به نام همه ی نام های او
می خوام همین اولش اعتراف کنم که این نوشته یه درصد هم نمی تونه احساس قلبی ام راجع به #شهید_طهرانی_مقدم و #کتاب #خط_مقدم رو منتقل کنه چون اساسا خوب نوشتن هنر میخواد!
آبان ماه همیشه انگار گره خورده با نام شهید طهرانی مقدم ،اوایلِ ماه تولدشونه و تقریبا اواخر آبان شهادتشون. قرار شد دو هفته آخر آبان رو هر شب یک فصل از کتاب پرحجم خط مقدم رو بخونم ، کتابی که بیشتر از یک سال بود تو کتابخونه مونده بود و بخاطر حجم زیادش 😶 نمیرفتم سراغش... الان که دارم مینویسم تازه کتاب رو تموم کردم ، تازه فهمیدم چه خون دلها خوردن گذشتگان ، چه سختی هایی کشیدن برای داشتن صنعت موشکی! چقدر بی اطلاع بودیم ما و این بی اطلاعی باعث شده قدر نشناس شیم 😔... دو هفته پا به پای تیم موشکی ، با هر پرتاب استرس کشیدم ، هیجان زده شدم ، با هر پرتابِ موفق خوشحال شدم ، با هر مشکلی که سر راهشون قرار گرفت ناراحت شدم و بعضی وقتا از حجم مشکلات، منی که داشتم میخوندم ناامید شدم ولی ولی ولی! انگار کلمه ای به نام ناامیدی اصلا تو قاموس شهید طهرانی مقدم و تیمشون نبوده که نبوده ❤️. نمیدونم از چی بگم ، از حس غرور و افتخاری که سراسر وجودم رو گرفته یا از شهیدی که تا دو هفته پیش شناخت زیادی نداشتم ازشون(نسبت به الان)و تو این دو هفته برام شده یه قهرمانِ به تمام معنا ،[ تازه با خودم میگم کتاب فقط به دو سال از زندگی باعزت و پرافتخار شهید اشاره کرده ببین بقیه اش رو بشنوی چی میگی!] از این حجم #استقلال و روی پای خود ایستادن ، از تاسف از دست دادن چنین مرد بزرگی... از آرزوی داشتن امثال شهید طهرانی مقدم تو اقتصاد و سیاست و فرهنگ...
#حرف_دل / یه دوستی بعد خوندن خط مقدم نوشته بود : دوست دارم بدوم! همونطور که کل کتاب "حسن آقا" و تیمش داشتن می دویدن.