eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
7.3هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ ادای احترام دختر مسیحی به تندیس حاج‌قاسم سلیمانی؛ ویدئویی که امروز پربازدید شد براندازا و تجزیه طلبها ، اگه میسوزه براتون آب بیاریم😉
هدایت شده از 🌹 تبلیغات کشکول معنوی 🌹
📿نماز حاجتی که اجازه آن از امام زمان گرفته شده ✅فوق العاده موثر و مجرب برای هرحاجتی ⛔️همه درها به روت بسته شده؟ از همه جا ناامید شدی؟😢 این نماز ساده رو که امام زمان تاییدش کردن برای شغل دار شدن، خانه دار شدن، ازدواج فرزند و برای هر حاجت سختی بخون که بسیار موثر و مجربه🙏 لینک توضیحات نماز رو اینجا گذاشتم برات👇 https://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25 بزن رولینک مطلب رو سنجاق کردم👆
هدایت شده از 🌹 تبلیغات کشکول معنوی 🌹
♨️خاطره ای زیبا از سیلی خوردن محافظ امام خامنه ای!😳 🔸در یکی از ملاقات های عمومی حضرت آقا،پیرمرد سید لاغراندامی بود که تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌که ما از یه جد هستیم». کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو». خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد با عجله، راه افتاد به سمت آقا. 🔹پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد. اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» ادامه این خاطره بسیار شنیدنی👇 https://eitaa.com/joinchat/3685810185C3056bdf725
🌸امام خامنه ای: ایرانی‌ها هم به خودشان افتخار کنند که مردی از میان آنها از یک روستای دورافتاده برمی خیزد، 🌸تلاش می کند، 🌸مجاهدت می کند، 🌸خودسازی می کند، تبدیل می شود به چهره‌ی درخشان و قهرمان امّت اسلامی؛  🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
شھدایی زندگی نکنی؛ وسط جنگـ هم شهید ‌نمیشی! اما اگـر شہدایی زندگی‌ کنی . . تو خیابون هاے تهران هم شده آخرش شهید میشی♥:)) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♦️ خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت دادم امانتدار باش🌹 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
هدایت شده از 🌹 تبلیغات کشکول معنوی 🌹
یا حضرت رقیه جان😭 دق کردن دختر شهید مدافع حرم پس از شنیدن نحوه شهادت پدرش ماجرای بسیار تکان دهنده از دختر شهیدی که مدافع حرم بود👇 https://eitaa.com/joinchat/3204776047C8c932d7f8f برا دیدن این کلیپ تکان دهنده بزن رو لینک 😭
21.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از جان چه خبر گیری و از چشم چه پرسی آن‌ بی‌تو پر از آتش و این بی‌تو پر آب است 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
10.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می خوانیم از آنانی کہ چه زیبا سرودند نغمه عاشقی راو رسیدند به معشوقه دراوج دلدادگی آنانی کہ صدای قهقه مستانه شان در آسمـــان شب طنین انداز می شد عباس هایی کہ فداےِ زینب زمانه خویش شدند و محسن هایی کہ به خدا رسیدند حـــــآج قاسمی کـــہ ســــردارِ دلها شد ۅ مأواےِ جهان ... و حال خادمانی کہ لباس خاکی پوشیده اند و سنگر را خالی نگذاشتہ اند… •° 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی قواره تر میکرد. شال و پیراهنی عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید _با ولید هماهنگ شده! پس از یک سال 🔥زندگی با سعد،🔥 زبان عربی را تقریباً میفهمیدم... و نمی فهمیدم چرا هنوز محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم... سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید _ایرانی هستی؟😠🇮🇷 از خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده ای ظاهرسازی کرد _من که همه چی رو برا ولید گفتم! و برای این مرد بود که دوباره بازخواستم کرد _حتماً رافضی هستی، نه؟😠😏 و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی شمشیر پرده گوشم را پاره کرد.. و اصلاً نفهمیدم چه میگوید.. که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد _اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم! و انگار گناه 🌺ایرانی و رافضی بودن🌺 با هیچ آبی از دامنم پاک نمیشد.. که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد _من قبلاً با ولید حرف زدم! و او با لحنی چندش آور پرخاش کرد _هر وقت این رو طلاق دادی، برگرد!😠 در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر میشد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین میکوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین قدم، از مبارزه شده بودم.. که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa