🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
اول صبح بود که با سید رفیع برای رفتن به سر کار از منزل بیرون آمدیم و سوار ماشین شدیم.
هنوز مسیر کوتاهی نرفته بودیم که سرعت ماشین را کم کرد و گفت: آقا جان، من میدانم تو بزرگِ من هستی و عمرت را برای من صرف کردی و موهایت سفید شده و چه زحمتهایی که کشیدهای.
احترام شما بر من واجب است، ولی لطفا از ماشین پیاده شوید تا ماشین برایتان کرایه کنم؛ چون بعد از این مسیرمان یکی نیست و این ماشین بیتالمال است و من حق ندارم یک قدم مسیرم را کج کنم.
من با این جسارت گفتار و امانتداری پسرم و برخورد زیبایش دستهایم را به سوی آسمان بلند کردم و خدا را شکر نمودم.
در حالی که آب از دیدگانم جاری بود و او را تحسین میکردم، رویش را بوسیدم و به خدا سپردمش.
#شهید_سید_رفیع_رفیعی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
💢روز خونین مرزبانان
🔹امروز سوم آبان مصادف هست با دهمین سالروز شهادت ۱۴ پرنده خونین بال و یک جانباز قطع نخاع(آقای علی رحمتی)
🔹شهادت در سال ۱۳۹۲ غروب جمعه مصادف با عید سعید غدیر رخ داد🌷🕊
🔹شهدای این حادثه تروریستی که در کوهک سراوان بدست گروهک جیش الظلم لعنت الله..عبارتند از
شهید امید پارداد🕊🌷
شهید محمد قرآیی🌷🕊
شهید حمید لزگی🕊🌷
شهید رضا فراتی🌷🕊
شهید سعید فسنقری🕊🌷
شهید سید علی سیادت🌷🕊
شهید مهدی عارفی🕊🌷
شهید محمد زبر دست🕊🌷
شهید پژمان شاهوند🌷🕊
شهید احمد لنگری🕊🌷
شهید محمد صادقی نژاد🌷🕊
شهید امین ابارشی🕊🌷
شهید مسعودمعصومی اکبر آبادی🕊🌷
شهید محمد سلیمانی🌷🕊
و جانباز قطع نخاع علی رحمتی 🌷🕊
🌿شادی روح شهدا و سلامتی جانباز عزیز فراجا #صلوات
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
12.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کودکی که زنده ماند تا پهلوان یک لشکر شود
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
2.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از بنایی تا فرماندهی جنگ، شهید عبدالحسین برونسی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #بیست_وهشتم و سعد🔥 دوست نداشت م
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #بیست_ونهم
مضطرب از من پرسید
_بیماری قلبی داره؟😥
زبانم از دلشوره به لکنت افتاده.. 😰و حس میکردم سعد🔥 در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی🌸 التماس میکردم
_تورو خدا یه کاری کنید!
و هنوز کلامم به آخر نرسیده،..
سعد دستش را با قدرت در 🌸سینه مصطفی🌸 فرو برد،..😡🔪
ناله مصطفی در سینه اش شکست و ردّ خون را دیدم😳😰😱 که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.😱😱
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده..
و سعد آنچنان با لگد به سینه مجروحش کوبید که روی زمین افتاد..😱😰
و سعد از ماشین پایین🏃♂ پرید...
چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت،..
درِ ماشین را به هم کوبید..
و نمیدید من از وحشت نفسم بند آمده است😱😰 که به سمت فرمان دوید.
زبان خشکم به دهانم چسبیده..
و آنچه میدیدم باورم نمی شد..
که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد😭😱 و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.😵😰
سعد ماشین را روشن کرد..
و #انگارنه_انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم😱😭
_چیکار کردی حیوون؟😰😱😭 نگه دار من میخوام پیاده شم!
و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم #سیلی زد😡👋 که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد،
جراحت شانه ام از درد آتش گرفت و او دیوانه وار نعره کشید
_تو نمیفهمی این بی پدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!
🔥احساس میکردم از دهانش #آتش میپاشد.. 🔥
که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم...😱😭
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #سی
مصطفی🌸 را میدیدم که با دستی پر از خون سینه اش را گرفته بود.. و از درد روی زمین پا میکشید.😰😭
سوزش زخم شانه،.. 😭
مصیبت خونی که روی صندلی مانده.. 😭
و همسری که حتی 🔥از حضورش وحشت کرده بودم؛🔥😭
همه برای کشتنم کافی بود..
و این تازه #اول مکافاتم بود که سعد #بیرحمانه برایم خط و نشان کشید
_من از هر چی بترسم، نابودش میکنم!
از آینه چشمانش را میدیدم و این چشمها دیگر #بوی_خون میداد و زبانش هنوز در خون میچرخید😰😭
_ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!
با چشمهایش به نگاهم شلاق میزد و میخواست #ضرب_شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید
_به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت میکنم نازنین!😡
هنوز باورم نمیشد عشقم #قاتل شده باشد..
و او به قتل خودم تهدیدم میکرد..
که باور کردم در این مسیر #اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید.
سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود..
که صورتم هرلحظه سفیدتر میشد و او حالم را از آینه میدید که دوباره بیقرارم شد
_نازنین چرا نمیفهمی بهخاطر تو این کارو کردم؟! پامون میرسید دمشق، ما رو تحویل میداد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار میکردن!
نیروهای امنیتی سوریه هرچقدر خشن بودند،..
این زخم 🔥از پنجه هم پیاله های خودش🔥 به شانهام مانده بود،..
یکی از همانها میخواست سرم را از تنم جدا کند..
و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد..
که دیگر عاشقانه هایش #باورم نمیشد..
و او از اشکهایم پشیمانی ام را حس میکرد که برایم شمشیر را از رو کشید..😠
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
خیلی روی حلال و حروم حساس بودند. اولین شغلشان کار در مغازه شیرفروشی بود، وقتی از شغلش آمد بیرون دلیلش را که پرسیدم، گفت: من باید شیر را بکشم بدم به مردم و چون من میدونم صاحب مغازه آب میکند داخل شیر، وزن شیر خالص، کمتر میشود و آب قاطی شیر میشود، ولی باید پول شیر را بدهند من نمیتوانم به مردم دروغ بگویم. یک روز دیدم که وسایل بنایی خریده با خوشحالی اومدند خونه و گفتند: دیگر ناراحت نباش، پولهایم دیگر حلال است و شُبهه ندارد. تا وقتی که سپاه تشکیل شد، دیگر ایشان روزها سپاه بودند و شبها بنایی میکردند. از سپاه حقوقی دریافت نمیکردند و رفتن به سپاه را بر خود وظیفه میدانستند.
شهید#عبد_الحسین_برونسی🕊🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
👆عکس پسر بچه ای که سرطان داشتند و دکتر جوابشون کرده بود و با عنایت شهید#عبدالمطلب_اکبری شفا یافتند
و پدرشان عکس شهید را بزرگ چاپ کردند و به خانه زدند.
#معجزه_شهدا
#شفا
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🔻سردار ابا امین همرزم و دوست شهید عراقی میگوید: ابا عارف، فرماندهای بود که یک سوریهای را به شیعه ۱۲ امامی دعوت کرد. ابا عارف بسیار برازنده، مهربان، با مدیریت، دوستدار، خوش زبان، خوش صبحت، جذاب از لحاظ بیانی پر از معلومات، با ایمان، اهل نماز و روزه بود. ابا عارف با گرفتن پست خود روزه میگرفت و زمانی که پست را تحویل میداد روزه خود را افطار میکرد. همه سوریه فهمیده بودند ابا عارف، عربی از #اهواز و ایرانی الاصل است که این روحیه زیبا و بالا را دارد. تمام سربازان وی به صداقت، راستگویی و امانت داری او ایمان داشتند و آنچنان در دل نیروها رفته بود که هر دستوری را اجرا میکردند و از وی نافرمانی نمیکردند. تا اینکه جوانی از اهل سوریه به وی روی آورد و جلوی همه گفت: سوگند به خدا، هرچه دین و مذهب ابا عارف است را من میپذیرم. و دین و مذهبی که تو را اینگونه صادق و مقتدر بار آورده است را میخواهم. آن جوان با کمک اباعارف و روحانی قرارگاه شهادتین را میگوید و به مذهب شیعه میآید و رساله #امام_خامنه_ای را به وی تقدیم میکنند. این جوان بعد از چند هفته نزد اباعارف میآید و میگوید: ابا عارف من خواب دیدم که به شهادت میرسم؛ مرا حلال کنید و از اهل بیت علیهمالسلام بخواهید مرا شفاعت کنند. آن روز فرا رسید و به اباعارف خبر شهادت این جوان را دادند. ابا عارف دنبال آن شهید گشت و آن جوان را در آغوش گرفت....
🗓شهادت ۳ آبان ۹۴
📿شادی روحشان صلوات❣
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
خرید دفتر و مداد برای فرزندان فقرا
یک روز محمدرضا، علیرضا را تهدید کرد و گفت «اگر کوتاه نیایی به بابا میگم در مدرسه چهکار میکنی.»
آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و من با شنیدن این حرف کمی نگران شدم.
مدتی بعد محمدرضا را کشیدم کنار و گفتم «بابا، علیرضا در مدرسه چهکار میکنه؟»
گفت « با پول توجیبی که بهش میدی، دفتر و مداد برای بچههایی که خانوادههایشان فقیر هستند، میخره.»
✍راوی: پدر شهید علیرضا موحددانش
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
1.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╭─━─━─• · · ·
#استوری | #story📱
.
.
دیوانه ترین حالت یک عشق زمانیست
دلتنگ شوی کار ز دست تو نیاید . . .
#دلتنگحاجی💔
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa