🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۱۸
مدافع حرم شهید محمد حسن خلیلی 🌟
نویسنده:شهلا پناهی لادانی.
صدای زنگ تلفن باعث شد حرف بابا ناتمام بماند.سریع رفتم که جواب تلفن را بدهم.صدای روح الله را شنیدم،خیلی خوشحال شدم.شروع کردم به حرف زدن با روح الله.
به روح الله گفتم:داداش گوشی رو میدم به مامان باهم حرف بزنید.بابا سبد سبزی خوردن و پارچ شیررا اورد،از دستش گرفتم و داخل سفره گذاشتم.بابا هم رفت کنار مامان نشست تا بتواند با روح الله حرف بزند.
هرچهار نفرمان به شدت به هم وابستگی عاطفی داشتیم.این وابستگی ،این روزها که روح الله برای گذراندن یک دوره آموزشی از ما دور شده بودبیشتر خودش را نشان می داد.مامان سر سفره افطار و سحر همیشه میگفت :امسال جای روح الله حسابی خالیه،بابا هم هرروز که از سرکار برمیگشت، اولین سؤالش بعد سلام و احوال پرسی این بود که،روح الله زنگ نزده؟
مامان بعداز خداحافظی با روح الله گوشی را به دست بابا داد،سریع رفت سمت آشپزخانه، میدانستم الان بغض دارد ،اما تمام سعی خودش را می کرد که ما متوجه نشدم.
بلند شدم پشت سرش رفتم،نگاهی به من کرد و گفت:بچه برای پدرومادر همیشه بچه است،حتی اگر قد بکشه و مرد بشه.همین طور که حرف میزد،چشم هایش قرمز شد.
بابا صدام کرد،بیا بابا جان،روح الله کارت دارم.گوشی را گرفتم ،گفتم:جانم.مثل همیشه روح الله کلی بهم سفارش کرد،مراقب خودت باش.حواست به درست و دوستات باشه.
چشم که میگفتم ،مطمئن بود که به حرف یا سفارشی که میکند گوش میدهم.
جویای حال و احوال فرید،فرزاد و پدرام شد.
خندید و گفت:خیالم از بابت آزمایشگاه تو و فرید ناراحته..نه دیگه قول دادم و حواسم را جمع کنم.بعداز خداحافظی با روح الله ،رفتم وضو بگیرم.پیش خودم گفتم:امشب حتما به فرید میگم که گزارش کارهای مارو برادرش فرزاد به روح الله می ده.
یک دفعه یاد سفارش آقا مرتضی افتادم که میگفت:موقع وضو ذکر بگید تا حواستون جمع باشه،دست و صورتم را خشک کردم .دو مرتبه با نیت و تمرکز بیشتری وضو گرفتم.
#ادامهدارد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
30.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 روایتی ناب و کمتر دیده شده از عملیات کربلای۵ و رشادت شهید مهدی طیاری و تکبر او در برابر دشمن، در بیان شهید حاج قاسم سلیمانی...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_طیاری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱میخواهید خدا عاشق شما شود ؟
قلم میزنید برای خدا باشد ...
گام برمیدارید برای خدا باشد ...
سخن میگویید برای خدا باشد ...
✅همه چی و همه چی برای خدا باشد ؛
امروز متوسل میشیم به شهیدابراهیم همت
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
14.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥برشی از سریال "شوق پرواز"
و زندگی" شهید عباس بابایی"
با صدای حاج آقا عالی :خدایا اگر این مرد مسلمان هست بنده از مسلمان بودنم خجالت میکشم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷بسیار ساده صادق و راستگو بوده و بسیار منظم و امانتدار بودند که به صرف این ویژگی های اخلاقی مورد تایید و احترام مردم بودند. با دوستانش بسیار صادق و مهربان بود و همواره خانواده را در انتخاب دوست نصیحت می کردند. در کلاسهای آموزش قرآن شرکت می کردند و در مورد کیفیت خواندن نماز بسیار حساس بودند. در نمازهای جمعه شرکت می کردند. در اوقات فراغت به خواندن نماز و قرائت قرآن و بازدید از دوستان و بستگان و کمک به پدر و مادر در کار منزل و مزرعه می پرداخت.
✍راوی مادر شهید
"شهید محمدرضا ابراهیم پور درازکلا"
تاریخ تولد :1318/10/02
تاریخ شهادت : 1366/10/29
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#شهید #محمد_ابراهیم_همت
و من یک بار هم نشد در را با صدای زنگی که او می زند باز کنم. همیشه پیش از او، قبل از این که دستش طرف زنگ برود، در را به روی خنده اش باز می کردم. خنده ای که هیچ وقت از من دریغش نمی کرد و با وجود آن نمی گذاشت بفهمم پشتش چه چیزی را پنهان کرده. نمی گذاشت بفهمم در جنگ و عملیات هایشان شکست خورده اند یا موفق بوده اند. آن قدر بهم محبت می کرد که فرصت نمی کردم این چیزها را ازش بپرسم. کمک حالم می شد. خیلی هم با سلیقه بود. تا از راه می رسید دیگر حق نداشتم بچه ها را عوض کنم، حق نداشتم شیرشان را آماده کنم، حق نداشتم شیرشان را دهانشان بگذارم، حق نداشتم لباس هایشان را عوض کنم، حق نداشتم هیچ کاری بکنم. یک بار گفتم: تو آن جا آن همه سختی می کشی، چرا من باید بگذارم این جا هم کار کنی، سختی بکشی؟ بچه بغل، خیس عرق، برگشت گفت: تو بیشتر از آن ها به گردن من حق داری، باید حق تو و این طفل های معصوم را هم ادا کنم. گاهی حتی برخورد تند می کرد اگر بلند می شدم کار کنم می گفت: تو بنشین، تو فقط بنشین. بگذار من کار کنم. لباس ها را می آمد با من می شست. بعد می برد روی در و دیوار اتاق پهنشان می کرد، خشکشان می کرد، جمعشان می کرد می برد می گذاشتشان سر جای اولشان. سفره را همیشه خودش پهن می کرد و جمع می کرد. تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه فقط با او بود.
به نقل از همسر شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
در روزهای بعد از شهادت، همه جا حرف از داریوش بود و ذکر خیر او میکردند. پدرش میگفت: هر سال دو سه بار برای من پول میفرستاد تا به فقرا بدهم. پدر خانمش را هم که دیدم به این موضوع اشاره کرد. بعضی از رفقای نزدیکش هم گفتند مبلغی برای فقرا به حساب ما میریخت. تازه فهمیدم داریوش چقدر اهل انفاق و اخلاص بوده. ایشان پول را تقسیم میکرد تا مبلغ انفاقی به چشم نیاید و هیچکس پیش خودش فکر نکند: داریوش چقدر دست و دل باز است.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم دیده نشده از شهید ۱۳ ساله "مرحمت بالازاده" که با روضه حضرت قاسم مجوز اعزام به جبهه را از رهبر انقلاب گرفت...
آخرین دعای شهید آزادی قدس بود🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹یکی از بی سیم های تکفیری ها افتاد دست ما. سریع بی سیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگویم. عمار آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
گفت بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود می اومد...
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
گفت :به اونها بگو ما همون هایی هستیم که صهیونیست ها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست ها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان. 🌷بعد از ظهر همان روز 12 نفر از تکفیری ها تسلیم ما شدند. می گفتند از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند."
📚کتاب عمار حلب
زندگینامه شهید #محمدحسین_محمدخانی❣
.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
به شهیدای تو غبطه میخورم
که چقد عقبترم از همشون ...🥲💔
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa