🔰مهدکودکها زیرمجموعه آموزش و پرورش است، بگومگوی دستگاهها باید برطرف شود
🔻 رهبر انقلاب: یک مسئله، مسئلهی مهدکودکها و پیش دبستانیها است. مهدکودکها متأسفانه رها است. مهدکودکها هم ذیل آموزش پرورش است، این رها است. اولاً دستگاههای مختلف دولتی با هم توی این زمینه بگومگو دارند که این بگومگوها باید برطرف بشود.
وانگهی وقتی که دستگاه را شما رها بگذارید، دیگران میآیند بچه های مردم را میگیرند، میبرند آنجا و تربیتهای غلط داده میشود. گزارشهای بسیار بدی بنده دریافت کردم از بعضی از مهدکودکها که واقعا نگرانکننده است. ۹۹/۶/۱۱
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊
عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳
تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این داستان زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
💔شادی روح شهدا صلوات💔
هشداررهبر انقلاب درباره آسیبهای آموزش مجازی دانش آموزان در دوران کرونایی
🔹رهبر انقلاب درخصوص آموزش مجازی و برخی زیانهای احتمالی آن خاطرنشان کردند: راه اندازی شبکه شاد، اقدام بسیار خوبی است اما آموزش مجازی نباید موجب شود که دانش آموز در معرض آسیبهای فضای مجازی و خطرات اخلاقی و اعتقادی قرار گیرد.
پیامبر اکرم(ص):
هر يك از شما منكرى را ديد بايد با دست خود آن را تغيير دهد. اگر نتوانست، با زبانش تغيير دهد (اعتراض كند) و باز اگر نتوانست، در قلبش آن را انكار كند و اين ضعيف ترين مرحله ايمان است.
(نهج الفصاحه حدیث٣٠١٠)
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 نفوذ سند ۲۰۳۰ و نگاه رهبر به این سند!!!
⚠️ مگر چه چیزی در دست غربیها دارید که مو به مو فرمانهایشان را باید عمل کنید؟!
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️حرمت شکنی تاسوعا و عاشورا در بابلسر ! / از رقصیدن دختران تا تعارف زدن مشروب
🔹شب تاسوعا ، جلوی هیئت ثارالله بابلسر هنگام دمام زنی عده ای دختر روی طبقه هفتم میرقصیدند !
🔹علنا در ساحل بابلسر مشروب تعارف میزنند به یکدیگر !
🔹مسئول امنیت شهر جواب امام جمعه و فرمانده انتظامی شهر رو ندادند!
هدایت شده از فرزندآوری مجاهدتی عظیم
💖🧓💖
💖
😭خاطرات یک جنین
مترجم: احمد عبدالله زاده
۵ اکتبر
🧒امروز زندگی من آغاز شد. پدر و مادرم هنوز خبر ندارند؛ ولی من به وجود آمدهام. و قرار است که دختر باشم: با موهای بور و چشمهای آبی. تقریباً همه چیز دربارۀ من مقدّر شده است؛ حتی اینکه قرار است عاشق گلها باشم.
۱۹ اکتبر
🧒بعضیها میگویند که من هنوز انسان واقعی نیستم و فقط مادرم وجود دارد. ولی من هم آدمم، درست همان طور که یک خُردهنان هم نان است. مادرم هست؛ من هم هستم.
۲۳ اکتبر
🧒همین الان دهانم دارد باز میشود. فکرش را بکنید: ظرف حدود یک سال میتوانم بخندم و بعدش هم حرف بزنم. میدانم اولین کلمهای که یاد بگیرم چیست: ماما.
۲۵ اکتبر
💖امروز قلبم خودبهخود شروع کرد به زدن. از حالا تا آخر عمرم آرام و بیوقفه میزند و بعد از چندین و چند سال، یک روز میایستد و آن موقع، من میمیرم.
۲ نوامبر
🌱هر روز دارم کمی بزرگتر میشوم. دست و پاهایم دارند شکل میگیرند. ولی هنوز باید خیلی صبر کنم تا قدّم به دستهای مادرم برسد؛ تا این دستهای کوچک بتوانند گل بچینند و پدرم را در بغل بگیرند.
۱۲ نوامبر
👐دستهایم دارند انگشت درمیآورند. چه کوچولو و نازند! با این انگشتها میتوانم موهای مادرم را نوازش کنم.
۲۰ نوامبر
💚تازه امروز دکتر به مامانم گفت که من دارم اینجا، زیر قلبش زندگی میکنم. وای! حتماً چقدر خوشحال شده! خوشحالی مامان؟
۲۵ نوامبر
💑لابد بابا و مامانم دارند برایم اسم انتخاب میکنند، ولی حتی نمیدانند من دخترم یا پسر. من دوست دارم اسمم کَتی باشد. دیگر اینقدرها بزرگ شدهام.
۱۰ دسامبر
💇♀موهایم دارد رشد میکند: صاف و روشن و براق. نمیدانم مامان چهجور موهایی دارد.
۱۳ دسامبر
🌹کمکم میتوانم ببینم. دوروبرم تاریک است. وقتی مامان به دنیایم بیاورد، همهجا آفتابی و پر از گل است. ولی من بیشتر از همه دوست دارم مامانم را ببینم. چهشکلی هستی مامان؟
۲۴ دسامبر
💖نمیدانم مامان صدای پچپچ قلبم را میشنود یا نه. بعضی بچهها موقع تولد کمی مریضاحوالاند. ولی قلب من قوی و محکم است و مرتب میزند: تاپ، تاپ... . دخترکوچولوی سالمی داری، مامان!
۲۸ دسامبر
😭😭😭😭😭😭
امروز مادرم من را کشت.
⚠️سالانه در کشور ما بیش از 220 هزار جنین به صورت غیرقانونی کشته می شوند. این زندگینامه، برای آنها هم هست...
😭😭😭بَاَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ/به کدامین گناه کشته شدند؟؟
تکویر/۹