💠 تربت سیدالشهدا(علیه السلام)
🔸 امام صادق علیه السلام:
خاک قبر امام حسین(علیه السلام) شفاى هر دردى است، پس هرگاه آن را برداشتى، بگو:
بسمِ اللهِ وَبِاللهِ اَللّهُمَّ اجعَلهُ رِزقاً واسِعاً وَعِلماً نافِعاً وَشِفاءً مِن کُلِّ داءٍ إنَّکَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیر
به نام خدا، خداوندا آن را سبب روزى فراوان و دانش سودمند و شفاى هر مرضى قرار ده که بر هر چیز توانایى.
📚 مکارم الاخلاق166
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
عضویت در سرویس های روزانه👇
pay.eitaa.com/v/p/
برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
May 11
💠 سختی مومن
🔸 پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :
مومن، با پنج سختى دست به گریبان است:
1️⃣ مومنى دیگر که به او حسادت مى ورزد،
2️⃣ منافقى که او را دشمن مى دارد،
3️⃣ کافرى که با او مى جنگد،
4️⃣ نفْسى که با او کشمکش مى کند
5️⃣ شیطانى که در صدد گمراه کردن اوست.
📚 کنزالعمال/ص809
#احادیث_روزانه
عضویت در سرویس های روزانه👇
pay.eitaa.com/v/p/
برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
⭕تفاوت ما با این شهدا چیه⁉️
ما برای جذب فالور و لایک دست به هر کاری میزنیم❌
اما اونا دنبال فقط یک لایک بودن
اونم لایک خدا❤️
بخدا احد و واحد اگر اینها دنبال شاخ شدن تو فضای مجازی بودن
فالورشون میلیونی بود😔
ولی گمنامی رو برای خدا به مشهور بودن در خلق خدا ترجیح دادند🌹
راز شهید شدن، شهید بودن هست
✍️مصطفی میری
17.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاه انسان با مشاهدهی چنین مرگهایی، میمیرد!
🌱 #قدمهای ما در محکومیت و انزجار از ستمگران عالم، ضامن حیات طیبهی ما پس از مرگ در عالم ملکوت است!
😭😭😭😭😭
جا داره خون گریه کنیم
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🔻#همنشین_حضرت_داوود(ع)
✍روزی حضرت داود (ع) در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند.
✨خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.»
✨روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش حضرت سلیمان (ع) از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
✨پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد:
«کیست که هیزمهای مرا بخرد.»
✨یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید.
✨حضرت داود (ع) پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!»
✨پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.»
سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت.
✨وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود.
✨وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود:
«خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!
✨پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد.
حضرت داود (ع) نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود.
📚داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande