11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙سخنان کمتر شنیده شده #حسن_طهرانی_مقدم🌷🌷💔🥀😔
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
وصیت نامه شهید حسن تهرانی مقدم
وصیت نامه شهید تهرانی مقدم
حسن تهرانی مقدم در بخشی از وصیت نامه خود بر لزوم اقامه عزا برای سید و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) تأکید کرده و اورده است که: «هر وقت به یاد من افتادید برای شادیم یاد و ذکر اهل بیت (ع) و ذکر مصیبت آقا اباعبدالله و ائمه اطهار(ع) نمائید.»
در میان وسایل شخصی شهید تهرانی مقدم، خانواده ایشان دستمال مشکی پیدا کردند که این شهید بزرگوار با الصاق کاغذی بر روی آن خواسته بودند که این دستمال همراه ایشان دفن شده و در قبرشان قرار گیرد. این دستمال اشک مربوط به عزاداری های ایشان در مراسم عزای محرم بوده است.
بر روی کاغذی که روی این پارچه قرار داشت با دستخط شهید نوشته شده بود: «عنایت فرموده و این دستمال مشکی را در کفن بنده قرار دهید. حسن مقدم».
این دستمال مطابق با وصیتِ حاج حسن در کنار پیکر ایشان او به خاک سپرده شد.
#نام_یادش_گرامی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠رابطه ی رهبری و #شهیدحسن_طهرانی_مقدم🌷🌷🌷
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
نام و نام خانوادگی: مهدی علیدوست
تاریخ تولد: ۶۵/۵/۲۵
تاریخ شهادت: ۹۴/۷/۲۵
محل شهادت: سوریه
مهدی علیدوست اولین شهید پاسدار مدافع حرم حضرت زینب (س) از قم بود. وی در ۲۵ مرداد سال ۶۵ متولد شد و در ۲۵ مهرماه ۹۴ مصادف با سوم ماه محرم بعد از عملیات آزادسازی یکی از روستاهای روسیه که در تصرف داعش بود با برخورد ترکش به پهلویش به درجه شهادت نائل آمد.
از وی پسری به نام علیاصغر به یادگار مانده است.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درباره #سردارشهیدحسن_طهرانی_مقدم 🌷🌷و یاران دانشمندش🥀😔
#راهشان_پر_رهرو ✨❤🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
مقاومت یعنی زیر خاک میرویم زیر بار ظلم، نه ...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خودسازیباشهدا
✅ شهید صدرزاده :
اگر یک روز فکرِ شهادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش کردی؛
حتما فردای آن روز را روزه بگیر...
#شهید_صدرزاده_
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹کسانیبه امامزمانشان خواهند رسید
که اهلِسرعت باشند؛
و اِلّا تاریخِکربلا نشان داده ،که قافلهٔ حسین معطلِ کسی نمیماند ..!
شهیدآوینی ✍🏻
#شهید_آرمان_علی_وردی
#یادشباصلوات.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
زنگ زده بود كه نمي تواند بيايد دنبالم .بايد منطقه مي ماند. خيلي دلم تنگ شده بود. آن قدر اصرار كردم تا قبول كردخودم بروم.من هم بليط گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد.كف آشپزخانه تميز شده بود.همهي ميوه هاي فصل توي يخچال بود؛توي ظرفهاي ملامين چيده بودشان .
كباب هم آماده بود روي اجاق ،بالاي يخچال يك عكس از خودش گذاشته بود ،بايك نامه .
#شهید_ابراهیم_همت
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹نگاه هایت
گاهی نگران است...
گاهی ناراحت!
شاید هم دلگیر...
اما هر چه هست
هیچگاه سایه چشمهایت را
از سرم برندار...
#شهید_ابراهیم_هادی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هشتادوهفت
مثل همیشه #صادقانه حرف دلش را زد
_حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندنتو اینجا #عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.
از سردی لحنش دلم یخ زد،..
دنبال بهانه ای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم
_به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونه شون داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!
مات چشمانم مانده.. 😟😳و میدید اینبار واقعاً عاشق شده ام...
و پای جانم درمیان بود..
که بی ملاحظه تکلیفم را مشخص کرد
_من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچه ها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری تهران انشاءاللَّه!😊☝️
دیگر حرفی برای گفتن نمانده...و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند..
که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد...
ساعت سالن فرودگاه دمشق روی چشمم رژه میرفت،..
هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوری اش آتش میگرفت...😢☹️
تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود،..
دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد😞☹️ که زنگ موبایلش📲 فرشته نجاتم شد.
به نیمرخ صورتش نگاه میکردم..
که هر لحظه سرختر 😠😡میشد و دیگر کم آورده بود که با دست دیگر پیشانی اش را گرفت و به شدت فشار داد....
از اینهمه آشفتگی اش...😥
نگران شدم، نمیفهمیدم از آن طرف خط چه می شنود که صدایش در سینه ماند... و فقط یک کلمه پاسخ داد
_باشه!😡📲
و ارتباط را قطع کرد...
منتظر حرفی نگاهش میکردم و نمیدانستم نخ این خبر هم به کلاف 🔥دیوانگی سعد🔥 میرسد...
که از روی صندلی بلند شد،..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هشتادوهشت
از روی صندلی بلند شد،...
نگاهش به تابلوی اعلان پرواز ماند و انگار این پرواز هم از دستش رفته بود که نفرینش را حواله 🔥جسد سعد🔥 کرد...
زیر لب گفت و خیال کرد من نشنیده ام، اما به خوبی شنیده و دوباره ترسیده بودم😨 که از جا پریدم و زیرگوشش پرسیدم
_چی شده ابوالفضل؟😰😨
فقط نگاهم میکرد،..
مردمک چشمانش به لرزه افتاده و #نمیخواست دل من را بلرزاند که حرفش را خورد و برایم دلبری کرد
_مگه نمیخواستی بمونی؟ این بلیطت هم سوخت!
باورم نمیشد طلسم ماندنم شکسته باشد که ناباورانه لبخندی زدم...
و او #میدانست پشت این ماندن چه #خطری پنهان شده که پیشانی بلندش خط افتاد و صدایش گرفت
_برمیگردیم بیمارستان، این پسره رو میرسونیم داریا.😊😁
ساعتی پیش از مصطفی دورم کرده.. 🙁و دوباره میخواست مرا به بیمارستان برگرداند..😟
که فقط حیرت زده نگاهش میکردم....
به سرعت به راه افتاد و من دنبالش میدویدم و بیخبر اصرار میکردم
_خب به من بگو چی شده! چرا داریم برمیگردیم؟
دلش مثل #دریا بود...
و دوست داشت دردها را به #تنهایی تحمل کند که به سمت خط تاکسی🚕رفت و پاسخ پریشانی ام را به شوخی داد
_الهی بمیرم، چقدرم تو ناراحت شدی!😁
و میدیدم نگاهش از نگرانی مثل پروانه دورم میچرخد...که شربت شیرین ماندن در سوریه به کام دلم تلخ شد...
تا رسیدن به بیمارستان...
با موبایلش مدام پیام رد و بدل میکرد📲 و هر چه پاپیچش میشدم فقط باشیطنت😜 از پاسخ سوالم طفره میرفت..
تا پشت در اتاق مصطفی که هاله ای از اخم خنده اش را برد، دلنگران نگاهم کرد و به التماس افتاد..
_همینجا پشت در اتاق بمون!
و خودش داخل رفت. نمیدانستم...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa