eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
7.3هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
تو نداشتہ منی... وقتے تو نباشے بہ چہ ڪارم مے آید این همہ آسمان... 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹 . بیژن جعفرقلی زاده ،همرزم شهید: شب ها دعای توسل و نماز جماعت در جبهه می خواندیم. یک شب دعای توسل خواندیم و بعد از آن مداح در مورد ائمه اطهار خواند. یک دفعه دیدم که یک نفر دوش مرا گرفت و بلند شد و بعد افتاد، دیدم که حسن است،انقدر گریه کرده بود که از حال رفت . 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
آنانڪہ قلب‌شان . . . زِ تو رخصت گرفته بـود سربندشان بہ نام تو زینت گرفته بود 🌷سالروز شهادت 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
با هم شوخی می‌کردیم. می‌گفتیم شما با این خوش‌خنده بودنت، در تاسوعا و عاشورا و رمضان دنبال شهادت نباش! برو سیزده بدر حاجتت را بگیر. حواسمان نبود یک روز سیزده بدر مصادف با شهادت مولا می‌شود. از خاطرات برادر شهید 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
‌مۍگفت : قبل‌ازشوخےنیت‌تقرّب‌ڪن وتوۍدلت‌بگو : دل‌یه‌مؤمنُ‌شادمیکنم ، قربةاِلےاللّٰھ .🌹 این‌شوخیاتم‌میشه‌عبادت'!- '! 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
احتیاط کن؛ توی ذهنت باشد که یکی دارد مرا می‌بیند! دست از پا خطا نکنم، مهدیِ فاطمه خجالت بکشد...💔 وقتی می‌رود خدمتِ مادرش که گزارش بدهد، شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد!😔 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا وقتی جوونایی داریم که برای شهادت از هم سبقت می گیرن؛ آمریکا که هیچ، اسرائیل که هیچ، کل شیاطین هم که با هم جمع نشوند؛ نمی تونن حریف جمهوری اسلامی ایران بشن./یاس 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
سلام بر شهیدروح‌اللّٰه‌قربانی 🌹 که می گفت : «شهادت خوب است، اما بهتر... تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند! 🌿» 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
پرکارۍ‌وکم‌خوابـے‌ ویژگےاصلیش‌بود؛ آن‌چنان‌که‌کار‌در‌روز‌ جمعه‌راهم‌در‌یکےاز جلسات‌ادارۍ‌به‌‌تصویب‌ رسانده‌بود؛به‌این‌ترتیب‌ عملاً‌کارش‌تعطیلےنداشت. معتقدبود:شهادت‌مزد‌کسانےاست‌ که‌‌در‌راه‌خدا‌پرکارند... 💞 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹ماجرای حاج احمد با بانوی دوعالم حضرت زهرا (س) 🔸عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس. می‌گفت:«کسی نفهمه زخمی‌شدم.همینجا مداوام کنید».دکتر اومد گفت:«زخمش عمیقه،باید بخیه بشه».بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد. یه مدت گذشت.یکدفعه از جا پرید. گفت:«پاشو بریم خط».قسمش دادم. گفتم:« آخه توکه بی هوش بودی،چی شد یهو از جا پریدی»؟ گفت:«بهت میگم.به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. وقتی توی اتاق خوابیده بودم،دیدم خانم فاطمه زهرا(س)اومدند داخل.فرمودند:«چیه؟چرا خوابیدی؟» عرض کردم:«سرم مجروح شده،نمی‌تونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:«بلند شو بلند شو،چیزی نیست.بلند شو برو به کارهایت برس» به خاطرهمین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌حسینیه فاطمه‌الزهرا ساخته است... 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌟 🌟۸۴ آن لحظات حتی انتظارش هم شیرین بود و خبر به دنیا آمدن حسنا شیرینی بیشتری داشت،ولی الان دلم میخواست ساده و بی ریا به خدا بگویم؛(به خاطر چشم انتظاری دخترهای جلیل ،خدا جون قربون مهربونیت بشم،جلیل از این اتاق سالم بیرون بیاد).فکر می‌کنم بیشتر از دوساعت طول کشید تا اینکه پزشک جراح از اتاق عمل بیرون آمد. هردوی ما برای جویا شدن از حال جلیل همراه پزشک تا وسط راهروی بیمارستان رفتیم.پزشک گفت:باید سریع منتقل کنید به یک بیمارستان مجهز،دمشق یا تهران،فرقی نداره.به خاطر جراحت زیادی که داشت ،ما یکی از کلیه ها را برداشتیم،طحال و روده اش هم خیلی آسیب دیده و.....). ابوحسنا شروع کرد به هماهنگی لازم. درخواست بالگرد امدادی داد که فردا جلیل را منتقل کنیم به لازقیه و بعد هم دمشق.از دمشق هم بااولین پرواز باید به تهران برمی گشت.تا غروب ،من و ابوحسنا ماندیم بیمارستان،اما هنوز جلیل به هوش نیامده بود و این دل شوره ی هردوی ما را بیشتر کرده بود.ابوحسنا به من گفت:برگرد آکادمی،کارهات رو ردیف کن و بیا همراه جلیل برو تهران.یکی از ما باید همراهش باشه و توی مسیر مراقبش باشه. من قبول کردم و با ابوحسنا خداحافظی کردم.به آکادمی برگشتم،لباس هایم را عوض کردم و شستم.تمام وسایلم را جمع کردم و لیست کارهایی که باید انجام می‌شد را روی تخته وایت برد کارگاه نوشتم.بچه ها یکی یکی تماس می‌گرفتند و از حال جلیل باخبر می شدند. بین همه ی کارهایم با خانه تماس گرفتم. با مامان و بابا صحبت کردم و بعد هم به روح الله زنگ زدم.بعد از تلفن به روح الله با مصطفی برای پاک سازی تل حاصل صحبت کردم و برای کار توجیهش کردم. بعد نماز فرصت کردم به حسین هم زنگ بزنم.با حسین در مورد سختی شرایط کار صحبت کردم.حسین گفت((نمیآی ))؟؟بیشتر از چهل روز شد؟؟ اینجا کار زیاده به این شرط میام که باهم برگردیم منطقه، حسین مکث کوچکی کرد و گفت:(باشه ،تو بیا مرخصی،من قول میدم باهم برگردیم. بعداز تماس با حسین به درخواست فرماندهی برای جلسه ای به اتاق ایشان رفتم.قبل از هرچیزی جویای حال جلیل شدند بعد هم جانشین جلیل مشخص شد.بعد از جلسه با علائ از بچه های حزب الله هماهنگ کردم که فردابرای پاک سازی تل همراه مصطفی باشد.بین کارهایم وقت کردم یکی دومرتبه با ابوحسنا تماس بگیرم و جویای حال جلیل باشم.وقتی شنیدم جلیل به هوش آمده، کمی خیالم راحت‌تر شد.تصمیم گرفتم به محمدحسین پیام دهم و بخواهم برایدبهترشدن حال جلیل در هیئت دعا کنند.برای همین برایش پیام دادم و گفتم:برای یکی از بچه ها خیلی دعا کنند.محمدحسین چندبار پرسید:کی برمیگردی؟باید بیایی ردیف کنی من باتو بیام منطقه.)قبل از خداحافظی برایش دادم :((پیامی از دیار شهدا)). شادی روح شهدا صلوات 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
‌بهش‌ گفتم؛ ‌چراBMWرا‌ ول‌کردی مدافع‌حـرم‌شدی...؟! نونت‌کم‌بود‌یا‌آبت.. گفت:عشقـم‌کم‌بود…! 🕊 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa