eitaa logo
پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
83 فایل
پایگاه خبری پلاک ایران با مدیریت حسین افسر خبرنگار استان قم💁‍♂️ 👈اینجا با اخبار مهم و جامع ایران همراه باشید @pelak_iran ادمین تبلیغات: @pelak_iran
مشاهده در ایتا
دانلود
11.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 💯 صدثانیه| مهمترین اخبار و رویدادهای ایران و جهان 🔴 از «گله مندی رئیس قوه قضاییه: از برخی مدیران دستگاه قضا به دلیل عدم توجه به افکار عمومی» تا 🔵 «اضافه شدن روزانه ۵میلیارد دلار بدهی به بدهی های آمریکا» 📎 📎 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
‌ 🔺️سفارت عربستان در ایران آغاز به کار کرده است 🔹سفارت عربستان سعودی در تهران از سه روز قبل آغاز به کار کرده است. 🔹۱۶ خردادماه سفارت و سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در ریاض و جده عربستان و نمایندگی دائم کشورمان نزد سازمان همکاری اسلامی بطور رسمی بازگشایی شد. 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
🛑مستمری بازنشستگی امسال با ۱۰ سال سابقه بیمه ۲.۱ میلیون تومان مدیرکل بیمه‌های اجتماعی کمیته امداد: 🔹مبلغ بازنشستگی امسال تامین اجتماعی برای افرادی که ۱۰ سال بیمه‌پردازی دارند ماهانه بالغ بر ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان است. 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
‌ فرصت ۶ روزه واریز وجه برای مادران متقاضی ۲ محصول سایپا 🔹امروز امکان واریز وجه برای منتخبان طرح جوانی جمعیت متقاضی دو محصول ساینا S و شاهین که اولویت دریافت در بهار ۱۴۰۳ اخذ کرده و از امروز پیامک دریافت کرده‌اند، به مدت شش روز فراهم شده است. 🔹متقاضیان می‌توانند به منظور واریز وجه صرفاً از طریق سامانه فروش اینترنتی به نشانی saipa.iranecar.com اقدام کنند. 🔹زمان تحویل خودروها هفته چهارم ماه‌های فروردین تا خرداد ماه سال آینده خواهد بود. 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
‌ 📸 پیشنهادهایی برای فرار از گرمازدگی 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 🔴 پاسخ زیبا و قاطع حجت الاسلام استاد ماندگاری به‌کسانی که‌می‌گویند بیخیال شوید. 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🛑 تعویض گذرنامه اربعین بدون نیاز به مراجعه حضوری ‌ 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
‌ 🛑 اتوبوس‌های درون‌شهری اجازه جابه‌جایی زائران اربعین را ندارند 🔴 سردار مؤمنی رئیس پلیس راه راهور فراجا: 🔹️طرح‌های ترافیکی اربعین امسال از بیست‌وهفتم مردادماه در استان‌های پرتردد اجرایی می‌شود. 🔹️با توجه به افزایش ترددها در شهریورماه همچنین ایام اربعین اتوبوس‌ها باید برای تردد از مبدا به مقصد مجوز دریافت کنند. 🔹️ یکی از مشکلاتی که ما برای سفر اربعین با آن مواجه هستیم اصرار برخی از مسؤولین برای استفاده از اتوبوس‌های درون شهری برای سفر به اربعین و سرویس‌دهی به زائران است که پلیس راهور به شدت با این امر با توجه به وضعیت جاده‌ها و ناایمنی اتوبوس‌ها مخالف است. 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
🔴 نتایج اولیه کنکور 1402 در دو مرحله اعلام می‌شود رئیس سازمان سنجش: 🔹 نتایج اولیه کنکور 1402 در دو مرحله اعلام می‌شود و کارنامه نوبت دوم کنکور 1402 تا آخر هفته و رتبه‌ها هفته آینده اعلام می‌شود. 🔹رتبه بندی داوطلبان و انتخاب رشته را هفته بعد اعلام خواهیم کرد. ‌ 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 ❤️ قربون قدت بشم ... گل پسر طیبه ... مثل همیشه دقایقی محکم در آغوش گرفتمش . پسر جهادگرم ... خدمت گزاری محمد و فدایی امام زمان بودنش همیشه نقطه امید و قوت زندگیم بود . 🔶 به صورتم نگاه نمی‌کرد . ساکت و کم حرف شده بود . کمی بیقرار ... دو روز بعد به شوخی گفتم : عاشق شدی محمدم ؟ نگو چیزی نشده که میدونی از حفظم تو رو ... لبخند تلخی زد و گفت : الان نمیخوام دربارش صحبت کنم . 