جشن تولد 71 سالگی رئیس جمهور☝️
🔹صفحه اینستاگرام رئیس جمهور روحانی با انتشار دو عکس، نوشت: «۷۱ سالگی، سورپرایزی در مسیر برگشت از سفرهای استانی کرمان و یزد؛ همراه با کادر زحمتکش و مهربان پروازی
✍ همه مردم در سختی و تنگنای و
عده ديگری از مردم هم درگير زلزله، انوقت رييس جمهور در ارامش کامل در هواپيمای شخصی خود مشغول فوت کردن شمع 71 سالگی است.
بیشرفی هم حدی دارد......
#شيخ_کذاب
#بيغيرت
@pelakkhakii 👈👈🌷
✖️یه کارگردان انقلابی یه فیلم خوب برای نوجوانای ایرانی ساخته اکرانش شروع شده.فیلم برای ماندن در گیشه،به فروش بالادرهفته اول و دوم احتیاج داره اگه زودتربه تماشای این فیلم نرید این فیلم که موضوعش روبهتر میدونیدازسینمابرداشته میشه وجاش فیلمهای مبتذل گذاشته میشه
✍️ ریحانه
#منطقه_پرواز_ممنوع
خرید اینترنتی بلیط:
cutt.ly/SeAl6h0
@pelakkhakii 👈👈🌷
ما رسم داریمـــ در اعیاد از بزرگترها عیدی بگیریمـــ💝
مهـ❤️ـدے جانم(عج)، آقاجان
مگر شما بزرگـــ ما نیستید
پس عیدی میخواهیمــ.
آنچه صلاح میدانید به ما عیدی دهید💖
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ولادت_حضرت_محمد_ص
#ولادت_امام_صادق_ع
#مبارک_باد
@pelakkhakii 👈👈🌷
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#گذشتازبهترینچیزها
🌸وقتی ابراهیم تسبیح شاه مقصود زیبایی می خرد، یکی از رزمندگان به او می گوید تسبیحت را به من می دهی؟ ابراهیم همانجا تسبیح را به آن رزمنده می دهد چون او به این چیز ها دل نبسته بود و راحت از آن گذشت می کرد ...
#شبیه_ابراهیم_باشیم
[ أللَّھُمَ؏َجِّلْلِولیکألْفَـرَج ]
@pelakkhakii 👈👈
#زندگی_به_سبک_شهدا 💕
🌸 غاده ؛ همسر شهيد چمران میگويد
روزی دوستم به من گفت :
"غاده ! در ازدواج تو یك چیز بالاخره برای من روشن نشد . تو از خواستگارهایت خیلی ایراد میگرفتی ، این بلند است ، این ڪوتاه است ... 😕
🌺 مثل این ڪه مـیخواستی
یك نفر باشد ڪه سر و شڪلش نقص نداشته
باشد. حالا من تعجبم چه طور دڪتر را ڪه
سرش مو ندارد قبول ڪردی ؟🤔
🌸 من گفتم : «مصطفـی ڪچل نیست . تو اشتباه میڪنی.»
🌺 آن روز همین ڪه رسیدم به خانه ، در را بازڪردم و چشمم افتاد به مصطفـی ، شروع ڪردم به خندیدن .😁
🌸 مصطفـی پرسید «چرا مےخندی؟» و من ڪه چشم هایم از خنده به اشك نشسته بود گفتم
«مصطفے، تو ڪچلـی ؟! 😂 من نمیدونستم!»
و آن وقت مصطفـی هم شروع ڪرد به خندیدن ...
#شهید_مصطفی_چمران
#محبت_و_عشـق_واقـعی
@pelakkhakii 👈👈🌸
#طنز_جبهه
😂😂😂
اولین عملیاتی بود كه شركت میكردم. بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقیها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بكنند، دچار وهم و ترس شده بودم.🤢🤢
ساكت و بی صدا در یك ستون طولانی كه مثل مار در دشتی میخزید جلو میرفتیم. جایی نشستیم. یك موقع دیدم یك نفر كنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. كم مانده بود از ترس سكته كنم. فهمیدم كه همان عراقی سرپران است. تا دست طرف رفت بالا معطل نكردم با قنداق سلاحم محكم كوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.😱😱
لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم كه فرمانده گروهان مان گفت:
«دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست كدام شیر پاك خوردهای به پهلوی فرمانده گردان كوبیده كه همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»😱😰
از ترس صدایش را در نیاوردم كه آن شیر پاك خورده من بوده ام.
😂😂😂
👇👇🌷
@pelakkhakii
👆👆🌷