پلاک ۱۳
خواهرزادهٔ شمارهٔ ۳ که به دنیا آمده بود، تا شب بیمارستان بودم. خب، بهترین دلیل بیمارستان رفتن این است که آدم قدم نو رسیدهای داشته باشد. واقعاً خوشحال بودم.
نزدیکهای غروب بود که رفتم داخل حیاط، نشستم روی صندلی و منتظر بودم سماور بوفه به جوش بیاید تا آب جوش بگیرم.
دلم گرفته بود. نمیدانستم چرا، حال همه که خوب بود؟ شاید بهخاطر غمهایی که در فضای بیمارستان پراکنده بود...؟ یا شاید...؟ نمیدانم. فقط دوست داشتم زودتر بیمارستان بودن تمام شود و با سلامتی همه به خانه بروند.
این از این.
چند روز پیش، گفته بود برنامهٔ «محفل» که دم افطار پخش میشود را دوست دارد. برای آنها میشد قبل از اذان، برای ما بعد از اذان. گفتم من هم میبینم و دوستش دارم.
امشب وقتی محفل را میدیدم، تمام ذهنم آنجا بود که او لابد الآن برنامه را نمیبیند. نمیدانم مشغول چه کاری است، ولی تلویزیوندیدن از آخرین گزینهها باید باشد. شاید هم در بیمارستان همان شبکه را روشن کرده باشند. ولی به هر حال بیمارستان است.
سر افطار هر یک لقمه را که میخوردم، یک لقمه بغض را هم با آن فرو مینشاندم. وقتی در برنامه شوخی میکردند، تمام لبخندهایم رنگپریده بود. آخر سر، سورهٔ حمد را قرائت کردند، و من گذاشتم پای اینکه حمد شفاست، آیهآیهاش را خواندم و چشمم تر شد.
چقدر بد که نمیتوانم بروم کنار بوفهٔ بیمارستان بنشینم و یک لیوان آب جوش بگیرم.... اما قلبم همانجاست، تکیه داده به همین میلهها، خستگی خواهر بزرگه جان و دست کوچک خواهرزادهٔ شمارهٔ ۴ را بغضآلود نگاه میکند، و سورهٔ حمد میخواند...
خدا همیشه مرا بیهوا بغل کرده... میدانم... اما مگر میشود بغض نکرد 🥲 خدای بزرگ و عزیز، برای تمام شبهایی که محفل را بدون بغض تماشا کردیم، ممنونم. این بار هم تو اشکهایمان را بخندان ❤️
+ و إذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفینِ ❤️
#یا_من_اسمه_دواء
#و_ذکره_شفاء ...
@pelak13
هدایت شده از پلاک ۱۳
و پیرمرد در آغوش صبح نیشابور
هزار غصه ناگفته را بغل کرده
شروع کرد و به من گفت از خدا که خدا
بدون واسطه او را کجا بغل کرده
شکست شاخه ی گردو و من نیفتادم
خدا همیشه مرا بی هوا بغل کرده
درخت بید که افتاده و نمی افتد
فرشته اش به دو دست دعا بغل کرده
خدا توکل آبادی است اگر هنوز
قنات گل شده را روستا بغل کرده
درست آن طرف تپه ی سلام کسی است
که هرکسی که زمین خورده را بغل کرده 💙
میگن که برای تمرین تمرکز و حضور قلب در نماز، قبل از نماز خوندن، حداقل دو سه دقیقه فارغ از همه چیز، بشینیم پای سجاده، کمی ذهنمون آروم بگیره، بعد نماز رو شروع کنیم.
جالب بود برام، اولین باره که یک تمرین «عملی» برای حضور قلب در نماز میشنوم. معمولاً فقط میگن حضور قلب داشته باشید، نمیگن چیکار کنیم خب 😅
+ حجةالاسلام وکیلی - برنامهٔ کلمه
@pelak13