استاد ادبیات عربی ما در دانشگاه، خانمی شوخطبع و خوشمشرب بود. سر کلاس گاهی نکات طنزی میگفتیم و میخندیدیم، گاهی هم از خاطراتمان تعریف میکردیم. معمولاً بعد از دقایقی استاد میگفت: «خب، بریم سراغ درس». این جمله را با همینترتیب، بارها از او شنیدیم؛ چون در کلاسهایش زیاد شیطنت میکردیم و باید دوباره ما را به درس برمیگرداند.
درسهایش را خیلی دوست داشتم، خودش و درس دادنش را هم. حتی از نظر منطقی هم دلم نمیخواست کلاس به شوخی کردن بگذرد. با این حال باید اعتراف کنم که جملهٔ «خب، بریم سراغ درس» از نظر روانی هربار و هربار، قدری برایم سنگین بود. انگار طبع آدمیزاد به راحت بودن گرایش دارد و حتی اگر خودش تمایل به کار جدیتری داشته باشد، باز هم شروع حرکت به سمت آن کار برایش سنگین است.
ولی چاره چه بود؟ باید صبورانه آن سنگینی را میپذیرفتیم. هدف از دور هم جمع شدنمان شوخی و خنده نبود که به آن بسنده کنیم. استاد با همان «خب، بریم سراغ درس» گفتنها باعث نجاتمان شد و بنیادهای ادبیات عربی را در ذهنمان شکل داد؛ تا بتوانیم عربی بخوانیم و بفهمیم.
من فکر میکنم در تمام زندگی نیاز به افرادی داریم که ما را از روزمرگی نجات دهند. طبعمان به راحت بودن گرایش دارد، پس باید کسانی باشند که مدام یادآوری کنند که برای اهداف دیگری اینجا جمع شدهایم. خوردن و خوابیدن و حتی کار کردن، اگر در حد خود باشد بد نیست، ولی نباید معنای زندگی را در خود جمع کند. باید سنگینی این حقیقت را بپذیریم؛ تا بتوانیم به سرمنزل مقصود برسیم و آنچه را که باید، بخوانیم و بفهمیم... .
@pelak13
عشق و عدالت، دو تا مفهومن که تجلی هرکدوم رو میبینم دلم میره، حتی وقتی ماجرا هیچ ربطی به من نداره...
مثلاً مادری خم میشه و پسرش رو با خوشحالی میبوسه، من ذوق میکنم. دست آقایی گل میبینم که لابد قراره خانمش رو خوشحال کنه، ذوق میکنم. مردی خم میشه و پای مادرش رو میبوسه، باز من... . یا مثلاً حق کسی از کسی گرفته میشه که هیچ صنمی باهاش ندارم، اما ذوق میکنم.
انگار این مفاهیم به اشخاص وابسته نیستند، خودِ خودشون شیرین و ارزشمندن. پس حالا باید بگم خوشا روزی که جهان سراسر عدالت و عشق باشه... .
#العجل_حضرت_باران ❤️
@pelak13
هدایت شده از Najva
─┅ঊ🍃🥀🌟🥀🍃ঊ┅─
بسمالله الرحمن الرحیم
بر درگهت آمدم دوباره
با جرم و خطای بیشماره
گویم به دو چشم پر ستاره
تو لطف نمودهای مرتّب
ما را به «علی» ببخش یاربّ
گفتی که بیا و بخشش از من
از تو گره و گشایش از من
دلخسته! بیا؛ نوازش از من
این نفس ولی نشد مُهَذَّب
ما را به «علی» ببخش یاربّ
دانی چه شد و چهکار کردم
از درگه تو، فرار کردم
من لغزش بیشمار کردم
پیمانهی جرم شد لبالب
ما را به «علی» ببخش یاربّ
از درگه تو، شرف گرفتم
دامان تو را به کف گرفتم
اذن سفر نجف گرفتم
حالا که «علی علی» است بر لب
ما را به «علی» ببخش یاربّ
─┅ঊ🍃🥀🌟🥀🍃ঊ┅─
دلم نمیخواست دربارهٔ آدمها قضاوت کنم. کارها را میتوان و باید قضاوت کرد، آدمها را نه. خوب و بد کارها مشخص است؛ ولی برایند رفتار اشخاص را فقط خدا میداند. اینکه یک حکم نهایی بدهی که «کلاً فلانی فلان...»، خوب نیست و دربارهٔ آدمهای خیلی کمی میتوان اینقدر قاطع حرف زد؛ مثلاً نتانیاهو! خلاصه...
این تفکیک «کار» از «شخص» رفتاری ظریف و هنرمندانه است؛ که پایهٔ امربهمعروف و نهیازمنکر هم هست. اما اگر بخواهم روراست باشم، من ذهن بهشدت قضاوتگری داشتم که به «قالبسازی» تمایل داشت و میخواست هر رفتار ریز یا درشتی از آدمها را گوشهای از شخصیتشان جا بدهد. پس باید برایش کاری میکردم.
اول از این مرحله شروع کردم که قضاوتهایم را حداقل به زبان نیاورم. در مرحلهٔ بعد سعی کردم در ذهنم قضاوتها را مثبت کنم؛ هی توجیه کنم، هی زیباسازی... . بهمرور تصمیم گرفتم با دلایلی مثل اینکه من از بقیهٔ کارهای آن شخص خبر ندارم تا دربارهٔ برایند شخصیتش تصمیم بگیرم، ذهنم را ساکت کنم.
چند روز پیش به جشنی دعوت شدم. گوشهای نشسته بودم که ناگهان متوجه اتفاق فوقالعادهای شدم: ذهنم ساکت بود! آدمها را میدیدم، باهم حرف میزدیم و احوالپرسی میکردیم، ولی ذهنم کسی را قضاوت نمیکرد! شاید شما ذهن قضاوتگری نداشته باشید و ندانید که این اتفاق چقدر برای کسی چون من شیرین است.
...شیرین از چند جهت: اول اینکه دیدم با خود کلنجار رفتنهایم برای قضاوت نکردن، جواب داده است. دوم آرامشی که این سکوت دارد. سوم اینکه با خودم گفتم اگر همین یکذره تغییر چنین حال خوبی دارد، پس چه احوالات جالبی در دنیا وجود دارد که آدمیزاد چون تجربهاش نکرده، لذتش را نمیداند! من نمیدانم ذهن علما و دوستان خدا چقدر آرام و حالشان چقدر خوب است، ولی حالا میدانم هرچه هست، آنهمه تهذیب نفس پیش از آخرت، دنیایشان را ساخته است.
@pelak13
پلاک ۱۳
دلم نمیخواست دربارهٔ آدمها قضاوت کنم. کارها را میتوان و باید قضاوت کرد، آدمها را نه. خوب و بد ک
یک تذکر مهم دربارهٔ این مطلب دریافت کردم، پس یه توضیح بدم...
اینطور نیست که قرار باشه هیچ آدمی رو قضاوت نکنیم... حقیقت اینه که برای ظلمستیزی و هر حقخواهی یا نقدی، قدری قضاوت لازمه... و علَم کردن جملهٔ «قضاوت نکن» بهطور عام، خیلی راحت میتونه این حقخواهیها رو کنار بزنه...
اینطور بگم که منظور من، قضاوت کردن در موارد عمومی بود... مثلا از دو- سه تا رفتار (هرچند بد) بتونی تحلیل کنی که اون آدم بده... یا حتی دو- سه تا بینظمی دیدن رو تعمیم بدی و بگی پس کلاً بینظمه... و... که این کار رو خیلی میکنیم و بهراحتی آدما رو تو ذهنمون دستهبندی میکنیم...
یهوقت سوءتفاهم نشه، این دو تا باهم خیلی فرق دارن... :) ❤️ و چقدر خوبه که تذکر میدید... 🌱
@pelak13
آقای قالیباف امروز گفته:
«استیضاحِ [دولت] در اوجِ بحران قیمت ارز یک اقدام نمایشیست که برای مجلس آوردۀ سیاسی دارد؛ اما درعمل به اقتصاد و زندگی مردم لطمه میزند | تازمانیکه جلسات نظارتی در سطوح مختلفِ مجلس و پیگیریها در جلسات هماهنگی بین قوا به بنبست نرسد، اقداماتی مانند استیضاح در اوج بحران قیمت ارز، کاری خطاست و باعث بیمتولی شدن چند ماههٔ کنترل قیمت ارز میشود. ما براساس تکلیف رهبر انقلاب بهدنبال کمک به دولت برای حل مسائل مردم هستیم.»
~ من میگم بصیرت یه همچین چیزیه ❤️
~ خوشم نمیاد از اینکه دعواهای انتخاباتی هنوز هست، درحالیکه از اولشم به این شکل نباید میبود! حالا هم وقتی حرف آقای قالیباف رو تحسین میکنم، صرفاً دارم دربارهٔ رئیس مجلس کشورم صحبت میکنم، نه برای اثباتش در مقابل یک نامزد انتخاباتی دیگه...!
@pelak13