eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️↓ خیلی از همرزمان شهید میگفتند شهید همیشه بوی عطر میداد و خوش بو بود، خیلی وقت ها از او میپرسیدیم حسین چه عطری میزنی؟ اما هر دفعه جواب سر بالا می‌داد یا بحث را عوض می‌کرد، ولی آنچه که برای ما عجیب بود بوی عطر خیره کننده اش بود که هیچ جا نبود.... تا اینکه شهید شد و راز بوی خوشی که داشت فاش شد. در وصیت نامه اش نوشته بود: به خدا هیچگاه در زندگی ام از عطر استفاده نکردم، فقط هر وقت می خواستم بوی خوش داشته باشم، می گفتم ؛ السلام علیک یا اباعبدالله ... -سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ چهار ساله بود، مریضی سختی گرفت. پزشکان جوابش کردند گفتند : این بچه زنده نمی ماند! پدرش او را نذر آقا اباالفضل (ع) کرد. به نیت آقا به فقرا غذا می داد. تا اینکه به طرز معجزه آسایی شفا یافت ! هر چه بزرگتر میشد ارادت قلبی این پسر به قمر بنی هاشم بیشتر میشد. تاریخ تولدش را تغییر داد و به جبهه رفت و انقدر شجاعت از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضل ع از لشگر امام حسین ع شد. شانزده سال بیشتر نداشت .آخرین باری که به جبهه می رفت گفت : راه کربــــــــــــــلا که باز شد برمیـــــگردم !شانزده سال بعد پیکرش بازگشت... همان روزی که اولین کاروان به طور رســــمی به سوی کربـــــــــــــــلا می رفت !!! آمده بود به خواب مسئول تفحص، گفته بود :زمانش رسیده که من برگـــردم !!! مــــــحل حضور پیکرش را هم گفته بود !!! مدتی بعد او را آوردند ، روزی که تشییع شد روز تاســوعا بود . روز اباالـــفضل(ع)... 💌پایان آخرین نامه اش نوشته بود : به امید دیدار در کربلا_ حالا هرکس مشکلی برای سفر کربلا داره به سراغ علیرضا میره ... -سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به معراج شهدا ببرم تا پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم.... اشک در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم. کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم ، قبر خالی بود. محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید. از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم: حلال ِ حلال. چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم... -سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ علی عاشق شهادت بود این را همه می دانستند ولی بعد از شهادت برادرش مهدی در این باره چیزی نمی گفت رعایت مادرش را می کرد اما وقتی مادرش خواست به حج برود هنگام بدرقه گفت دعا کن من هم مثل مهدی شهید بشوم بعدها از مادرش پرسیدم شما برای علی دعا کردید مادرش گفت وقتی علی این خواسته را از من کرد خیلی از شهادت مهدی نمی گذشت نمی خواستم علی هم شهید بشود در تمام طول سفر حج هر جا رفتم احساس کردم مهدی هم کنار من است برای همین در حال طواف از ته دل ارزو کردم خدایا علی را هم به مقام مهدی برسان.چون وقتی فرزند یک مادر شهید می شود از دستش نمی دهد انها همیشه با مادرشان هستند همان لحظه که دعا می کردم فهمیدم که دعا مستجاب شد✨ -سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ یک بار که خودم محسن را در خواب دیدم،ازش پرسیدم که کمتر پیش ما میای؟ گفت: این جا کار زیاد داریم. گفتم چه کار میکنید؟ گفت از این بالا نگاه میکنیم، هر جا کسی کمکی خواسته باشه، کمکش می کنیم. گفت الآن تو چی میخوای. گفتم این مسئله قبر هنوز برای من حل نشده. گفت بیا تا برات حلش کنم. توی خواب من را بالای یک قبر برد و پاهایش را دو طرف قبر گذاشت. گفت کف قبر رو نگاه کن. با انگشت کف قبر رو مثل کشویی کنار زد و نوری بیرون زد. آن نور طوری بود که دستش که داخل نور بود طرف دیگر دستش هم نورانی بود. بعد ها در روایات این ویژگی ها را برای نور های عالی قیامتی دیدم. این خواب اینقدر برای من تاثیر داشت که عاشق قبر شدم..‌.(استاد پناهیان) -سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ محمد رضا تازه به گردان ما آمده بود. شده بود بی سیم چی خودم. کذاشتمش مسئول دسته. بعد از چند روز که کارش را دیدم، گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. زیر بار نمی رفت. گفت: به شرطی قبول می کنم که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه کاری به کارم نداشته باشی. قبول کردم. بعد از مدتی می خواستم فرمانده گروهانش کنم. واسطه آورد که زیر بار نرود؛ اما قبول نکردم. آخرش گفت با همان شرط قبلی. پا پیچش شدم که باید بگویی کجا می روی؟ گفت: تا زنده ام به کسی نگو. می روم زیارت مسجد جمکران. ۹۰۰ کیلومتر را هر هفته از دارخوین تا جمکران را عاشقانه طی می کرد.... -سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ بارش بي‌امان خمپاره‌ها تا نيمه شب ادامه داشت. تركش‌هاي سرخ خواب را از همه گرفته بود. زير پل تعدادي از افراد نشسته بودند، «همداني» از زير پل بيرون آمد، مات و حيران به روي پل نگاه كرد. نزديك دهنه پل و كنار تپه مجاهد در همان مكاني كه خمپاره هاي صد و بيست مثل باران مي‌باريدكسي به نماز ايستاده بود... صداي انفجار خمپاره‌ها لحظه اي قطع نمي‌شد. طنين صداي محمد بروجردي در گوشش پيچيد: «اين امانت ماست ...دست شما...امانتدار خوبي باشيد.» دوباره نگاه كرد شهبازي در وسط آتش دشمن مثل ابراهيم با آرامش به قنوت ايستاده بود. نمي دانست چه كار كند. جرات حضور در خلوت شهبازي را نداشت. طاقت نياورد در حاليكه اشك پهناي صورتش را پوشانده بود، به زير پل بازگشت... خلوص نماز شبهاي شهبازي در ميان اهل جبهه مشهور بود، و همداني با تمام وجودش اين خلوص را در ظلمات شب مشاهده كرده بود... -سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ خدایا! شهدا از ما توقع ادامه ی راهشان را دارند، به ما قدرت ادامه ی راه، عطا فرما. خدایا! خانواده ی شهدا و فرزندان شهدا منتظر پیروزی اسلام هستند، نصرت نهایی هر چه زودتر عطا بفرما. خدایا! ما به اسلام، به امام زمان عج، به امام خمینی و ملت شهید پرورمان متعهدیم که برای اعتلای کلمه ی حق بکوشیم و زندگی راحت را بر خود حرام می دانیم، ما را در این راه، یاری فرما. خدایا! امام زمان عج را از ما خشنود و راضی و ظهورش را نزدیک تر بگردان. الهی! ما را با امام حسین علیه السلام و یاورانش محشور بگردان. -سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
14.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆خاطره ای زیبا از زندگی شهید بابایی 😭😭 وقتی میگن شهدا....... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
و مبارزه با نفس یک بار دیدم دست محمدهادی به طور خاصی سوخته،ده روز بعد دوباره محمدهادی را دیدم؛بعد از گذشت ده روز هنوز دستش التیام نیافته بود. به او گفتم:این زخم پشت دستت برای چیه؟ نمی خواست جواب بده و هی موضوع را عوض میکرد،اما بالاخره قضیه را فهمیدم. گفت:مدتها قبل در یک شب بسیار اذیت شدم،شیطان به سراغ من آمده بود؛ من هم تنهاچاره ای که به دستم رسید سوزاندن دستم بود. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ مادر علیرضا تعریف‌ می کرد؛ روزی سر قبر علیرضا بودم که متوجه خانمی شدم که شدیدا گریه می کرد ...از ایشان سوال کردم که شما علیرضا را می شناسید؟ گفت: من شهید رو نمیشناسم روز تشییع شهید من در امامزاده بودم که دیدم تشییع شهید است به شهید گفتم اگر تو واقعا شهیدی پس برای من کاری کن، من دختری دارم که نمی تواند صحبت کند و سه پسر بیکار در خانه دارم... کمکم کن ... میگن شهدا حاجت میدن ! این اتفاق گذشت چند روز بعد دخترم در خانه یکدفعه مرا صدا زد و آب خواست! باور نمیکردم شهید اینقدر زود جوابم را بدهد. چند روز بعد هم یک نفر درب خانه ما آمد و پرسید خانم شما سه پسر بیکار دارید؟ من با تعجب پرسیدم بله چطور مگه؟؟‌ ایشان آدرسی به من داد و گفت فردا بگویید بیایند سرکار... -سرباز سیدعلی   🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ سال۱۳۵۸ دکترای انفورماتیک خود را گرفت و پیش از آغاز جنگ تحمیلی به ایران برگشت... با ایجاد خط پدافندی، مسئول خط شد. شب‌ها خودش در سنگر کمین، نگهبانی می‌داد. زمانی که دشمن سر چند رزمنده دانش آموز را در سنگر روباهی از تن جدا کرد، دکتر دیگر اجازه نداد بچه‌ها شب‌ها نگهبانی بدهند؛ لذا به بچه‌ها می‌گفت: «من پست نگهبانی شما را با صد برای سلامتی امام و شما می‌خرم.» از ساعت ۱۲ شب تا خود صبح پشت خاکریز نگهبانی می‌داد و دائم ذکر می‌گفت. دم دمای صبح به سمت دستشویی‌ها می‌رفت و آفتابه‌های خالی را پر می‌کرد. با بچه‌ها خاکی زندگی می‌کرد، ظرف غذا و لباس‌ها را می‌شست و به گونه‌ای برخورد می‌کرد که بچه‌ها خیال می‌کردند هم سطح خودشان است. اعتقاد داشت در جبهه‌ها اگر این کار‌ها را کردیم برای خدمتگزاری در جامعه لیاقت داریم و لاغیر....! -سرباز روح الله   🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa