eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی بسیار زیبا و دیدنی از حضور سردار دلاور شهید فرمانده مخلص و غیور لشگر ۱۴ امام حسین (ع) در جبهه های حق علیه باطل و خط مقدم نبرد با مزدوران بعثی عراق ، از اول جنگ تا عملیات کربلای پنج 🎙سید اهل قلم : حاج حسین را ببین ؛ او را از آستین خالی دست راستش بشناس . جوانی خوش‌رو ، مهربان و صمیمی ، با اندامی نسبتاً لاغر و سخت متواضع. افسوس كه چشم ظاهربین راهی به سوی باطن اشیا ندارد ، اگرنه ، سجده‌ی ملائك را در برابر عظمت او می دیدی و آن آیه‌ی مباركه را دیگرباره می شنیدی : ( انی اعلم ما لاتعلمون ) 🌺 روحش شاد و یادش گرامی 🇮🇷 هشتم اسفندماه سالروز شهادت علمدار جبهه ها سردار شهید گرامی باد. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 💠 📽 هرآنچه باید درباره بدانید را از زبان فرماندهان بشنوید و در این مستند فیلم زیبا ببینید با تصاویری دیدنی و خاطره برانگیز از محورهای عملیاتی ♦️عملیات غرورآفرین خیبر در سوم اسفند ماه ۱۳۶۲ با رمز مبارک یا رسول‌الله (ص) در منطقه شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه آغاز گرديد که به انهدام گسترده نیروهای سپاه سوم عراق و تصرف جزایر مجنون شمالی و جنوبی عراق منجر گردید. 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطره‌ زیبا و شنیدنی از حماسه سازان گردان حضرت ولیعصر (عج) در عملیات غرورآفرین به روایت فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها : 💠 🖌... همه جا گلوله های سرخ رسام و آتش خمپاره های دشمن بود و یکی از نیروهای گردان روح الله که گویا فرمانده ی دسته هم بود . مسئولیت گردان را برعهده داشت و مابقی یا شهید شده و یا مجروح گوشه ای افتاده بودند . تا جایگزین گردان روح الله شویم ، از راه رسیده و آن شب نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج به فرماندهی ایشان از شکسته شدن خط جلوگیری کردند. اما در نزدیکی های اذان صبح اتفاق بسیار عجیبی رخ داد : روبرویمان که عراقی ها بودند ولی از پشت سر تیرباری شروع به تیراندازی کرد و این گونه ما از همه جهت هدف تیرهای دشمن قرار گرفتیم . در حیرت و سرگردانی به سر می بردیم تا اینکه یکی از نیروهای گردان روح الله که چند ساعت پیش محل را ترک کرده بودند از راه رسیده و سراغ حسن باقری را از من گرفت . گفتم : چی شده ؟ چه کار داری ؟ گفت : عراقی ها از پشت نفوذ کرده و مواضع را قطع کرده و راه را برای رفتن به عقب بسته اند. نگرانی تمام وجودم را فرا گرفت . اگر این موضوع صحت داشته باشد ، مفهومش این است که ما در محاصره افتاده ایم . محل حسن باقری را نشانش دادم و او سریع رفت . می دانستم تعداد نیروهای کنار دست حسن باقری کم هستند . سریع دست به کار شدم و از محسن مهدوی نژاد خواستم تا دسته اش را به نقطه ی نفوذ نیروهای دشمن برساند . خودم هم بعد از دقایقی با سپردن مسئولیت به برادر دوستعلی مقدم که معاون دوم گروهان بود . با همراهی بسیجی آر پی جی زن ( شهید) اسماعیل محمدی به همان جا رفتیم . وقتی به نقطه ی نفوذ دشمن رسیدیم ، دیدم که عراقی ها شبانه خود را به جاده رسانیده و نیروهای گردان روح الله هم هنگام برگشت به عقبه ، ناگهانی با آنان مواجه شده و درگیر شده بودند . با رشادت‌های مثال زدنی نیروهای دسته محسن مهدوی نژاد و باقی مانده نیروهای گردان روح الله ، هر جوری بود عراقی ها را وادار به عقب نشینی کردیم و نیروهای گردان روح الله هم به سمت عقبه حرکت کردند . پیشروی عراقی ها با رسیدن نیروهای تازه نفس دوباره آغاز و سرعت بیشتری هم گرفت . درگیری به نبرد تن به تن و سنگر به سنگر رسید . این در حالی بود که باقی مانده نیروهای گردان روح الله ، کاملا عقب کشیده و منطقه درگیری را تخلیه کرده و به عمق جزیره رسیده بودند . سردار حسن باقری هم انتظار داشت که باقی مانده گردان روح الله خود را به آن ها رسانده تا در شرایط بحرانی ایجاد شده که سرنوشت عملیات به این دفاع بستگی داشت ، یاری اش کنند . این مقاومت ها ادامه داشت و من از نزدیک شاهد شهادت یک به یک دوستان و همرزمانم بودم . زمانی رسید که عراقی ها هر چند با متحمل شدن تلفات سنگین ولی با آتش پشتبانی بی اندازه خود توانستند که پیشروی کنند و بخشی از خط را در اختیار خود بگیرند و فشار زیادی را بر ما وارد کنند . آنجا بود که نیروهای باقی مانده گردان حضرت ولیعصر عج مظلومانه در محاصره ی عراقی ها افتاده و کاملاً قیچی شده بودند . زمان که سپری می شد نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج در داخل حلقه محاصره یا شهید می شدند یا در نهایت ایستادگی با اینکه زخمی شده بودند و توان جنگیدن نداشتند اسیر و گرفتار عراقی ها می شدند . اما خدا را صد هزار مرتبه شکر که ایمان و توانی در نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج نهادینه شده بود که توانستند تا آخرین قطره خون از پیشروی دشمن و نفوذ نیروهای عراقی به داخل جزیره مجنون جلوگیری نمایند . 🌀 📚 برداشت از کتاب ( زندگی نامه ) . 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 این جبهه ماندنی ست.. 📽 مصاحبه بسیار زیبا و شنیدنی فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار سرتیپ فرمانده دلاور گردان غواصی حضرت علی اصغر (ع) لشگر ۳۱ عاشورا قبل از عملیات غرورآفرین ♦️سخنان پرمحتوا و ارزشمندی که باید شنیده شده و در ذهن ماندگار شود . 🌸 انشاءالله همواره زنده و پاینده باشند ، برای سلامتی این دلاور مرد جبهه ها صلواتی ذکر فرمایید : اللهم صل علی محمد و آل محمد 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
26.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 اسلام اگر بیند خطر ، جان را نثارش می کنم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات غرورآفرین با نوحه ای بسیار زیبا و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙اسلام اگر بیند خطر جان را نثارش می کنم با خون نگهداری من از مرز و دیارش می کنم با عاشقان کربلا عهد شهادت بسته ام با کاروان نینوا پیمان وحدت بسته ام با ره نوردان بلا عقد اخوت بسته ام لبیک گفتم بر حسین باز استوارش می کنم سرباز جهاد فی سبیل الله منم فرمانبر قرآن و احکام رسول الله منم ثابت قدم دلبسته بر ارکان حبل الله منم تا پای جان با پایمردی پایدارش می کنم باشد امام و رهبرم پور امیرالمومنین فرزانه فرزند حسین کوبنده ی مستکبرین فرمانده ی کل قوا پیر حماسه آفرین من پیروی از دولت با اقتدارش می کنم... 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار دیدنی و شنیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 / شب چهارم _ تحویل خط پدافندی 🖌... با حرکت شجاعانه رزمنده اصفهانی خیال مان از بابت خودی نبودن فرد زخمی راحت شد. اما با این وجود بازم انسانی درمانده و از پای فتاده بود که استمداد کمک می کرد و وظیفه انسانی حکم می کرد که بدون توجه به کینه و دشمنی به یاریش بشتابیم. برای همین هم به همراه برادران احد اسکندری و یوسف قربانی بدون کسب اجازه از کانال خارج و نیم خیز و شتابان به سمت محلی که عراقی افتاده بود رفتیم . نیروهای دشمن متوجه حرکت مان شده و از هر سمت و سوی شروع به تیراندازی کردند. نفس زنان و خیزان و افتان در زیر بارانی از گلوله و موشک و ترکش خود را بالای سر مجروح عراقی رسانیده و بی مطلعی پیکر خون آلوده اش را بلند کرده و‌ به طرف کانال راه افتادیم. سرباز عراقی از چند ناحیه تیر خورده و با توجه به خونی که از دست داده و می داد. اصلأ اوضاع خوبی نداشت ، مدام گریه می کرد و به زبان عربی عجز و ناله و التماس می کرد‌ و عکس زن و بچه هایش را نشان مان می داد. خلاصه با هر زحمت و مشقتی بود. عراقی را به داخل کانال آورده و کمی آب کمپوت بهش داده و با محبت و مهربانی تمام زخم هایش را پانسمان نموده و‌ با آمبولانس روانه عقبه اش کردیم. خورشید خون رنگ جنوب نم نم در افق گم شده و نوای روح بخش اذان ، جسم و جان خسته رزمندگان را صفائی دگر بخشیده و در تمام سنگرها سجاده عشق و نیاز فرش و دستان خالی و خسته به سمت آسمان و خالق بی نیاز بلند گردید. در حال تیمم بودم که برادر بسیجی مهدی حیدری از راه رسیده و با بغض و چشمانی اشگبار خبر شهادت بسیجی دلاور سعید تقیلو را بهم داد. سعید و مهدی و چند نفری دیگر از بچه‌های گردان دیشب جهت یاری رزمندگان گردان حضرت علی اصغر (ع) به خط پدافندی همایون رفته بودند که در مسیر سعید به شهادت رسیده بود. با سعید حسابی رفیق بودم و بسیار هم دوستش داشتم. رزمنده نترس و بی باکی بود که اصلاً پروای سر نداشت و با چشمانی باز و سینه ای فراخ به استقبال حادثه و خطر می رفت. او دل باخته ایی عاشق و شیدا بود که مستانه دنبال معشوق می گشت و اکثر مواقع هم پابرهنه و بدون کفش و جوراب ، سرگردان دشت و بیابان های جبهه بود و در نهایت هم گمشده خود را در بیابان ناشناس و غریبی یافته و خونین بال و خرسند تا محضر دوست پرواز نمود. با دیدگانی گریان نماز را خوانده و آنقدر خسته و بی رمق بودم که در گوشه ای از سنگر نشسته و سریعاً هم چشام بسته شده و بخواب شیرین و عمیقی فرو رفتم. نمی دانم چقدر خوابیدم ، اما با صدای زیبای پیک گردان پاسدار دلاور احد اسکندری از خواب بیدار شده و خواب آلوده و گیج و منگ گفتم : چیه احد جان ؟ حتماً بازم خبر ماندن گردان در خط را آورده ای !  برادر اسکندری خنده نازی کرده و گفت : خیر عباس جان ! اینبار خبر تحویل خط را آوردم. بلند شو و سریع آماده شو که گردان های جایگزین در راه هستند. با شنیدن این خبر آنچنان خوشحال شدم که انگار واقعاً از قفس آزاد شده و یک بار سنگین از دوشم برداشته شد. نفس راحتی کشیده و خنده کنان برخاسته و بوسه ای به صورت خاک گرفته و سیاه شده برادر اسکندری زده و گفتم : همیشه خوش خبر باشی دلاور ! تا شما به جاده خاکی برسی ، من هم آماده شدم ! احد رفت و من هم شاد و خرامان مشغول جمع آوری تجهیزاتم شدم. خبر تحویل خط بعد از چندین شبانه و روز نبرد و درگیری سنگین و طاقت فرسا ، به جسم خسته و بی‌خواب هم‌رزمان جانی تازه بخشیده و جنب و جوش عظیمی در کانال به راه انداخته بود . کم کم همه رزمندگان آماده شده و با تجهیزات کامل در داخل سنگرها نشسته و منتظر فرمان حرکت شدیم. دقایق تبدیل به ساعات شد و هیچ خبری از یگان های جایگزین نشد. انتظار به طول انجامیده و کم کم رزمندگان خسته با تجهیزات کامل در داخل سنگرهایشان به خواب رفتند. هم‌رزمان دلاور رضا رسولی و مهدی حیدری کنار هم و آرام داخل سنگرم خوابیده بودند و من هم مشغول نگهبانی در بالای خاکریز بودم. همه جا کاملا آروم و ساکت بود و سکوتی عظیم سرتاسر کانال را فرا گرفته بود. توپخانه های دشمن یکسره درحال کوبیدن عقبه بودند و صدای انفجارات شدید لحظه ای قطع نمی شد. داشتم برای سرگرمی و وقت کشی مسیر حرکت منورها را دنبال می کردم که ناگهان بوی تند سیر تازه فضای منطقه را در برگرفت و پشت سرش هم صدای فریادهای بلند شیمیایی !  شیمیایی ! هم‌رزمان در داخل کانال پیچید... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 / چه بر رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی گذشت!؟ 📽 روایت شنیدنی و بعض آلود سردار شهید فرمانده وقت لشگر هشت نجف اشرف از در کنار آب های گرم و بیان سختی ها و رشادت های رزمندگان اسلام در این عملیات 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✌️عملیات غرورآفرین خیبر در سوم اسفند ماه ۱۳۶۲ با رمز مبارک یا رسول‌الله (ص) در منطقه شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه آغاز گرديد که به انهدام گسترده نیروهای سپاه سوم عراق و تصرف جزایر مجنون شمالی و جنوبی عراق منجر گردید. 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطره ای زیبا و شنیدنی از دلاوری و شجاعت های رزمندگان در 🖌... در عملیات خیبر دقتی كه عراقی ها هنگام آتش داشتند بقدری بود كه درست گلوله ­هايشان را به پيشانی بچه ­ها می‌­زدند. نشانه­ هايشان بقدری دقيق بود كه حتی خمپاره ­هايی كه می‌­زدند يك سری از برادران ما از جمله شهيد صفوی بر اثر شليك خمپاره به شهادت رسيدند ، خمپاره ­ها را درست داخل سنگرها می‌­انداختند كه اين نشان دهنده‌ی دقت بالای آنها بود. انبوه آتش بقدری سنگین و دلخراش بود كه جزيره مجنون مانند گهواره تكان ميخورد . با هلي­كوپتر ، هواپيما ، توپ و خمپاره فقط آتش می‌­ريختند. يك سری هواپيماهايی بودند كه بچه ­هاي ما به آنها قارقارک (هواپيماهای جنگ جهانی دوم ) می‌­گفتند با آنها خط را راکت باران ميكردند ، يكسری جنگ روانی به راه می‌­انداختند و بالآخره از انجام هركاری كه از دستشان بر می‌­آمد دريغ نميكردند تا بتوانند بار دیگر جزایر را بدست آورند . دشمن تمام توان خود را بكار گرفته و چندين لشگر زرهی با چند سپاه پیاده را به منطقه درگیری آورده بود و یکسره هم آتش می ریخت و حمله می کرد . چاره را در اين ديديم كه نیروهای گردان شب هنگام خندق بزنند و روزها هم كه جنگ ادامه داشت و بچه­ ها حتی برای يك لحظه هم نمی ‌­توانستند که استراحت كنند. هنگامی‌ كه دشمن با تمام نیرو و تجهیزات اقدام به تک می کرد و به سمت خط پدافندی حركت مي­كرد. ما مهمات کافی برای مقابله با آنها نداشتيم . موشک آر پی چی ­ها رو به اتمام بود و به چيزی جز امدادهای الهی فكر نمی‌­كرديم. شايد يك ساعت به غروب آفتاب مانده بود و تمام مهمات پشت خاکریز به پایان رسیده و تانک های پیشرو دشمن هم در چندمتری خاکریز بودند . چیزی برای دفاع نداشتیم و فقط به فكر امدادهای الهی بوديم كه در اين حين یکی از تانک ها به روی مین کاشته شده توسط بچه ها در شب گذشته رفته و با صدای مهیبی منفجر شد . دومین تانک هم توسط يكی از جوانان دلاور زنجانی منفجر شد و سومين تانك هم با موشک آر پی ‌جی یکی از دلاوران گردان آتش گرفت و در حالی که لوله توپش وارد خاکریز شده بود . در عرض چند دقیقه اوضاع میدان کاملآ برعکس شد و نیروهای عراقی شروع به فرار کردند و این در حالی بود که تعدادی از تانک ها به خاکریز رسیده و مشغول عبور از دیواره آن بودند . يعنی اينكه نيروهای ما با شكست مواجه شده بودند و ديگر توان مقابله با آنها را نداشتيم و همچنين مهماتمان نيز به پايان رسيده بود . اما آنها كه ديدند سه تا از تانكهايشان بطور همزمان منفجر شد . روحيه ­شان کاملا تضعيف شد و چنان وحشت کردند که سریع عقب‌نشينی كردند .   با عقب‌نشينی خفت بار عراقی ها ، نيروهای ما دوباره روحيه تازه ای گرفته بودند . بطوریکه با چند آر پی چی باقی مانده به تانک های دشمن حمله­ كرده بودند و حتی بی پروا به دنبال تانكها ميدويدند. شديدترين آتش و سخت ­ترين روز در جنگ به نظر من همان روز بود. دشمن با توسل به آتش بی امان و کثرت نیرو و تجهیزات خيلی خوب جلو می‌­آمد. يك گردان كه جلوتر از ما در حال پدافند بودند کاملآ منهدم و نابود شده بود . چون همگی شهید و مجروح بودند و توانایی حرکتی را نداشتند . دشمن هم كه می ديد آنها تحركی ندارند . روحيه گرفته و با جرات بیشتری به طرف خاکریز ما می آمد . در اين طرف در عرض هفت روز اصلاً آب و غذا نداشتيم ، الآن كه فكر مي‌­كنم و می‌­گويم كه اينها همه اش كار خدا بود ، وقتی در ذهنم به آن روزها بر ميگردم تعجب می‌­كنم. شب و روز در مضيقه بوديم و هيچ خسته نمی‌­شديم. حتی پای من از ناحيه‌ی قوز پا در رفته بود. در آن هفت روز درد آن را تحمل كردم. برادران زيادی بودند كه با روحيه‌ی بسيار بالا می‌­جنگيدند و يك عده واقعاً حماسه می‌­آفريدند.                             يك سری از بچه ­ها در جلو خاکریز چاله ­هايی كنده بودند و در داخل آنها كمين كرده و زمانی ‌كه تانكهای دشمن جلو می‌­آمدند ، بچه ­ها از همانجا تانكهايشان را منهدم می‌­كردند . دشمن می‌­رفت و فردا تجديد قوا می‌­كرد و دوباره حملات خود را آغاز می کرد . پاتک های هفت روزه در عمليات خيبر در تاريخ جنگ تحميلی بی‌نظير است. 🖍 خاطره از پاسدار جانباز 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی بسیار زیبا و خاطره برانگیز از مراسم پرشور اعزام رزمندگان سلحشور و حماسه ساز به جبهه برای حضور در بهمن‌ماه سال ۱۳۶۲ ، ایستگاه راه آهن زنجان 👆... به ياران شورآفرين خدا به سنگر نشينان بی ادعا به تكبيرگويان گلگون كفن به كشتی نشينان طوفان شكن به سربند و سنگر به آتش به دود به نام آوران بسيجی درود 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ⭕️ عملیات غرورآفرین خیبر در سوم اسفند ماه ۱۳۶۲ با رمز مبارک یا رسول‌الله (ص) در منطقه شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه آغاز گرديد که به انهدام گسترده نیروهای سپاه سوم عراق و تصرف جزایر مجنون شمالی و جنوبی عراق منجر گردید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و دیدنی رزمندگان سلحشور و شهیدان والامقام در با آهنگی بسیار عالی و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙رو بسوی کربلا دارد هنوز این غافله میرود پشت سر مولای خود بی فاصله پرچمی در دست ما مانده است از یارانمان یادگار ماندگار خون سردارانمان خاکی عشقیم و رو بسوی فکه مجنون می رویم همدل دریادلان همراه کارون می رویم از نفس هرگز نمی افتد سپاه عاشقان باز می آید صدای با نوای کاروان با نوای کاروان ،بار بندید همرهان این قافله عزم کرب و بلا دارد.... 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار دیدنی و شنیدنی ، حتماً تماشا کنید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 / شب چهارم _ تحویل خط پدافندی 🖌... دشمن زبون که در مقابل ایثار و مقاومت رزمندگان کم آورده و در تنگنا قرار گرفته بود. ناجوانمردانه خط را زیر بارانی از گلوله های شیمیایی گرفته بود و همه جای کانال بوی تند سیر می داد. هراسان و سراسیمه همسنگران رضا رسولی و مهدی حیدری را بیدار و شتابان ماسک زدیم‌. در همین حین پیک دلاور گردان احد اسکندری هم ماسک زده از راه رسیده و خبر از حمله و شبیخون احتمالی عراقی ها داده و گفتند که آماده درگیری با نیروهای دشمن باشیم. آماده و ماسک زده با برادران رسولی و حیدری مشغول پاسداری از انتهای کانال شدیم . ساعتی گذشت و خبری از نفوذ و حمله نیروهای عراقی نشد. هوا هنوز گرم و داغ بود و عرق مثال باران از سر و صورتمان می بارید. تنفس هوای داغ در داخل ماسک چنان سخت و دشوار بود که واقعاً حس خفگی به آدم دست می داد. بالاخره بعد از کلی ترس و اضطراب و نگرانی ، برادران امدادگر شم میم ره وضعیت سفید اعلام کرده و خبر از رفع آلودگی شیمیایی دادند. با خوشحالی ماسک را در آورده و یک نفس راحتی کشیدم . با رفع خطرات گازهای سمی و عدم نفوذ و حمله عراقیها ، اوضاع داخل کانال دوباره به روال قبل برگشته و بازم خواب شیرین به سراغ رزمندگان خسته و بی رمق آمده و بچه ها چند نفر چند نفر با تجهیزات کامل و بصورت نشسته در داخل سنگرهایشان بخواب رفتند. ساعت یک بامداد را نشان میداد و هنوز خبری از گردان های جایگزین نبود ، خسته و با تنی فرسوده و چشمانی خون گرفته داخل سنگر نشسته و بی صبرانه چشم انتظار رسیدن یگان های جایگزین بودم . مدام هم به سمت بالای کانال و جاده خاکی نگاه می کردم. ناگهان گرد و خاکی عظیم بر روی جاده خاکی دیدم و پشت سرش هم تعداد زیادی تکاور پلنگی پوش در ستون یک نفره وارد کانال شدند. صدای بلند دستورات فرماندهان و جابجایی نیروها ، سکوت و آرامش حاکم بر کانال را برهم زده و رزمندگان یک به یک بیدار و با تحویل سنگر به مدافعان تازه نفس به سمت جاده خاکی حرکت میکردند. مشغول بستن ‌تجهیزاتم بودم که ستونی از پلنگی پوشان ارتشی به سنگرم رسیده و با شنیدن داد و بیدادهای بلند فرمانده ستون حسابی شوکه شدم. فرمانده ارتشی بیخود و بی جهت به سربازان ، فحش های خیلی زشت و بد میداد و با الفاظ زشت ‌آنان را مورد خطاب قرار می داد. نمی دانم چطور شد که یکدفعه از کوره در رفته و با گرفتن یقه فرمانده ستون با لحن بسیار تندی فریاد زدم : مرد حسابی ! این دلاوران قراره اینجا بجنگند! آخه چرا ؟ اینقدر بد و بیراه بهشون میگی!؟   خنده ای کرده و گفت: قارداش ترکی؟ گفتم: آره ! زنجانیم. به گرمی دست داده و با زبان ترکی ادامه داد که عزیزم ! به خودتان نگاه نکن که بصورت داوطلب و باکمال میل و رغبت اینجا هستید. اینها را که می بینی اکثراً  سربازانی هستند که به گفته خودشان آمده اند به اجباری و اصلأ هم دوست ندارند که الان در این زمان و این وضعیت خطرناک اینجا باشند! باور کن که اگه اینجوری باهاشون رفتار نکنم و با امر و نهی وادار به کارشان نکنم. اصلأ اطاعت نمی کنند ! بعد هم سریع حرف را عوض کرد و از اوضاع و احوال خط و دم و تشکیلات عراقیها پرسید .  خنده ای کرده و گفتم : خودتان که اول و آخر خط را دیدید! ما یک گردان بودیم که حالا به این روزگار در آمدیم. فردا صبح که آفتاب طلوع کنه و عراقی ها از خواب بیدار شوند. اینجا به جهنم سوزان مبدل شده و از زمین و آسمان فقط آتش و تیر و ترکش است که به سرتان خواهد بارید و پشت سرش هم صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو به سمت خط حمله ور خواهند شد و تا غروب یکسره یورش آورده و قصد شکستن خط و تصرف کانال را خواهند کرد.  خنده غرورآمیزی کرده و با قیافه حق به جانبی گفت: آخه ! با دست خالی که نمیشه با زره و فولاد جنگید! ما گردان های تکاور لشگر ۲۱ حمزه هستیم و خیلی هم مجهز آمدیم. بقدری موشک تاو و مالی یوتکا با خود آوردیم که فکر نکنم تانکی از قشون دشمن سالم بمونه ! بعد هم شتابان روبوسی کرد و دوان و دوان به دنبال نیروهاش رفت. سنگر را تحویل چند سرباز داده و روانه جاده خاکی شدم. شور و شوق فراوانی در داخل کانال برپا بود و همه جا پر از نیروهای پلنگی پوش و تسلیحات و مهمات بود. بین راه به سنگرهای منهدم شده نگاه می کردم و به آن فکر میکردم که اگر به سلاح و تجهیزات مدرن بود. دشمن باید با آن همه هواپیما و هلیکوپتر و تانک مدرن و هزاران نیروی پیاده و کماندو ‌دهها بار در این چند روز موفق به شکستن خط و تصرف کانال می شد... 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 در جزیره مجنون یک « سه‌راهی مرگ » بود که هر کسی را که می‌فرستادیم برود از خطوط درگیری خبر بیاورد ، برنمی‌گشت ! سردار شهید به فرمانده لشگر ۲۵ کربلا ، سردار مرتضی قربانی گفت: « یکی دو نفر را بفرست که بروند و خبر بیاورند تا بفهمیم وضعیت از چه قرار است؟ » سردار قربانی گفت: « من هر کسی را که فرستاده‌ام ، رفته و برنگشته است ! » حاج همت سری را تکان داد و به طرف جزیره راه افتاد و گفت: « انگار خدا ما را طلبیده است! » این را گفت و رفت و او هم دیگر برنگشت...! 🌺 روحش شاد و نامش جاوید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab