eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
9هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
6.7هزار ویدیو
148 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه شجاعت و کارهای جمیل برایم جالب و قابل تحسین بود . ولی یک سئوال ذهنم را مشغول کرده بود و در پی فرصتی مناسب بودم تا از خودش بپرسم . یک شب که با سر و روی خاکی به خانه آمد از او پرسیدم ، داداش این کارهای که انجام می دهی برای خداست یا هدف دیگری داری !؟ توی چشمام نگاه کرد و با قاطعیت گفت ، به خدا هیچ وقت کاری را بغیر از رضای خدا انجام ندادم حتی وقتی اسلحه را به سمت دشمن گرفته از خدا میخوام اگر قابل هدایت هست سالم بماند..... 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
👆 💢هم مداح بود هم شاعر اهل بیت💚 ♦️می‌گفت: «شرمنده‌ام که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود» 🌸 🕊بعد شهادت وصیت نامه‌اش را آوردند نوشته بود: قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم. سراغ قبر که رفتند، دیدند برای هیکلش کوچیکه، وقتی جنازه‌ اومد، قبر اندازه اندازه بود!! اندازه تن بی‌سرش. 💐او مژده شهادت خود و چند دوست دیگرش را در شب عملیات فتح المبین از امام زمان عج الله شنیده بود... 🌷 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
. 🌹همیشه ‌نمازش‌ اول‌ وقت‌ بود. در جبهه چفیه‌ را‌ پـهن‌ میکرد‌ و‌ مشغول‌ نماز‌ میشد. استعداد‌ و‌ ضریب‌ هوشی‌ بالای‌ بابک باعث‌ متمایز شدنش‌ نسبت‌ به‌ سایر نیروها‌ در‌ دوره‌ آموزشی شده‌ بود‌ و‌ در انتهای دوره‌ آموزشی به‌ عنوان‌ سرگروه‌ تیم‌ اول تخصص‌ خودشان‌ انتخاب‌شد. 🌹بابک‌ از‌ نیروهای‌ فعال‌ بسیج‌ بود. دوران سربازی‌ اش‌ را در منطقه‌ مرزی شمال‌ غرب گذراند. در‌ دوران‌ سربازی‌ بارها‌ در خواست‌ اعزام‌ به سوریه‌ داده‌ بود‌ اما‌ چون‌ امکان‌ اعزام سرباز‌ وجود‌ نداشت‌ درخواستش‌ رد شده‌بود... 🆔 Eitaa.com/pelak_shohadaa
🔰 | 🔻 سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد. هر حرفی که میخواهید بزنید، فکر کنید که آیا ضرورت دارد یا نه؟؟ بی دلیل حرف نزنید که خیلی از صحبت های ما به گناه و دروغ و...ختم می شود. 🌷
🔰 | 🔅 نور حلال... ➖ وقتی می‌خواست درس بخواند، از پایگاه خارج می‌شد و در سرمای راهرو می‌نشست. چراغ‌های راهرو در شب روشن بود. 🔻می‌گفت: «این درس را برای خودم میخوانم. درست نیست از نوری که هزینه آن از طریق بیت‌المال پرداخت می‌شود، استفاده کنم.» 📍شهید مدافع حریم اهل‌بیت، محمدهادی ذوالفقاری
⚜لذت قناعت⚜ ☺️ما در هزینه‌های ازدواج اصلاً سخت نگرفتیم و از همدیگر توقعی نداشتیم. هم خانواده من به آقا جواد و هم خانواده ایشان به ما سفارش می‌کردند که خود را به زحمت نیندازید و زیاد هزینه نکنید. به نظرم این توقع نداشتن در ازدواج خیلی برکت می‌آورد. 👌خیلی چیزها را زن و شوهر بعدها در زندگی و با تلاش و قناعت می‌توانند به دست بیاورند. این کار خیلی لذت بخش‌تر است از اینکه همان ابتدا همه چیز فراهم باشد. 🚫هیچگاه در زندگی دوست نداشتیم غرق مادیات شویم. سادگی برایمان لذت بخش‌تر از تجملات بود و چیزی که همواره در خرید کردن برای هردوی ما خیلی اهمیت داشت «خرید کالای ایرانی» بود. 🏡در آن زمان ما مستأجر بودیم و حقوق پاسداری آقا جواد هم خیلی ناچیز و البته با برکت بود. زندگی لذت بخشی داشتیم و هیچ کمبودی احساس نمی‌کردیم؛ چون ایمان در زندگی‌مان‌ جای داشت و خداوند آرامش حقیقی را به ما هدیه داده بود. ✨وقتی اولین فرزندمان آقا «علی‌اکبر» می‌خواست به دنیا بیاید، مادرم می‌خواستن طبق رسم و رسوم سیسمونی تهیه کنند. من و آقاجواد از ایشان خواستیم از گرفتن تخت و کمد نوزاد و وسایل غیر ضروری صرف نظر کنند و نهایتا فقط وسایل ضروری را بگیرند. گفتیم: «بعداً که خودمان خانه خریدیم و بچه هم بزرگتر شد، متناسب با نیاز، سلیقه بچه و فضایی که داریم تهیه می‌کنیم».
✨مجید،خيلي دلسوز محرومان و مستمندان بود. گاهي مي‌شد پول توي جيبش را مي‌بخشيد و جيبش خالي مي‌شد يا يك خانواده مستمند را شناسايي مي‌كرد و مي‌آمد و كابينت‌هاي خانه را باز مي‌كرد و به من مي‌گفت: تو چقدر قند داري يا چقدر برنج داري. خيلي‌ها هستند كه به نان شبشان محتاجند. ✨من مي‌فهميدم كه منظورش بخشيدن بخشي از اين اقلام به مستمندان است. بعد من را همراهش مي‌برد و دو نفري به در خانه آنهايي كه شناسايي كرده بود مي‌رفتيم و مخفيانه كمكشان مي‌كرديم. مجيد دغدغه محرومان را داشت و دلسوزي و كرامت توي دلش بود. ✍روایتی از مادر
💠 اردوی جهادی بودیم ساعت نه صبح بود که به روستای تلمادره رسیدیم. 🔻 به خاطر باریدن برف هوا به شدت سرد بود. 🔷 متوجه شدم که محمد بلباسی در حال باز کردن بند پوتین است. 🔶 با تعجب پرسیدم : چکار می کنی؟ 🔷 گفت : می خواهم وضو بگیرم. 🔶 گفتم: الان نه صبح، چه وقت وضو گرفتنه؟! اونم توی این سرما؟! 🔷 محمد وضو گرفت و همینطور که داشت جورابش را می پوشید گفت: 👈علامه حسن زاده میگه: تموم محیط زیست و تموم موجودات عالَم مثل گیاهان و دریاها همه پاکن و مطهرن، پس ما هم که داریم به عنوان یک موجود زنده روی این کره خاکی راه می ریم باید پاک و مطهر باشیم و به زمین صدمه نزنیم. ✍🏻 راوی: علیرضا نوروزی دوست شهید مدافع حرم محمد بلباسی 📚 برای زین أب، ص ١۶۶ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله: 🔻 أكثِرْ مِن الطَّهورِ يَزِدِ اللّه ُ في عُمرِكَ ، و إنِ استَطَعتَ أن تَكونَ بِاللَّيلِ و النَّهارِ على طَهارَةٍ فافعَلْ ؛ فإنَّكَ تَكونُ إذا مُتَّ علَى الطَّهارَةِ شَهيداً؛ 🍃 فراوان وضو بگير تا خداوند عمر تو را زياد گرداند. اگر توانستى شب و روز با طهارت باشى اين كار را بكن ؛ زيرا اگر در حال طهارت بميرى، شهيد خواهى بود. (الأمالي للمفيد،۶۰/۵)
همسر شهید : ✨هیچ وقت مانع رفتنش نشدم، دلتنگش بودم اما ته دلم راضی بودم به شهادتش، واقعا حقش بود. ✨خودشم همیشه بهم میگفت اگه شما و مامان راضی نباشید من هیچ وقت نمیشم. ✨وقتی که میرفت بهش گفتم من نگران محمدامین هستم؛ اون خیلی کوچیکه اگه شهید بشی چی به سرش میاد! گفت: خانم نگران نباش، اگه روزی من نباشم خدا سرپرستش میشه، کلی هم قوم و خویش معنوی پیدا میکنه ...
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت: « امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! » وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت. یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت: « چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن » درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید🌷. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷 🌱آن شب خانه یکی از اقوام خوابیده بود، نیمه‌ های شب برای نمـاز شب بلند شد. خانمش را هم بیـدار کرد، نمـاز صبـح را هم خواندند، متوجه شده بود که صاحبخـانه بیدار نشده، خیلی ناراحت بود. صبح به خانمش گفت: سر سفره من به تو میگم چرا به نمـازت اهمیت نمیدی؟؟ به ظاهر صـدام رو بالا می‌‌برم و بحث می‌کنم تا آنها متوجه خطاشان شوند، خانمش قبول نمی‌کرد گفت: تو تا حالا عصبانی نشدی، من خنده‌ام می‌گیرد نمی تونم بیخیال شو! تا که دید خانمش موافق نیست، حرف هایش را در نامـه‌ای نوشت و موقع رفتـن به آنها داد... 《کتاب سیره دریادلان۴》 یاد شهدا با ذکر صلوات 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به روایت مادر پدر و مادرهای مومن و انقلابی 🧕🧔 چقدر به این فکر کردیم که چه جوری میشه فرزندی تربیت کنیم که شبیه شهدا باشه؟🧐 به‌نظرم هر مادری که تربیت فرزند برایش اولویت دارد باید حرف‌های خانم تاجیک را بشنوید. این ویدئو، گوشه‌ای از مادرانگی‌های این شیرزن است. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷 🌱دو سه ماهی می‌شد که وارد دانشکده شده بود. تعدادی از دانشجویان را گلچین کرد‌. یک گروه تشکیل دادند که هدفشان، ترویج مسائل اعتقادی و اخلاقی در دانشکده بود، با شیوه‌ی کاری متفاوت. همه‌ی اعضای گروه را توجیه کرد، اخلاق و رفتار پسندیده در راس کارهایشان بود.اول با دیگران طرح رفاقت و دوستی می ریختند، بعد هم آنها را دعوت به رعایت مسائل شرعی می‌کردند. وضع دانشکده بهتر شد، خیلی از افراد گروه هم شهید شدند.🕊⚘️ 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷 🌱در دوران حکومت شاه، یک روز بعد از ظهر در حالیکه مست و لایعقل به‌ طرف خانه می‌رفتم، ناگهان بابایی را که در آن زمان فرمانده پایگاه هوایی اصفهان بود مقابل خودم دیدم. پیش خودم گفتم: کارم تمام است! وقتی به من رسید، نگاه مهربانانه و معناداری به من کرد، ولی حرفی نزد. فردای آن روز رفتم پیش او تا عذرخواهی کنم، اما شهید کلام مرا قطع کرد و گفت: برادر عزیز، چیزی نگو! راجع‌ به کاری که کرده‌ای حرفی نزن! اگر حقیقتاً از کرده خود پشیمان هستی با خداوند عهد کن عملت را اصلاح کنی. خدا می‌داند از پیش او که آمدم احساس می‌کردم از نو متولد شدم... 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🔰 شهدا سفارش کرده‌‌اند... ✅ روسری همراه چادر 🔸 شهید اسماعیل دقایقی 🔸 در امتحان ورودی قبول شدم و به اهواز آمدم. آن موقع با الان فرق داشت. یک چادر رنگی می‌‌انداختیم سرمان و زیرش روسری یا مقنعه‌ای نداشتیم. در شهرهای جنوب به دلیل رفت‌وآمد زیاد خارجی‌ها این چیزها زیاد جا نیفتاده بود. مشکل است که یک پسر جوانی به یک دختر جوان از این حرف‌ها بزند،‌ولی خودش آمد و گفت «شما روسری داشته باشید، بهتر است.» می‌گفت «گوش به حرف بقیه ندهید که مسخره‌تان می‌کنند. باید مبارزه را از الان یاد بگیرید.» اولین روسری‌ای که پوشیدم به تشویق او بود. پنج سال از او کوچک‌تر بودم و به او به چشم برادر بزرگ‌تر و باتجربه‌‌تری که می‌داند چه‌کار می‌کند و چه می‌گوید نگاه می‌‌کردم. از آن به بعد هر وقت می‌خواست وارد خانه‌مان شود، اول یا الله می‌گفت. اوایل برایم جا نیفتاده بود، ‌نمی‌فهمیدم باید چه‌کار کنم. بعداً فهمیدم یا الله یعنی این‌که باید حجابمان را کامل کنیم تا او بتواند بیاید داخل. راوی: همسر شهید 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ❇️ 🌕شهید مدافع‌حرم سید مهدی جودی ثانی ♻️با محبّت، مشکلات برطرف می‌شود! 🌟پدر شهید نقل می‌‌کند: سیدمهدی در ادای واجباتش هیچ‌گاه تأخیر نمی‌کرد و خود را مُلزم به اجرای مستحبات کرده بود؛ فراموش نمی‌کنم آخرین باری که به مشهد آمد، ماه رمضان بود؛ وقتی که روزه‌خواری مردم را می‌دید، به من می‌گفت: «خداوند آنقدر مهربان است که در ماه روزه به مردم فرصت داده است که اگر مشکلی داشته و نتوانستند روزه بگیرند، در اَنظار نباید روزه بخورند و حرمت خداوند را بشکنند». 🌟از این مسئله خیلی ناراحت بود و روحیه‌اش را در این مدت خراب کرده بود. با اینکه از این قضیه دلخور بود اما در مواجهه با روزه‌خواران با ملایمت برخورد می‌کرد و تذکّر می‌داد؛ زیرا معتقد بود با محبّت همه مشکلات برطرف می‌شود؛ اگر جوانی را می‌دید که راه اشتباهی برگزیده است، ابتدا با او دوست می‌شد و سپس هدایتش می‌کرد. 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🍀اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🦋 ✨مؤمن واقعی 🍃همرزم شهید نقل می‌کند: یک مؤمن واقعی بود و هر چه به زبان می‌آورد، در عمل هم انجام می‌داد. همیشه ما را به نماز اول وقت توصیه می‌کرد؛ حتی برخی اوقات که در جمع خانواده بود، مراسم نماز جماعتی برپا می‌کرد که با این کار، هم نمازمان را اول وقت خوانده باشیم و هم به جماعت! 🍃در بحث امر به معروف و نهی از منکر با هیچکس شوخی نداشت و به صورت جدی و البته با گفتاری دوستانه و صمیمی این کار را انجام می‌داد؛ به طوری که کلامش واقعا دل‌نشین و تأثیرگذار بود! 🍃آقامحمد در ستاد امر به معروف و نهی از منکر اندیمشک فعالیت داشت؛ یک روز ایشان را دنبال مأموریتی می‌فرستند که در همین حین، یک موتور با او تصادف می‌کند و پای محمد دچار شکستگی می‌شود. به‌رغم این که در این تصادف موتورسوار مقصر بود اما آقامحمد درجا گذشت کرد 🌷تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۵۷ 🌷تاریخ شهادت : ۹ آبان ۱۳۹۵.حلب 🥀مزار شهید : اندیمشک 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری حاج حسین یکتا... پیشنهاد دانلود...👌 پادگان دوکوهه 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
💞 از ویژگی های بارز شهید که باعث می‌شد تو زندگی مشترکمون من هر روز بهش دلگرم تر بشم، چشم پاکی ایشون بود؛ من به یاد دارم وقت هایی رو که ایشان وقتی نامحرم بی حجابی رو میدید به آسمون نگاه می‌کرد یا مهمانی هایی که نامحرمی درآن بی حجاب بود شرکت نمی‌کرد، حتی عروسی فامیل بیشتر آخر مراسم میرفت هدیه میداد یا جایی مینشستند که کمتر کسی ایشان را ببیند. در وصیت نامه شهید نوشته بود: پشتیبان ولایت فقیه باشید و بدون شک و تردید به رهنمودهای رهبر عزیز ودلسوزمان حضرت امام خامنه ای(حفظه الله) عمل نمایید. اشاره می‌کنم. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
💠حمید آلمان که می خواست برود، نشسته بود خودش و اعتقاداتش را روی کاغذ پیاده کرده بود. می خواست وقتی آنجا می رود یادش نرود که کیست و برای چه آمده است؟! نامه پر بود از نقاط مثبت و منفی اش؛ از خصلت های ارثی تا خصلت های تأثیر گرفته شده از خانواده و محیط. 💠می گفت: اینها را نوشتم تا وقتی رسیدم آلمان برم ندارد و یادم نرود چه کسی هستم و برای چه آمده ام و نباید به خطا بروم. همه را نشانم داد. البته این ها را به این قصد به من نشان داد تا نقاط ضعفش را بدانم و خیلی پیش خودم بزرگش نکنم. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
شهیدخرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمی شد. 🌴بیایم کمی مثل شهدا باشیم 🌴 عَجِّلْ‌فَرَجَهُم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🛑 🌕شهید مدافع‌حرم حبیب الله قنبری ♨️دیده‌بان لشکر ویژه ۲۵ کربلا 🌻همرزم شهید نقل می‌کند: شهید قنبری از دیده‌بان‌های ماهر در سوریه بود و علی‌رغم اینکه دیده‌بانی می‌کرد، معلم اخلاق برای دیگر رزمندگان بود و آنها را نیز آموزش می‌داد. بسیار اصول شرعی را رعایت می‌کرد و تمام گلوله‌هایی را که شلیک می‌شد، از نزدیک بررسی می‌کرد که به هدف برخورد کرده باشد؛ چون می‌گفت هدایت‌کننده تمام تیرها خداست و کار ما برای رضا خدا بوده و خرج و هزینه گلوله‌ها نیز بالاست و حتما باید گلوله‌ها به هدف اصابت کند. 🌻همیشه می‌گفت اگر کارهای ما برای رضای خدا نباشد، ارزشی ندارد. او بسیار صبور بود و هر کلامی که از زبانش خارج می‌شد، برای رضای خدا بود. هر گلوله‌ی او با "الله اکبر" و "یا زینب" با یاد خدا و برای خدا به سمت دشمن فرستاده می‌شد. همین ویژگی‌های اخلاقی، شوخ‌طبعی و نحوه برخوردش بود که رزمندگان تیپ فاطمیون را مجذوب خود کرده بود و آن‌ها ارادت خاصی نسبت به شهید قنبری داشتند. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌱 با نوچه هایش از کوچه ای رد می شد، دید سیدی شال سبز به کمر بسته با کمی اثاثیه در کوچه نشسته. از او پرسید: چرا اینجا نشسته ای؟ سید گفت: صاحب خانه ام جوابم کرده. طیب به نوچه هایش گفت وانت بیاورند اثاث ها را داخل وانت ریختند و به خانه ای نوساز بردند که طیب برای خودش ساخته بود ولی هنوز در آن ننشسته بود. طیب به سید گفت شناسنامه ات را بیاور و خانه را به نامش کرد. وقتی کلید خانه را به سید می داد، گفت: از مادرت حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله بخواه که خانه ای در آن دنیا برایم فراهم کنه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه به روح مطهرشون صلوات 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
✨﷽ا✨ ❤️ بخشیدن همسر 🌟 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده‌ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو ببخشه!» 🌹شهید مجید کاشفی 📙فرهنگ‌ نامه‌ شهدای‌ سمنان،ج۸،ص۱۰۶ ❤️ 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
✨﷽ا✨ ❤️ بخشیدن همسر 🌟 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده‌ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو ببخشه!» 🌹شهید مجید کاشفی 📙فرهنگ‌ نامه‌ شهدای‌ سمنان،ج۸،ص۱۰۶