چرا دقیقا زمانی که تو مرحلهی "اهمیت دادن" بهتون هستم؛ باعث میشید متوجه شم اشتباه ترین کارِ ممکن رو انجام میدادم؟!
از آهنگای بیکلام خوشم میاد،مثل یه کاغذ سفید که تو میتونی ذهنت رو روش خالی کنی،مثل یه جادهی بیانتها و مقصدی که انتخاب نشده و تو فقط مسیر رو میری،مثل تاریکیِ اعماق اقیانوس،آسمونِ یک دست ابری و خاکستری،ماهِ تنها تو یه شب پر از سیاهی،کتابهای قطور تو یه قلعهی قدیمی و پر از تارعنکبوت و شمع.
تو اگر شراب بودی رز واین، اگر سیگار بود مارلبرو گلد، اگر سنگ بودی یاقوت ڪبود، اگر عطر بودی ڪریستین دیور، اگر رنگ بودی سرخابی، اگر پرنده بودی ڪبوتر، اگر میوه بودی لیموترش، اگر کتاب بودی کلیدر، اگر سیاره بودی ماه، اگر ایران بودی شیراز، اگر جنگل بودی گیسوم، اگر دیدنی بودی پاریس، اگر نوشیدنی بودی قهوه، اگر غذا بودی پیتزای ایتالیایی، اگر حس بودی آرامش، اگر عضو بودی قلب، اگر ڪلمه بودی عشق، اگر شغل بودی باریستایی، اگر اهنگ بودی another love، اگر گل بودی ویولت، اگر زمان بودی ۰۰:۰۰، اگر ساحل بودی بابلسر، اگر رودخانه بودی سِن، اگر فصل بودی پاییز، اگر روز بودی ولنتاین، اگر ڪویر بودی لوت، اگر درخت بودی بید مجنون، اگر ستاره بودی دنباله دار، اگر قاره بودی اروپا، اگر شاه بودی ڪوورش، اگر نقاش بودی ونگوگ، اگر فیلم بودی پنج قدم فاصله، اگر صدا بودی صدای بارون، اگر فردا بودی شب، اگر معشوقه بودی ژولیت، اگر شاعر بودی شڪسپیر، اگر شهر بودی تهران، اگر رقص بودی تانگو، اگر ....
𖥔 🗞 𝐘.𝐎.𝐔.𝐑 𝙑𝙤𝙞𝙘𝙚 𝙞𝙨 𝐌𝐘
( 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙨𝙤𝙪𝙣𝙙 ) 𑁤
─ 𝟤៸𝟪 ؛ ما فقط رویا بافتیم، صبح تا شب مغزمون با قلاب افتاده بود به جون این کامواها تا رویا ببافه، رویا هم میبافت ها از اون رویاهایی که میتونستی تمام طول روز توشون غرق باشی و حواستو بهش پرت کنی، شبا موقع خواب تو مزرعه دنیای ایده المون رویا کاشتیم ولی چیزی که صبحش برداشت کردیم درد بود رنج بود غم بود اه بود زخم بود اما رویا نبود، انگار دونه ی رویای ما آبِ براورده نشدن میخورد و تو خاک نشدنا ریشه کرده بود، ما فقط یه عمر دوییدیم بدون هیچ رسیدنی انگار یکی از قبل روبان دور اخر مسابقه رو پاره کرده بود که هرچی میدوییدیم کسی سوت پایان و نمیزد. ما بازیکن مسابقه ای بودیم که خیلی وقت بود برندش و مشخص کرده بودن انگار خدا از خیلی وقت پیش به فرشته هاش گفته بود آرزوهای اینا دکمه رسیدن نداره، اصلا آرزوهای ما واسه براورده شدن به دنیا نمی اومدن، سر زا قبل از اینکه چشمشون رو باز کنن کفنشون میکردیم و توی قبر منطق دفن میکردیم که یادمون نره توپِ زندگیمون هیچ وقت قرار نیست گل بشه .
' خاکستریِ خاکستر شده، اجتماع رنگهای مُرده. '
— میشنوی صدامو؟ نیاز دارم کمی رنگم کنی. شاید آبی؛ مثلا بشم یه آسمون با ابرهای بارونیِ خیس. یا یه دریا با موجهای خسته و بیجون. شاید هم انتهای آسمونِ نیلی رنگِ ونگوگ، خالی از درخشش ستاره. یا یه نهنگِ تنها با فرکانس پنجاه و دو هرتزی، وسطِ اقیانوس!