🔴 مهربان گفتم : باشه گل پسر ... میدونی که من همیشه برای شنیدن حرفهات حاضرم ... صبح پنجشنبه آماده شدم که برم روستا ، دیدم محمد تلگرامم پیام داده که : مامان جان با اجازتون منم باهاتون میام . از اون طرف عمه هم پیام داده بود : گلم منم با خودت ببر بی زحمت ... ساعت ارسال پیام هر دو بعد از دو نیمه شب بود و با فاصله دو دقیقه از هم ، منم که تیز متوجه شدم خبری هست . چون این دو عزیز همرام بودند سبد چای و بساط صبحانه برداشتم ، با محمد و عمه حرکت کردیم . از شوخیهای عمه با محمد شکم به یقین نزدیک شد که این دو با هم مرتبط هستند . 🟢 اول به نیازمندان روستا سر زدیم ، محمد سالها بود که در اینکار همراهی می‌کرد و همه را به خوبی می‌شناخت ، پای درد و دل پیرزنها و پیرمردها می‌نشست و به همین واسطه کلی ترکی یاد گرفته بود و از من بهتر صحبت میکرد. بعد از ظهر هم رفتیم سر مزار و زیارت اهل قبور، شب روی تراس خانه و در هوای مطبوع اول اردیبشهت ماه نشستیم ... 🔻 خب عمه خانم و آقا محمد نمی‌خواهید برید سر اصل مطلب ... عمه در حالیکه با چهره برنده به محمد نگاه می‌کرد گفت : نگفتم بهت ... نگفتم که اگه این طیبه س الان از همه چی باخبره ... محمد معذب بود و سر به زیر چیزی نمی‌گفت ... باید کمی تغافل میکردم ، پس بیراهه رفتم و گفتم : عمه جان اگه محمدم حرفش حرف اون دختر خوشبختی که هست که همکارشه خودش هم میدونه من حرفی ندارم ، این دو سه سال هم خودشون خواستن که پا پیش نگذاریم تا شرایط اونها راه بده ، وگرنه من همین فردا هم آماده ام ، امیر خدا بیامرز هم مخالفتی نداشت همش میگفت محمد اینقدر آقا و فهمیدس که جای نگرانی نمیمونه ... 🔸عمه با دلخوری به محمد گفت : بیا ... ببین پسر خوب مادرت به چی فکر کرده ؟ خب حرف بزن بزار در جریان باشه ... محمد با صحبت عمه خودش را جمع و جور کرد و گفت : نه مادر من بحث نرگس الان نیست . ان شاالله سر فرصت خودش ... صحبت شما در میونه . 🔵 بعد کمی هیجانی و بلند تر شروع به صحبت کرد : شب آخر ماموریت عمه برام ویس گذاشتن و همه چی رو تعریف کردن . گفتن بین شما و آقا سید چی گذشت . راستش اگر به جز عمه کس دیگه ای این حرف رو میزد اصلا برام قابل هضم نبود ،اما خب اینو کسی برام تعریف کرد که خودمو یه جورایی شاگردش میدونم و بهشون ایمان دارم . 🟢 به اینجا که رسید اشکهای مرد جوان من از چشم‌های زیبای سبزش سرازیر شد . بدون خجالت از گریه هایش به حرف زدن ادامه داد : مامان جان من همه رسیدنهای شما به بابا رو باور دارم . همه نگاه‌های قشنگ بابا رو به شما یادمه ، تو کل سال‌های زندگیمون یکبار قهر و دعوا از شما دو نفر ندیدم . اینقدر عاشقانه زندگی کردید که اصلا برام قابل باور نبود که تو قلب شما چی بوده و چی مونده ... ⚪️ حرفش را قطع کردم : اشتباه نکن محمدم ، زندگی من و پدرت از بهترین زندگی‌ها بود . ما هر دو برای خوشبخت کردن همدیگه مسابقه گذاشتیم . من رام محبت و مردونگی بابات شدم و یادم رفت روزگار با من چه کرد . ولی متوجه نمیشم و کمی از عمه دلخورم چرا الان این موضوع رو به تو گفتن و ذهنت رو بهم ریختن ؟ 🔴 به جای محمد عمه جواب داد : طیبه جانم گفته بودم بهت که این بار کنار نمیمونم که باز روزگار شما دو نفر رو بازی بده . باید قدم اول رو خودم بر می‌داشتم . طیبه من تو رو از پسرت برای پسرم خواستگاری کردم ... چشم‌هایم گرد شد ... با نگرانی محمد را نگاه می‌کردم که با چشم‌های خیس از اشک به من زل زده بود . بلند شدم . عصبانی بودم . 🔸 ببخشید عمه جان شما بزرگتر ما هستید . ولی اینکار نباید انجام می‌شد . من اصلا موافق فکر کردن بهش نیستم . چه برسه به مطرح کردن این موضوع به پسرم ... آقا سید خودش زن و زندگی داره . منم حاضر نیستم باعث ناراحتی کسی بشم ... 🟢 عمه با آرامش گفت : بشین و گوش کن به حرفم ؛ من فقط این موضوع رو به محمد گفتم تا فتح باب بشه ... بقیش دیگه به تو و مرتضی مربوطه ،میخواستم مانعی از این طرف برای تو نباشه . بعد رو کرد به محمد و با تندی گفت : محمد یه چیزی بگو تو ... مگه نبینی حالشو ...
قسمت نود‌و‌سه.m4a
11.2M
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 📚داستان حضرت دلبر با صدای نویسنده : ✍صالحه کشاورز معتمدی 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran