eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
╔═════ ೋღ بِسْمِ رَبِّ الزَّهراءِعَلَيْهِ السَّلام❤️🌸 آغازمی ڪنيم 🌸 لَبَّیڪ ِ یا زینب🙏🌺🍃 🌸ღೋ ═════╗
⭕️نیکول کیدمن بازیگر سرشناس هالیوودی می‌گوید ازدواج کردم تا خودم را از آزارهای جنسی محافظت کنم! ‼️ کیدمن : "من خیلی جوان ازدواج کردم اما مطمئنا برای قدرت نبود برای محافظت بود. من به خاطر عشق ازدواج کردم ولی در عین حال ازدواج با مردی فوق‌العاده قدرتمند مرا در برابر آزار جنسی محافظت می‌کرد." 🔺نیکول کیدمن درباره جنجال های مرتبط با آزار جنسی در هالیوود گفت: بی شک من هم این تجربه را از خردسالی داشتم! @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
گزارشی از euro news : کمپین "MeToo" یکساله شد؛ هفتاد درصد قربانی خشونتهای جنسی شده‌اند. یکسال از راه اندازی کمپین می‌گذرد؛ کمپینی که از خشم فروخوردۀ زنان به دلیل آزار جنسی گسترده و خاموش آنها در سراسر جهان توسط مردان پرده برداشت. در ادامه، به مهمترین تحولات روی داده در یکسال گذشته در پی ایجاد این کمپین نگاهی خواهیم داشت. در ۵ اکتبر سال ۲۰۱۷ میلادی نشریه نیویورک تایمز این فرصت را برای برخی از زنان هنرپیشه که از سوی هاروی واینستین، تهیه کنندۀ پرنفوذ هالیوود مورد آزار و اذیت قرار گفته بودند فراهم کرد تا از رنجشان در این باره سخن بگویند. این کار اولین جرقۀ موج جدیدی بود که به سرعت جهان را فراگرفت و در جریان آن زنان لب به سخن گشوده و تجربه‌های تلخ خود از آزار جنسی مردان را بیان کردند. در ۱۳ اکتبر ساندرا مولر، خبرنگار فرانسوی با راه اندازی هشتگ Balancetonporc در توییتر، آزار جنسی در محیط کار را محکوم کرد و دو روز پس از آن آلیسا میلانو بازیگر آمریکایی، کمپین «من هم همینطور» یا را راه اندازی کرد. با تولد این جنبش، شوکی سراسر جهان را در خود فرو برد. هزاران خاطرۀ تلخ از آزارهای جنسی در شبکه‌های اجتماعی منتشر و در پی آن، راهپیمایی‌هایی در کشورهای مختلف برگزار شد. در صنعت فیلمسازی، ابتدا انگشتها به سمت هاروی واینستین نشانه رفت اما به تدریج نام‌های دیگری از جمله کوین اسپیسی و بیل کازبی نیز بر سر زبان‌ها افتاد. کوین اسپیسی در اواخر اکتبر ۲۰۱۷ متهم به آزار جنسی چندین نفر از جمله افراد زیر سن قانونی شد و این افشاگری‌ها باعث شد شبکۀ نت‌فلیکس به همکاری خود با او پایان دهد و ریدلی اسکات، سازنده فیلم «همه پول‌های جهان» نیز کریستوفر پلامر را جایگزین او کند. بیل کازبی، کمدین معروف آمریکایی نیز در سپتامبر ۲۰۱۸ به جرم حمله و به ۳ تا ۱۰ سال زندان محکوم و روانه زندان شد. در دنیای سیاست، مایکل فالون وزیر دفاع بریتانیا به آزار جنسی متهم و در اول نوامبر ۲۰۱۷ میلادی مجبور به استعفا شد. در زمانی کمتر از دو ماه پس از آن یعنی در ۲۰ دسامبر نیز دامین گرین، معاون نخست‌وزیر این کشور استعفا داد. در دنیای مذهب، پلیس فرانسه در فوریه ۲۰۱۸ میلادی طارق رمضان، سوئیسی را تحت بازجویی و پیگرد قانونی قرار داد. او متهم به آزار جنسی دو زن شده و همزمان با فرانسه، پلیس سوئیس نیز تحقیقات دربارۀ او را آغاز کرده است. رسوایی‌های آزار جنسیِ زنان به آکادمی نوبل نیز رسید. دادگاه سوئد در ماه مه سال جاری میلادی در پی شکایت ۱۸ زن که از کمپین Metoo الهام گرفته بودند، ژان کلود آرنو همسر یکی از اعضای کمیتۀ ادبیات نوبل را به دلیل آزار جنسی به دو سال زندان محکوم کرد. این رسوایی استعفای دست‌کم چهارتن از اعضای این آکادمی را در پی داشت و در نهایت باعث شد که آکادمی از اعطای جایزۀ نوبل ادبیات در سال جاری میلادی خودداری کند؛ کاری که در پنجاه سال گذشته سابقه نداشته است. هیچ حوزه‌ای از موج گستردۀ معترضانی که در چهارچوب Metoo به آگاه سازی و افشاگری می‌پرداختند و از خشونتهای حاصل از سلطۀ مردان بر جهان پرده برمی‌داشتند، در امان نماند. حتی در دنیای ورزش انگشت اتهام بسوی افرادی همچون کریستیانو رونالدو نشانه رفت. در چهارچوب این جنبش، از بزرگترین رسوایی جنسی در تاریخ ورزش آمریکا نیز پرده برداشته شد؛ یعنی زمانی که لری ناصر، پزشک پیشین تیم ملی ژیمناستیک مجبور به اعتراف به آزار جنسی ۲۶۵ زن و دخترن جوان طی دو دهه فعالیتش در ورزش آمریکا شد. این موج حتی زنانی که دست به آزار جنسی زده بودند را نیز هدف قرار داد. آسیا ارجنتو، هنرپیشه زن ایتالیایی در ماه اوت متهم به آزار جنسی جیمی بنت، بازیگر و خوانندۀ آمریکایی در دوران هفده سالگیِ او شد و درنهایت مبلغ ۳۸۰ هزار یورو را به عنوان وجه المصالحه به او پرداخت. حتی سرنوشت قاضی برت کاوانا، نامزد دونالد ترامپ برای دیوان عالی آمریکا نیز تحت تاثیر این موج قرار گرفت. سه زن به نام‌های کریستین بلیزی فورد، دبورا رامیرز و جولی سویتنیک او را متهم به آزار جنسی کردند و به این ترتیب در روند انتخاب او در این مقام چالش‌های جدی بوجود آوردند. بنا بر گزارش منتشر شده از سوی مرکز فرانسوی «بنیاد زنان» (la Fondation des femmes) پس از راه اندازی کمپین MeToo در شبکه‌های اجتماعی، از هر ۱۰ زن حدود ۷ زن اعلام کرده‌اند که قربانی خشونتهای جنسی یا سکسیسم (جنسیت باوری) بوده‌اند. این بنیاد برای دستیابی به این نتیجه، پرسشنامه‌ای را بصورت آنلاین در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد و ارزیابی پاسخ‌ها نشان داد که ۷۱ درصد از پاسخ دهندگان اعلام کرده‌اند که از مسیر این کمپین، تجربه‌های تلخشان دربارۀ خشونتهای جنسی را بیان کرده‌اند. @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
گاهی #تلنگر میتَوانَد هَمین باشَد. که حَرفی شَهیدی گُفته باشَد: ما از حلالش گُذشتیم.... شُما از حَرامَش نمیتَوانید بُگذرید...؟😔 #خدا #چادر #حجاب #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
نظرے کن به دلم حال دلم خوب شود🙏🌸🍃 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
#هو_العشق🌹 #پلاک_پنهان #قسمت100 #فاطمه_امیری_زاده سمانه لبخندی به صورت نگران سمیه خانم و صغری زد
🌹 ــ بزار حرف بزنم سمانه عصبی صدایش را بالا برد و گفت: ــ دایی چه حرفی آخه ؟پیام دادی بیام اینجا الانم نمیگی چی شده؟دارم از نگرانی میمیرم،کمیل از صبح پیداش نیست ،چیزی شده بگید توروخدا صدای خسته و مملوء از درد کمیل از اتاق به گوش رسید: ــ سمانه بیا اینجا سمانه لحظی مکث کرد،اول فکر میکرد این صدای خسته و بادرد برای کمیل نیست اما وقتی با چشمان آماده بارش به محمد گفت: ــ کمیله محمد ناراحت سری تکان داد،سمانه شتاب زده به سمت اتاق دوید،در را باز کرد و با دیدن کمیل با کتف باندپیچی شده و بلوز خونی ،همانجا وا رفت،اگر به موقع در را با دست نمیگرفت ،بر روی زمین می افتاد. کمیل با وجود درد ،نگران سمانه بود،سعی کرد بلند شود،اما با نیمخیز شدن ،صورتش از درد جمع شد،سمانه با دیدن صورت مچاله شدنش از درد به سمتش رفت و کمکش کرد دوباره روی تخت دراز بکشد‌،اختیار اشک هایش را نداشت،درد بدی در قلبش احساس می کرد،نمی توانست نگاهش را از بلوز خونی و بازوی زخمی کمیل دور کند. کمیل که متوجه اذیت شدن او شد،آرام صدایش کرد،با گره خوردن نگاه هایشان در هم،از آن همه احساس در چشمان سمانه شوکه شد،نمی توانست درڪ کند دقیقا در چشمانش چه می دید.درد،ترس،اضطراب،خواهش،و.... لبخند پر دردی زد و گفت: ــ نمیخوای چیزی بگی؟ اما سمانه لبانش را محکم بر هم فشار داد تا حرفی نزند،چون می دانست اولین حرفی که بزند اشک هایش روانه می شدند،کمیل دستانش را در دست گرفت و به آرامی ادامه داد: ــ من حالم خوبه سمانه،نگران نباش چیزی نیست ،تو ماموریت زخمی شدم ،زخمش سطحیه امیدوار بود با این توضیح کمی از نگرانی های او را کم کند،با صدای بغض دار سمانه ،چشمانش را روی هم فشرد و باز کرد. ــ سطحیه ?نگران نباشم؟من بچم کمیل؟ ــ سمانه جان منـ... ــ جواب منو بده کمیل بچم؟فک کردی با این حرفا باورم میشه،فک میکنی نمیدونم این خونریزی برای یه زخم سطحی نیست و این زخمت چندتا بخیه خورد کمیل وقتی بی قراری سمانه را دید ،سر او را روی شانه اش گذاشت،با اینکه درد شدیدی تمام وجودش را فرا گرفت،اما آرام کردن سمانه الان برای کمیل در اولویت بود،صدای هق هق سمانه او را آزار می داد و خود را لعنت کرد که سمانه را به این حال و روز انداخته بود بوسه ای بر سرش نشاند و آرام زمزمه کرد: ــ آروم باش، میگم ،آره تیر خوردم تا سمانه می خواست سرش را بالا بیاورد کمیل جلویش را گرفت،و آرام روی سرش را نوازش کرد. ــ ولی خداروشکر تیر زخمیم کرد و تو بدنم نرفت،پنج تا بخیه خوردم،الانم حالم خوبه باور کن راست میگم ــ کی اینطور شدی؟چطور ــ صبح ،تو ماموریت سمانه از ترس اینکه روزی برسد و کمیل را از دست بدهد،دست کمیل را محکم فشرد و آرام گریه کرد @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
🌹 سمانه در آشپزخانه کوچک در حال آماده کردن سوپی بود که محمد مواد لازمش را آورده بود،زیر گاز را کم کرد و دستان خیسش را با مانتویش خشک کرد،نگاهی به خانه انداخت هال متوسطی با یک آشپزخانه کوچک و دوتا اتاق و سرویس بهداشتی و حمام،حدس می زد اینجا کسی زندگی میکند ،چون همه جا مرتب و یخچال پر است. کمیل و محمد مشغول صحبت کردن بودند،و او دوست نداشت مزاحم صحبت های همسرش و دایی اش شود،روی مبل نشست و به تلویزیون خاموش خیره شد،با یادآوری مادرش سریع گوشی اش را درآورد و برایش پیامک فرستاد که همراه کمیل است و ممکن است دیر کند،وقتی پیام ارسال شد ،گوشی اش را دوباره در جیب مانتویش گذاشت. نگاهی به ساعت انداخت،وقت خوردن داروهای کمیل بود،دوست نداشت مزاحم صحبت هایشان شود،اما محمد گفته بود که دکتر تاکید کرده بود که با داروهایش را به موقع بخورد. به سمت در رفت،دستش را بلند کرد تا در را بزند اما با صدای عصبی کمیل دستش در هوا خشک شد،صدای کمیل عصبی بود و سعی می کرد آن را پایین نگه دارد،سمانه اخم هایش را درهم جمع کرد و به حرفایشان گوش سپرد،نمی خواست فالگوش بایستد اما عصبانیت کمیل اورا کنجکاو کرده بود. ـــ این چه کاری بود دایی ــ کمیل آروم باش عصبانیت برا زخمت خوب نیست ــ چطور عصبانی نشم،دایی من گفتم که نمیخوام پای سمانه وسط کشیده بشه بعد تو بهش زنگ زدی بیاد اینجا ـ نمیتونستم تنهات بزارم از اینورم باید میرفتم ــ زنگ میزدی به امیرعلی یا به هر کس دیگه ای جز سمانه سمانه عصبی به در خیره ماند،نمی دانست چرا کمیل نمی خواست او اینجا باشد الان دلیل اخم های گهگاهش را به محمد دانست. صدای تحلیل رفته کمیل و حرف هایش آنچنان شوکی به سمانه وارد کرد که حتی نفس کشیدن را برای چند لحظه فراموش کرد. ـــ وقتی اومدید و گفتید به خاطر انتقام از من ،سمانه رو وارد این بازی کردند،از خودم متنفر شدم،بعدش هم گفتید به خاطر اینکه مواظب سمانه باشم تا آسیبی بهش نزنن و از قضیه دور بمونه بهاش ازدواج کنم،الان اوردینش اینجا،اینجایی که ممکنه لو رفته باشه سمانه از شوک حرف کمیل قدمی عقب رفت که با گلدان برخورد کرد و با افتادنش صدای بدی ایجاد شد،در با شتاب باز شد،و تصویر محمد وکمیل که روی تخت نشسته بود و با نگرانی به سمانه خیره شده بود ،نمایان شد. سمانه با چشمان اشکی به کمیل خیره شده بود،و آرام زمزمه کرد: ــ تو، تو ، به خاطر مواظبت ،با من،ازدواج کردی کمیل با درد از جایش بلند شود و گفت: ــ سمانه اشتباه برداشت کردی،بزار برات توضیح بدم اما سمانه سریع چادر و کیفش را برداشت و به ست در دوید،صدای فریاد کمیل را شنید که میخواست صبر کند و این موقع شب بیرون نرود ،اما اهمیتی نداد،و با سرعت از پله ها پایین رفت و آخرین صداها،فریاد کمیل بود که از محمد می خواست به دنبال او برود @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
🌹 محمد سریع به اتاق برگشت و با دیدن کمیل که با سختی و درد در حال پوشیدن پیراهنش است،به سمتش رفت و گفت: ــ داری چیکار میکنی؟ ــ دایی چرا برگشتی؟برو دنبال سمانه ــ بهش نرسیدم،بعدشم نمیشد تورو تنها بزارم کمیل به سمت در رفت که محمد بازویش را گرفت: ــ کجا داری میری با این زخمت ــ حال من خوبه دایی ــ کمیل بشین استراحت کن خودم میرم کمیل کلافه گفت: ــ دایی من نگران سمانه ام ،اون الان بد برداشت کرده باید بهش بفهمونم قضیه چیه ــ باشه خودم میرم دنبالش ــ یا میزارید بیام بهاتون،یا بدون شما میرم **** کمیل عصبی گوشی را کنار دنده پرت کرد و زیر لب لعنتی گفت. محمد فرمون را چرخاند و نگران نگاهش کرد. ــ آروم باش اینجوری که نمیشه ــ چطور آروم باشم ساعت۱۲شبه ،تنها رفت بیرون از کجا مطمئنید اون عوضیا همون اطراف نبودن محمد خودش هم نگران بود ولی نمی خواست جلوی کمیل چیزی بگوید ،سریع شماره خواهرش را گرفت. ــ الو سلام فرحناز جان،خوبی؟محمود خوبه؟ ــ ...... ــ سلامت باشی ،سلام میرسونن ،میگم سمانه هستش؟هرچقدر زنگ میزنم گوشی اش در دسترس نیست کمیل زیر لب آرام ذکر میگفت و منتظر خبر خوشی از محمد بود. ــ ...... ــ آها خیلی ممنون اجی،پس برگشت بهش بگو بهم زنگ بزنه ــ..... ــ یا علی ،خداحافظ تماس را قطع کرد و نگاه ناراحتش را به کمیل دوخت ،صدای کمیل که از عصبانیت و نگرانی میلرزید در اتاقک ماشین پیچید. ــ حتما اتفاقی براش اتفاقی افتاده ،باید به بچه های گشت خبر بدم ــ آروم باش کمیل،سمانه بچه نیست،حتما یکم دیگه میره خونه ــ پس چرا گوشیشو جواب نمیده؟ ــ الان هم عصبیه هم ناراحت،حرفایی که شنید کم چیزی نیستند ــ اما من منظورم اونی که فکر میکنه نبود ــ میدونم اما اون الان اینطوری برداشت کرده @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا