30.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #حلبچه
💠 قسمت اول
📽 فیلمی دردناک و غمبار از بمباران شیمیایی شهر #حلبچه توسط رژیم بعث عراق در عملیات #والفجر_۱۰ و پیکر بی شماری از شهدای مظلوم کرد که در گوشه و کنار شهر افتاده اند.
😡 شورای امنیت و سازمان حقوق بشر دروغی بیش نیست که فقط به درد کشورهای غربی و اروپایی میخورد که کشورهای مستقل و انقلابی را زیر فشار قرار داده و یاور ظالمان جهان باشند.
😔 لعنت الله علی القوم الظالمین
🇮🇷 عملیات #والفجر_۱۰ در ۲۴ اسفند ۱۳۶۶ به منظور تصرف شهر #حلبچه و بخشهایی از خاک عراق طراحی و اجرا شد و در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۶۶ با تصرف منطقهای به وسعت ۱٫۲۰۰ کیلومتر مربع شامل شهرهای حلبچه ، خرمال ، بیاره و طویله از سوی نیروهای ایرانی ، پایان پذیرفت.
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
37.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #آخرین_تصاویر
📽 فیلمی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از جزایر مجنون عراق و آخرین تصاویر بجامانده از سرداران سرافراز #استان_زنجان #شهید_میرزاعلی_رستمخانی فرمانده تیپ اول و #شهید_محمدناصر_اشتری فرمانده تیپ دوم لشگر ۳۱ عاشورا قبل از آغاز #عملیات_بدر
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 #عملیات_بدر ، ۱۹ اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاریها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند .
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#فرماندهان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #نبرد_پایانی
✍ خاطراتی از آخرین روز #عملیات_بدر و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا #شهید_مهدی_باکری
💠 قسمت هشتم _ دیداری غیر منتظره
🖌... مستقیم زیر آتش نیروهای دشمن بودیم و کماندوها هم به دنبال مان وارد نخلستان شده و با فاصله کمی پشت سرمان می آمدند. کنار پیکر زخم خورده برادر تاران و جنازه های عراقی نشسته و مشغول تبادل آتش شدیم. لحظات بسیار سخت و جان فرسا و پرفشاری بود. نه می توانستیم از همرزم زخم خورده دل کنده و فرار کنیم و نه توان مقابله با آن همه نیروی دشمن را داشتیم .
دقایقی با شدت تمام نیروهای عراقی را به رگبار گلوله بسته و مجبور به زمین گیر شدن شأن کردیم و سپس برادر محرمعلی الماسی در عملی فداکارانه و در کمال ایثار و رشادت حمل پیکر برادر تاران را برعهده گرفته و قرار شد که من هم همانجا مانده و ضمن پوشش دادن مسیر ، از جلو آمدن عراقیها جلوگیری کنم . خلاصه سلاح بر زمین گذاشته و در زیر بارانی از گلوله و موشک پیکر غرقه در خون برادر تاران را از زمین بلند و سوار پشت برادر الماسی کردم. درست در این زمان یکدفعه چشام به جنازه یکی از عراقیها افتاد که کشان کشان داشت به سمت اسلحه کلاشی می رفت. اسلحه ام کف زمین بود و وقتی هم برای برداشتن و زدنش نداشتم. چاره ای جز فریاد نیافته و پی در پی داد زدم که اون عراقی زنده ست ! اون عراقی زنده ست !
برادر الماسی که بصورت خمیده ایستاده و با کلاش سمت نیروهای عراقی شلیک می کرد. با شنیدن فریاد های بلندم ، سریع متوجه عراقی شده و نوک اسلحه اش را سمت جنازه های زیر پایمان گرفت و چندتا رگبار پی در پی زد. گلوله ها به سر و صورت جنازه ها و عراقی زنده شده اصابت کرده و موجب ترکیدن و متلاشی شدن کله آنان شد. قطرات خون و تکه های پوست و گوشت و مغز به سر و صورت و لباس هایمان پاشیده و کاملاً کثیف و خونی مان کرد. خیلی عجیب بود اما خداوند مهربان یکبار دیگر به یاریمان آمده و در اوج بی خبری از خطری بسیار حتمی و نزدیک نجات مان داده بود.
خوشحال از دفع خطر ، پیکر برادر تاران را در پشت برادر الماسی جمع و جور کرده و برادر الماسی هم نیم خیز و خمیده شروع به دویدن سمت بالای نخلستان کرد . کنار جنازه عراقیها در داخل نهر آبی نشسته و با تیراندازی مدام و پرتاب پی در پی نارنجک حواس عراقیها را به خود جلب کرده و آنقدر مشغول شأن کردم تا اینکه برادر الماسی کاملاً دور شده و در میان انبوه درختان خرما از نظرها محو شد. دیگر دلیلی برای ماندن نبود. سریع برخاسته و با پناه گرفتن در پشت نخل ها و داخل نهرها نم نم عقب کشیده و با رگبار های متوالی به سمت بالای نخلستان حرکت کردم .
کمی بالاتر صدای جریان آب شنیده و متوجه شدم که در نزدیکی رودخانه دجله هستم و شتابان به سمت صدا رفتم. خلاصه با هر زحمت و مشقتی بود هراسان و نفس زنان از داخل نخلستان خارج و با دیدن رزمندگان خودی بقدری خوشحال شدم که انگاری همه دنیا را بهم دادند. برادر الماسی آنچنان با شتاب و یک نفسه تمام مسیر را دویده بود که بعد خروج از نخلستان ، نیمه بیهوش در گوشه ای افتاده بود و پیکر زخم خورده برادر تاران را هم بر روی برانکاردی گذاشته بودند که مدام ناله و زاری میکرد. خوشبختانه درست در ساحل رودخانه دجله بودیم و چند صدمتر بالاتر هم قایقی کنار آب ایستاده و تعدادی از رزمندگان مشغول تخلیه وسایل از داخلش بودند. با کمک چند نفر از رزمنده ها برانکارد را برداشته و شتابان به طرف قایق رفتیم.
بچه های یگان تخریب بودند و در حال تخلیه مین های بزرگ ضد تانک و مواد منفجره بودند. کنار قایق رسیده و سلام داده و از سکاندار قایق خواستم که پیکر مجروح برادر تاران را به عقبه منتقل کند. قایقران با لحن بدی امتناع کرده و هر چقدر هم خواهش و تمنا کردم به هیچ عنوان قبول نکرد و گفت که ماموریت شأن خیلی مهمتر است و وقت این کارها را هم ندارد.
از حوادث تلخ داخل روستا و تنها ماندن و محاصره شدن توسط نیروهای دشمن واقعاً ناراحت و عصبی بودم و استرس و ترس و دلهره ها بحد کافی اعصاب و روانم را به هم ریخته بود و سخنان منفی و سر بالای سکاندار هم آنچنانی بر آتش خشمم افزود که یکدفعه قاطی کرده و هر چه از دهانم درآمد نثار راننده قایق کردم. خلاصه کار بسیار بالا گرفت و کم کم داشتم به سمت داخل قایق و درگیری فیزیکی می رفتم که یکدفعه یک نفر از پشت سر دستش را روی شانه ام گذاشت و با لهجه غلیظ ترکی گفت : (الله بنده سی) بنده خدا ! چرا اینقدر ناراحتی !؟ خیال کردم از دوستان و همشهری های سکاندار است و خیلی عصبی و هجومی برگشتم که چیزی بهش بگم که ناگهان دیدم مقابل چهره خاک آلوده و معصوم سردار مهدی باکری فرمانده دلاور و محبوب لشگر ۳۱ عاشورا ایستاده ام...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از بسیجی جانباز #عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 دعای روز ششم
📽 دعای روز ششم ماه مبارک رمضان با تصاویری بسیار زیبا و دیدنی از یادمان شهدای #اروند در مناطق جنگی جنوب کشور
🎙بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ
اللَّهُمَّ لاتَخْذُلْنِي فِيْهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ، وَلا تَضْرِبْنِي بِسِياطِ نَقْمَتِكَ، وَزَحْزِحْنِيِ فِيْهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَأَيادِيكَ يا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ...
ترجمه : خدایا در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیت خوارم مساز ، و تازیانههای عذابت را بر من مزن ، و از موجبات خشمت دورم بدار با منت و بخششت بر من ببخشای ، ای نهایت آرزوی آرزومندان...
🙏 التماس دعا
#رمضان
#ماه_خدا
#بهار_معنویت
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
11.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #یک_آیه_یک_شهید
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
🎙آیات مبارک روز ششم ، آیات ۶۲ تا ۶۴ سوره مبارکه یونس :
... آگاه باشید ! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.(۶۲) آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.(۶۳) آنان را در زندگی دنیا و آخرت مژده و بشارت است [ در دنیا به وسیله وحی و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان ] در کلمات خدا [ که وعده ها و بشارت های اوست ] هیچ دگرگونی نیست ؛ این است پیروزی و کامیابی بزرگ. (۶۴)
🌸 وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ
🇮🇷 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی ، فرمانده خاکی و بی ادعا ، سردار #شهید_رسول_قره_جه_لو از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج ، منطقه عملیاتی #شلمچه در کسوت معاون گردان المهدی (عج) لشگر ۳۱ عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#ماه_رمضان
#بهار_معنویت
#فرماندهان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
13.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #ماه_خدا
📽 در ششمین روز ماه مبارک رمضان ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و تاثیرگذار از استاد مرحوم #عبدالباسط صفا بخشیده و بهاری کنیم.
📚 آیات ۱ تا ۲۰ سوره مبارکه بلد :
...قسم می خورم به این شهر، (۱) در حالی که تو در آن جای داری (۲) و سوگند به پدر و آنچه زاده است؛ (۳) همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم. (۴)...
👌بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت عالی را از دست ندهید .
🙏 التماس دعا
#ماه_رمضان
#بهار_معنویت
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
15.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #جنگ_حق_و_باطل
📽 برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند #روایت_فتح ( والفجر ۱۰ ) با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙#شهید_آوینی : بهار سر رسیده است و شقایقهای وحشی و گلهای سفید نوروز ، بدون ترس از آتش جنگ و پوتینهای خشن سربازی ، سر از خاك بیرون آوردهاند. آیا می توان گلها را بهانه كرد و از جنگ گریخت ؟ لازمهی تكامل عالم ، جنگ بین اهل حق و اهل باطل است و واماندگان و اهل تقاعد نمی توانند نقاب صلح و سلم را بهانهی نشستن كنند و در خانه ماندند. جنگ بین حق و باطل همان همه با فطرت عالم توازن و تناسب دارد كه گلهای شقایق وحشی با دامنهی تپهها.
شقایق وحشی نیز داغدار واقعه ای است كه در كربلا رخ داده است. آیا می توان جهان را در كف جهال و فساق و قدارهبندها رها كرد و دم بر نیاورد؟ اگر نه ، همهی ما در برابر اقامهی عدل مسئول هستیم به كربلا داغی بی التیام بر سینهی همهی بشریت است.
دهر بر محور حق و عدل می چرخد و هیچ چیز در آن گم نمی شود. آیا می توان خود را دیندار دانست و در عین حال آن همه تعلل ورزید تا عصر عاشورا برسد و كار از كار بگذرد؟ پیكرهای بی سر شهدا لگدكوب شدهاند و گوشواره از گوش دختر بچههای آلالله كشیدهاند و شكوفههای هلو را بر تن فرزندان رسول الله پرپر كردهاند و زنجیر بر گردن ولی خدا و وصی رسول او انداختهاند....
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#روایت_فتح
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
26.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #حلبچه
💠 قسمت دوم
📽 فیلمی دردناک و غمبار از بمباران شیمیایی شهر #حلبچه توسط رژیم بعث عراق در عملیات #والفجر_۱۰ و پیکر بی شماری از شهدای مظلوم کرد که در گوشه و کنار شهر افتاده اند.
😡 شورای امنیت و سازمان حقوق بشر دروغی بیش نیست که فقط به درد کشورهای غربی و اروپایی میخورد که کشورهای مستقل و انقلابی را زیر فشار قرار داده و یاور ظالمان جهان باشند.
😔 لعنت الله علی القوم الظالمین
🇮🇷 عملیات #والفجر_۱۰ در ۲۴ اسفند ۱۳۶۶ به منظور تصرف شهر #حلبچه و بخشهایی از خاک عراق طراحی و اجرا شد و در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۶۶ با تصرف منطقهای به وسعت ۱٫۲۰۰ کیلومتر مربع شامل شهرهای حلبچه ، خرمال ، بیاره و طویله از سوی نیروهای ایرانی ، پایان پذیرفت.
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
⛔️ لازم به ذکر است فیلم دارای صحنه های دلخراش و بسیار ناراحت کننده می باشد .
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #نبرد_پایانی
✍ خاطراتی از آخرین روز #عملیات_بدر و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا #شهید_مهدی_باکری
💠 قسمت نهم _ آوردگاه عشق و عقل
🖌... چشم در چشم فرمانده دلاور و دلربایی ایستاده بودم که رزمندگان لشگر برای دیدن و بوسیدنش از سر و کول هم بالا می رفتند، اما افسوس که در آن لحظات ناهنجار و پرتنش با چنان گوهر گرانبها روبرو شده بودم و برای همین هم از خجالت کاملاً لال شده و از شدت شرم سرم را پایین انداخته و مثال یک تیکه چوپ خشکم زد. سردار باکری با دیدن حال و روزم ، سرم را جلو کشیده و بوسه ای به پیشانیم زده و با لهجه غلیظ و شیرین ترکی گفت: خسته نباشی دلاور ! انشاءالله با لطف خدا همه چیز درست میشه ! ناراحت نباش ! لحن مهربان و آرام بخش سردار ، بغض جمع شده در گلویم را به یکباره چون آتشفشان منفجر کرد و بی اختیار به هق هق افتاده و قطرات اشک همچون باران از چشاهایم باریدن گرفت. سردار هم همانطور ساکت جلوم ایستاده و با لبخند بسیار زیبایی فقط نگاهم کرد. خلاصه بعد از مدتی آروم شدم و سردار دستی به سرم کشید و با نوک انگشت ، سنگر کوچکی را کنار نخلستان نشانم داد و گفت : بچه ها چند جعبه کیک و ساندیس آورده و آنجا گذاشته اند. برو بشین اونجا و یک کم استراحت کن ! بعد هم با صدای بلند به سکاندار قایق دستور داد که پیکر مجروح برادر تاران و بقیه زخمی ها را به عقب منتقل و سریع با بار مهمات برگردد.
سردار را بغل کرده و چندبار صورت زیبا و غرقه در خاک و دودش را بوسیده و به سمت سنگر رفتم. هنوز چند قدمی با نخلستان فاصله داشتم که یکدفعه سردار میرزاعلی رستم خانی فرمانده دلاور تیپ اول لشگر را دیدم که به همراه بیسیمچی ها و تعدادی از یارانش از سمت بالای منطقه به سمت مان می آیند. شتابان دویده و جلوشان درآمده و به سردار رستم خانی گفتم : حاجی جان ! این هم شد کار !؟ ما را می فرستید داخل روستا و بی خبر پشت مان خالی می کنید !؟ سردار که رفاقت کوچکی هم باهام داشت. دست نوازشی به سرم کشید و با خنده نازی گفت: ای جانم ! تو هنوز زنده ای !؟ فکر میکردم تا حالا در داخل روستا شهید شدی ! بعد هم خنده کنان ادامه داد که ما بی تقصیریم و باید یقه این عراقیهای نامرد را بگیری ! چون همینکه شما داخل روستا رفتید، نیروهای عراقی از دشت سمت راست تک کرده و قصد دور زدن مان را داشتند که مجبور شدیم بقیه رزمندگان را به مقابل شأن بفرستم. شما هم بی خبر از همه جا وارد روستایی پر از نیروهای پیاده و کماندو شدید که مشغول تصرف دوباره روستا بودند. دوباره دستی به سرم کشید و گرد و خاک موهایم را تکانده و با لحن بسیار مهربانی گفت : واقعاً نگرانت بودم عباس ، خیالم راحت شد !؟ بعد هم روبوسی کرده و شتابان سمت سردار باکری رفت و مشغول گفتگو با ایشان شد.
به کنار نخلستان برگشته و کنار سنگر کوچک نشسته و مشغول خوردن کیک و ساندیس شدم. سنگر انگاری زاغه مهمات دم دستی نیروهای عراقی بود و داخلش پر از موشک آر پی جی و جعبه های گلوله و نارنجک های مصری بود. خسته و بی رمق به نخلی تکیه داده و نم نم مشغول نوشیدن ساندیس بودم که ناگهان با صحنه ای بسیار عجیب و بی نظیر مواجه شدم. یاران و دوستان سردار باکری همچون پروانه به دورش حلقه زده و همگی اصرار و خواهش و تمنا می کردند که آقا مهدی به همراه مجروحان به عقبه برگردند.
