان از دیگر فرماندهان گردان تیپ ۸ نجف اشرف بودند. وقتی گردان ما شکل گرفت آموزش ها شروع شد. ضمن آموزش گردان ها به نوبت تجهیز می شدند. البته با توجه به امکانات آن مقطع از جنگ امکان تجهیز همه یکجا نبود. آرام آرام و به نوبت تجهیزات و امکانات می آوردند ؛ حتی در عملیات فتح المبین ما اسلحه کلاش نداشتیم. چند روز مانده به عملیات تعدای کلاش آوردند ، خوشحال شده بودیم که اسلحه جدیدی آورده اند. آموزش می دیدیم و تجهیز می شدیم و برای عملیات آمادگی پیدا می کردیم. اردیبهشت ماه بود و هوا به شدت گرم ، تحمل این شرایط برای بچه های آذربایجان و زنجان بسیار سخت بود. موقع آموزش ، عرق از سر و رویمان می بارید. شناسایی های منطقه عملیاتی خرمشهر بلافاصله پس از عملیات فتح المبین شروع شد و با نتایج به دست آمده فرماندهان معتقد بودند که عراقی ها با توجه به عملیات فتح المبین انتظار حمله دیگری را حداقل تا چند ماه دیگر از سوی ایرانی ها ندارند. این بهترین فرصت برای ضربه زدن به آنها و بازپس گیری خرمشهر به نظر می رسید. روز به روز به عملیات نزدیک می شدیم. وقتی مانور عملیات مشخص شد ، فهمیدیم که تیپ ۸ نجف اشرف در مرحله اول عملیات که به منظور دسترسی به آن سوی کارون صورت می گرفت ، نقش اصلی ندارد ، ولی تیپ ۷ ولی عصر (عج) وارد عمل می شد و یکی ار یگان های اصلی در مرحله نخست عملیات محسوب می شد.... 🌀 🖍 راوی خاطرات سردار سرتیپ حاج محمدتقی اوصانلو فرمانده دلاور قرارگاه حمزه سیدالشهداء شمال غرب کشور ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
دل باخته
💢 #فاتحان_خرمشهر ✍ خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در عملیات غرورآفرین #بیت_ا
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق ، حکایت کنیم از آن‌ها که پیمانۀ «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند ببین خانقاه شهیدان عشق صف عارفان غزل‌خوان عشق چه جانانه چرخ جنون می‌زنند دف عشق با دست خون می‌زنند به رقصی که بی‌پا و سر می‌کنند چنین نغمۀ عشق سر می‌کنند: بزن زخم ، این مرهم عاشق است که بی‌زخم مردن غم عاشق است... #دفاع_مقدس #رزمندگان_زنجان #سرداران_زنجان #سرداران_شهید
💢 ✍ خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور در عملیات غرورآفرین ( آزادی خرمشهر ) 💠 قسمت دوم 🖌... سردار شهید حاج احمد کاظمی فرمانده تیپ هشت نجف اشرف در دانشگاه جندی شاپور اهواز برایمان صحبت کرد و مانور عملیات را گفت و قدری هم از خرمشهر صحبت کرد : ... بنده به عنوان فرمانده تیپ نجف اشرف خدمتتان عرض می کنم که دشمن برای دفاع از خرمشهر تدابیر خاص خود را انجام داده و یک دفاع مستقلی را برای خرمشهر در نظر گرفته و توسط میادین مین و کانال شهر را در حصار گرفته است. دشمن به تصور خودش خرمشهر را به یک دژ نفوذناپذیر تبدیل کرده است. خود شهر و ساختمان های آن را مجهز به سلاح های مختلف و تعداد زیادی از ساختمان ها را تخریب و میدان های مختلف جنگ تهیه کرده تا وقتی رزمندگان اسلام حمله کردند از سقوط دژ جلوگیری کند. اما انشاءالله با یک حمله برق آسا دشمن را از خرمشهر بیرون خواهیم کرد. وقتی احمد آقا صحبت می کرد صدای تپش قلبم را می شنیدم که از شوق رسیدن به خرمشهر خودش را به سینه ام میکوبید. بعد از پایان سخنان سردار کاظمی ، سردار شهید حمید آقا باکری هم ماموریت گردان مان را به صورت ریز توجیه کرد. نهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ ، ساعت ۱۲:۳۰ شب مرحله اول عملیات آغاز شد. سرآغاز درگیری ها با تیپ کربلا بود. از اینکه در مرحله اول عملیات حضور نداشتیم همه بچه ها دلگیر بودند اما فرماندهان اطمینان دادند که ما هم وارد عمل خواهیم شد. تیپ ۸ نجف اشرف زیر نظر قرارگاه فتح به فرماندهی غلامعلی رشید از سپاه و سرهنگ مسعود منفرد نیاکی از ارتش عمل می کرد. همان شب گردان ما آماده و از دانشگاه جندی شاپور حرکت و صبح به منطقه عملیاتی رسیدیم. نیروهای ما در مرحله اول عملیات پیروزمندانه از رودخانه کارون عبور کرده و حدود ۳۰-۲۵ کیلومتری پیش رفته و خود را به جاده اهواز_خرمشهر رسانده بودند. موفقیت رزمندگان اسلام در عبور از کارون خبر بسیار خوشحال کننده ای بود. همانجا مطلع شدم که تعدادی از نیروهای ارزشی زنجان از جمله سردار اکبر منصوری فرمانده دلاور گردان سلمان تیپ ۷ ولیعصر (عج) بر روی جاده اهواز - خرمشهر به شهادت رسیده اند . وقتی ما به منطقه عملیاتی رسیدیم دشمن هنوز پاتک نکرده بود. گردان در خط مستقر و رزمندگان مشغول ساخت و ترمیم سنگرها شدند. گردان ما هم باید جلوی پاتک های دشمن را میگرفت و هم مرحله دوم عملیات را آغاز و به سمت خطوط دفاعی عراقی ها پیشروی می کرد . اما دو پاتک بسیار سنگین و پشت سر هم عراقی ها ، شروع عملیات را به تاخیر انداخت. شب دوم استقرارمان در خط ، عراقی‌ها دست به پاتکی سنگین زده و با صدها دستگاه تانک و تعداد بیشماری نیروی پیاده و کماندو به سمت مان حمله ور شدند. سردار شهید حسن آندی با تعدادی از نیروهای گردان به مقابله با تانک ها رفته و ما هم مشغول دفع حملات نیروهای پیاده دشمن شدیم . حملات عراقی ها تا صبح ادامه داشت و رزمندگان جانانه جنگیده و از خط پدافندی دفاع کردند تا اینکه عراقی ها عقب کشیده و منطقه ساکت شد. صبح تا چشمم به حسن آندی افتاد ، دیدم که رنگ به چهره ندارد و رنگ صورتش به زردی می زند. خیلی دل نگران شده و ازش پرسیدم : حسن آقا ! چی شده !؟ اولش گفت هیچی و بعد وقتی دید زیاد اصرار می کنم ، گفت که بیا نگاه کن ببین چی شده ، ولی به کسی هیچی نگو. گفتم: باشه. پشت خاکریز پیراهنش را بالا زد. دیدم ترکش پشتش را شکافته ، شاید چیزی حدود بیست در بیست سانتی متر زخم برداشته بود. از شب تا آن موقع زخمش پانسمان نشده بود ، سریع با باند زخمش را بسته و پانسمان کردم و گفتم : حسن آقا ! زخم ناجوری است و حتماً باید برای مداوا به بهداری بروی. هرچه اصرار کردم اصلاً قبول نکرد و سوگندم داد که به هیچکس چیزی نگویم و گفت : حالم خوب است و می توانم ادامه بدهم... 🌀 🖍 راوی خاطرات سردار سرتیپ حاج محمدتقی اوصانلو فرمانده دلاور قرارگاه حمزه سیدالشهداء شمال غرب کشور ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی یاد مردان خطر کرده بخیر یاد یاران سفر کرده بخیر یاد مردانی که چون شیران روز حمله فتح و ظفر کرده بخیر یاد آن شورآفرینان نبرد یاد حمله ها در آن شبهای سرد یاد کردستان و یاد کاوه ها که ز ما دفع خطر کرده بخیر یاد آن عشاق و خونین جامه ها یاد آن سوز و گداز و ناله ها یاد یارانی که در پیکارها ترک پا و ترک سر کرده بخیر یاد نصر و کربلای چهار و پنج یاد شبهای عملیات و رنج یاد فاو و بدر و خیبرها بخیر یاد آن الله اکبرها بخیر... #دفاع_مقدس #رزمندگان_زنجان #فرماندهان_شهید_زنجان #سرداران_زنجان
💢 ✍ خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور در عملیات غرورآفرین ( آزادی خرمشهر ) 💠 قسمت سوم 🖌... شانزدهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ برای آغاز مرحله دوم عملیات حرکت کردیم. باید تا دژ مرزی پیش می رفتیم. اما به جای اینکه از جاده اهواز_خرمشهر با دشمن وارد نبرد شده و گام به گام جلو برویم از ایستگاه حسینیه که در مرحله اول عملیات آزاد شده بود وارد عمل شدیم. باید حدود ۲۰ کیلومتری می رفتیم و به دژ مرزی ایران می رسیدیم. سپس وارد خاک عراق شده و نیروهای دشمن را که به طرف ایران پدافند کرده بودند را دور زده و به محاصره در می آوردیم. مسیر حرکت ما از شمال غرب به سمت جنوب بود. یعنی به جای اینکه از خاک خودمان حمله را شروع کنیم ، می رفتیم از خاک دشمن و از پشت سر آنها را محاصره می کردیم. تیپ ۲۷ محمد رسول(ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان و تیپ ۱۴ امام حسین (ع) به فرماندهی سردار شهید حاج حسین خرازی هم از جنوب به شمال نفوذ می کردند و در دژ مرزی با همدیگر الحاق کرده و محاصره دشمن را کامل می کردند. ارتباط بی سیم فقط با فرمانده گردان داشتیم. زیر بارانی از گلوله توپ و خمپاره حرکت را آغاز کرده و حوالی ساعت ۱۰ شب وارد خاک عراق شده و بعد از حدود بیست دقیقه‌ پیشروی با نیروهای دشمن درگیر شدیم ؛ آن هم نه با نیروهای پیاده و تکاوری که در خطوط پدافندی مستقر بودند ، بلکه با نیروها و خدمه یگان های زرهی ، خدمه پدافند هوایی ها ، خدمه توپخانه ها و نیروهای ستادی دشمن که در قرارگاه فرماندهی دشمن مستقر بودند . عراقی ها که اصلاً تصورش را هم نمی کردند که ۳۰ کیلومتری پیشروی کرده و از پشت سرشان سر در آورده باشیم ، حسابی غافلگیر شده بودند . درگیریها رفته رفته بقدری نزدیک و تن به تن شد که به شکلی درآمد که آدم ها و تانک ها قاطی هم شدیم .حدود ۲۰۰ تانک دشمن خوابشان آشفته شده و همگی به سوی مان تیر مستقیم می زدند. کم کم خود را در محاصره تانک های دشمن دیده و بدلیل آتش شدید و فشار زیاد آنها مجبور شدیم که عقب‌نشینی کنیم،حدود صدمتری عقب کشیده و در پشت خاکریزی پناه گرفته و مشغول تبادل آتش با تانک ها شدیم . چشم چشم را نمی دید و همه جا را دود و آتش فراگرفته و تیر و ترکش مثل باران بر سرمان می ریخت . پشت خاکریز تا حدی از تیرهای مستقیم تانک ها در امان بودیم. با برادران حسن آندی و کریم بیات چند دقیقه ای مشورت کرده و قرار بر آن شد که با یک هجوم آنی و استشهادی تانک ها را غافلگیر و فرصت عکس العمل بیشتر را از آنها بگیریم. گفتیم یک نفر ، یک نفر می رویم و داخل تانک ها ، نارنجک می اندازیم و برمیگردیم. حرف مان تمام نشده ، حسن آندی اولین داوطلب شده و برای رفتن برخاست. گفتم : حسن آقا! شما زخمی هستی ،نروی بهتره . لبخندی زد و تند و تیز به سمت تانک های عراقی دوید . سردار آندی زیر بارانی از آتش و تیر و ترکش و گلوله مستقیم تانک ها با شجاعت تمام و چابکی خاصی خود را به ستون تانک های عراقی رسانیده و بی درنگ و بی پروا به روی یکی از تانک ها پریده و نارنجکی را از دریچه برجک داخل کابین تانک انداخته و شتابان از روی تانک پایین پریده و سمت خاکریز برگشت . طولی هم نکشید که نارنجک داخل کابین تانک منفجر شد و اولین تانک دشمن منهدم و از کار افتاد . منورهای دشمن آسمان بالای سرمان و میدان نبرد را مثل روز روشن کرده بودند و آنقدر هم انبوه و بی شمار شلیک می شدند که از سر و کول هم بالا می رفتند. حرکت استشهادی برادر آندی بقدری شور آفرین و روحیه بخش بود که رزمندگان داوطلب به صف شده و یک به یک سمت تانک هجوم بردند . تانک دوم با نارنجک داوطلب دومی منفجر شد و نفر سوم هم بلافاصله رفت سراغ تانک سومی و با حرکتی عجیب و بهت آور نارنجک را به داخل لوله توپ تانک انداخت و برگشت. صحنه ها بسیار کم نظیر و باورنکردنی بودند. صدای انفجار نارنجک ها یکی پس از دیگری به گوش میرسید و تانک های پیشرفته دشمن پشت سر هم از کار می افتادند و از حرکت و تیراندازی باز می ایستادند. یک صحنه واقعی از جنگ آدم ها و تانک ها بود. جنگ گوشت و آهن. تیرهای مستقیم تانک ها به رزمندگان می خورد و تکه و پاره شان می کرد اما با این وجود کسی ترسیده و کم نمی آورد و داوطلبان پشت سرهم از پشت خاکریز بیرون می زدند و دلاورانه به سمت تانک ها می رفتند . ما وارد محوطه لشگر زرهی دشمن شده و با صدها تانک مشغول نبرد تن به تن بودیم . وضعیت به قدری آشفته و درهم و برهم شده بود که تانک ها در آن واویلای جنگ و گریز با همدیگر تصادف می کردند و راه فرار همدیگر را می بستند... 🌀 🖍 راوی خاطرات سردار سرتیپ حاج محمدتقی اوصانلو فرمانده دلاور قرارگاه حمزه سیدالشهداء شمال غرب کشور ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
دل باخته
💢 #فاتحان_خرمشهر ✍ خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در عملیات غرورآفرین #بیت_ا
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی ... باز دیشب دل هوای یار کرد آرزوی حـجـلـه سـومـار کـرد خواب دیدم سجده را بر مهردشت فتح فاو و ساقی والفجر هشت باز محورهای بوکان زنده شد برف و سرمای مریوان زنده شد از دوکوهه تا بلندای سهیل بر نمی خیزد مناجات کمیل یاد کرخه رفته و این رنج ماند قلب من در کربلای پنج ماند کاش تا اوج سحر پر میزدم بار دیگر سر به سنگر میزدم... #دفاع_مقدس #رزمندگان_زنجان #سرداران_زنجان #فرماندهان_شهید_زنجان