همیشه حداقل برای یه نفر سعی کردم بهترین باشم و
دقیقا همون یه نفر پشیمونم کرد.
یه سری کلمات وجود دارن که هر آدمی ممکنه با شنیدش حس بدی بهش دست بده یا با یادآوری چیزهایی که مدت هاست پشت دیواری داخل ذهنش اونو به فراموشی سپرده کاری کنه به سرعت اون دیوار ریخته بشه و به یاد بیاره از چی فرار میکرده.
بعضی از آدما یکاری باهات میکنن که دیگه نمیتونی دوسشون داشته باشی ولی دلت برای وقتایی که دوسشون داشتی تنگ میشه.
-وقتی این مِه از بین بره، با پاهای خیس شده به سمتت میدوام؛
پس اون موقع منو در آغوش بگیر.
من خودمم نمیدونم تو تناسخهای بعدی قراره چی بشم، ولی شاید همون حسرتی باشم که به دل میمونه، شکوفهای که قبل شکفتن از سرما میمیره، رودی که هیچوقت به دریا نمیرسه، ... شایدم باز یکی بشم که دوستت داره ولی نمیتونه داشته باشدت.