فقط چندمتری با جمع سردار و یارانش فاصله داشتم و به وضوح حرف هایشان را می شنیدم. یکی میگفت: ما هستیم! شما برگردید. آن یکی میگفت: اسلام و انقلاب هنوز به شما نیاز دارند ، باید سریع برگردید ! آن دیگری میگفت: شما فرمانده لشگر هستید و الان باید در مقر فرماندهی باشید! نه اینجا زیر آتش مستقیم و در چند متری نیروهای دشمن ! فردی هم مدام به روح برادر شهیدش حمید قسم اش می داد و میگفت برگرد. سردار هم پاسخ یکی را با مهربانی می داد و با یکی تندی می کرد و با صدای بلند میگفت: خب ! خودت برگرد! خلاصه منظره ایی بسیار دل انگیز و دیدنی بود و به حقیقت نمایانگر آوردگاه جدال عشق و عقل بود. یاران آقا مهدی او را به عقلانیت و عافیت می خواندند و عشق ازلی هم او را به آزادی و رهایی از بند اسم و رسم و تعلقات دنیوی می خواند! قایق مملو از زخمی آماده حرکت بود، اما همرزمان سردار اجازه حرکت به سکاندار نمی دادند و سعی می کردند که به هر طریق ممکن سردار را راضی و سوار قایق کنند. خلاصه هرچقدر گفتند، سردار قبول نکرد تا اینکه کار به گریه و زاری کشید و چند نفری آنقدر دورش چرخیده و گریان و نالان ، خواهش و تمنا کردند که دیگر سردار جلوی التماس عاجزانه آنها کم آورد و با قبول حرف شأن ، ساکت و شرمنده پای در داخل قایق گذاشته و خیلی ناراحت و سرافکنده کنار دست سکاندار قایق نشست...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از بسیجی جانباز #عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #گمنام_گمنام
📽 #استوری بسیار زیبا و دیدنی بیاد سردار #شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور لشگر ۳۱ عاشورا
🎙خیلی دوست دارم شهید بشم...
اما خوشگل ترین شهادت رو میخام..!
خوشگل ترین شهادت دیگه چیه..!؟
اینکه جایی بمونی که دست احدی بهت نرسه
کسی هم تورو نشناسه
خودت باشی و آقا...
مولا هم بیاد سرتو به دامن بگیره
این خوشگل ترین شهادته...
دلم میخواد جوری شهید بشم که
هیچکس به زحمت نیفته
حتی یه وجب از خاک این مملکتو اشغال نکنم...
حرفی ازم نباشه...
گمنام ، گمنام...
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 زنده و جاوید باد ، نام و یاد شیرمرد ایران اسلامی سردار شهید حاج مهدی باکری که ماندن و جنگیدن در کنار بسیجیان دلاور را بر پست و مقام دنیا ترجیح داد و تا آخرین نفس همچون رزمنده ای ساده و خاکی با متجاوزان بعثی جنگنده و به درجه والای شهادت نائل آمد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#سرداران_شهید
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
34.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #باتمیان_گون
💠 قسمت اول
📽 قسمت هایی از مستند زیبای « باتمیان گون » (خورشیدی که غروب نمی کند) روایتی دیدنی و شنیدنی از روزهای آخر #عملیات_بدر و شرح ماجرای شهادت فرمانده دلاور لشگر ۳۱ عاشورا سردار مخلص #شهید_مهدی_باکری در آنسوی رودخانه دجله عراق
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#سرداران_شهید
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 دعای روز هفتم
📽 دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان با تصاویری بسیار زیبا و دیدنی از یادمان شهدای #شرهانی در مناطق جنگی جنوب کشور
🎙بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ
اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيْهِ عَلى صِيامِهِ وَقِيامِهِ ، وَجَنِّبْنِي فِيْهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَآثامِهِ ، وَارْزُقْنِي فِيْهِ ذِكْرَكَ بِدَوامِهِ ، بِتَوْفِيقِكَ يا هادِيَ المُضِلِّينَ
ترجمه : خدایا یاری کن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبادت ، و برکنارم دار در آن از بیهودگی و گناهان ، و روزیم کن در آن یادت را برای همیشه ، به توفیق خودت ای راهنمای گمراهان...
🙏 التماس دعا
#رمضان
#ماه_خدا
#بهار_معنویت
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab