eitaa logo
پیوندخوبان
200 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
89 فایل
ترویج فرهنگ مهدویت وخدمت به استان قدس مهدوی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال کمیل
✧ در ماه رمضان اگر زمان به خانه می‌رسیدند، می‌گفتند برای راننده و محافظ‌ها افطار آماده کنید تا به خانه‌شان می‌رسند بتوانند کمی افطار کنند و گرسنه نمانند. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
هدایت شده از نسیم فقاهت و توحید
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌خوشحالی شهید مطهری از انتقاد ⭕️ هر سخنرانی و مقاله ای علیه اسلام من را نه تنها ناراحت نمی کند، بلکه از یک جهت خوشحال هم می کند... ✅ انقلاب ما مدافع آزادی تفکر و مخالف جمود فکری است . 📚 کانال نسیم فقاهت و توحید ❇️ @rkhanjani
✍پیامبراکرم "صلی‌الله‌علیه‌وآله" فرمودند اگر كسى داراى ۴ خصلت باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد خداوند آن گناهان را به نيكى تبديل مى‌كند؛ 🔶 راستگويى 🔶 شرم و حيا 🔶 خوش‌خلقى 🔶 شكرگزارى 🌱🌱🌱🌱🌱 سلام صبح بخیر 🍂🍂🍂 زندگیتان بابرکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ را دیدم حالم خیلی خوب شد، حتما نگاه کنید ولذت ببرید عزیزانم
۱۰ پیشنهاد برای رمضان👇👇 اگردوست داری بنده ی خاص خداباشی اگرتومال الله بشی الله هم مال تومیشه اگر بتوانیم این پیشنهادات را اجرا کنیم، این رمضان - به اذن خداوند - می‌تواند از بهترین رمضان‌هایی باشد که تا به حال تجربه کرده‌ایم. ♡ ۱)عذرخواهی کن قرار نیست که ما به گونه‌ای وارد ماه مبارک رمضان شویم که حق کسی را که پایمال کرده‌ایم، ادا نکرده باشیم و او نیز هنوز ما را نبخشیده باشد؛ لذا بایست فهرستی از کسانی را که به آن‌ها ستمی روا داشته‌ایم، تهیه کنیم و حقوقشان را بپردازیم و اگر در قید حیات نبودند از طرف آن‌ها صدقه دهیم و برایشان دعا کنیم. ♡ ۲) در آیات قرآن تدبر کن تمام حرص و تلاشت بر این باشد که ببینی چقدر معانی آیات قرآن را می‌فهمی، نه اینکه چقدر آن را قرائت می‌کنی. قرائتِ همراه با درک آیات، تأثیر بسیار عمیق‌تری بر روح آدمی می‌گذارد تا فقط خواندن آن. پس تمرکزت بر این باشد که چند آیه در قلبت اثر گذاشته است، نه اینکه فقط چند آیه را خوانده‌ای و چند بار قرآن را ختم کرده‌ای. ♡ ۳) از افکار بد روزه بگیر فکرِ بدی که همیشه در ذهنت است را انتخاب کن و تصمیم بگیر که در ۳۰ روز ماه مبارک رمضان از آن فکر روزه بگیری و دوری کنی؛ 👈 مثلاً از فکر کردن به جنس مخالف روزه بگیر؛ از حسادت و یا از بدگمانی روزه بگیر؛ از اندیشیدن به عیوب دیگران روزه بگیر. ♡ ۴) روزانه چند ساعت از شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیر ساعاتی را در شبانه روز مشخص کن و در آن ساعات، همه‌ی شبکه‌های اجتماعی را قطع کن؛ ارتباط زیاد با وسایل ارتباط جمعی باعث می‌شود که نتوانیم از مواهب معنوی و روحانیِ رمضان به خوبی بهره‌مند شویم. ♡ ۵) روزانه صدقه بده کافی نیست تنها یک یا چند روز از ماه مبارک رمضان را صدقه دهی؛ بلکه روزانه از هر راهی که مناسب دیدی، مقداری - هرچند اندک - صدقه بده. ♡ ۶) اگرآقا هستی نماز صبح را در مسجد بخوان بیشتر از آنچه که برای به جا آوردن نماز تراویح در مسجد تلاش می‌کنی، سعی کن نماز صبح را در مسجد بخوانی. 👈 نماز صبح واجب است و نماز تراویح سنت است. اگر می‌توانی هر دو را در مسجد بخوانی که عالی است، ولی اگر به خاطر شرایطت ناچار هستی که یکی از آن دو را انتخاب کنی؛ هیچ شکی نیست که خواندن نماز صبح در مسجد مهمتر است و پاداش آن بزرگتر و اثرات معنوی آن بیشتر است. ♡ ۷) ببخش بخشیدن در برخی مواقع سخت است ولی اگر کسی در ارتباط با تو دچار اشتباهی شده است، یا به تو ظلمی کرده است؛ او را - تنها برای به دست آوردن رضایت خداوند-  ببخش. ببخش، تا بخشیده شوی. بیامرز، تا آمرزیده شوی. از بندگان خداوند درگذر، تا خداوند از تو درگذرد. ♡ ۸) داوطلب شو 👈 بی‌گمان میان این دو حالت تفاوتی وجود دارد: • وقتی که تنها با مالت صدقه می‌دهی؛ • یا زمانی که علاوه بر صدقه، از وقت و انرژی خود مایه می‌گذاری و به کمک مردم می‌شتابی و تلاش می‌کنی که درد و رنج را از آنان دور کنی. ♡ ۹) به نیکی افطار کن شکم پرستی را تا حد امکان کنار بگذار. ماه رمضان، ماه روزه‌داری است؛ نه ماه شکم چرانی. ♡ ۱۰) خداوند را با توجهِ خاص به یکی از نام‌های نیکش عبادت کن در روز اول ماه مبارک رمضان همه‌ی نام‌های زیبای خداوند را بخوان و نامی را انتخاب کن و در این ماه رمضان، خداوند را با توجهِ ویژه به آن نام، عبادت کن. در طول ماه مبارک رمضان عمیقاً درباره آن نام بیندیش. هر آنچه را درباره آن نام و معانی آن گفته‌اند، بخوان. در همه‌ی آیاتی که آن نام در آن ذکر شده است، تدبر کن و تفسیر آن‌ها را در مطالعه بگیر. از خداوند خواهانم که رمضان را برایمان ماه تقوا و ماه تغییر و تحول گرداند. آمین یارب العالمین🤲 جزاک الله خیرا🌷 🌺
💠 فروش زمین 🔸 مسمع گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: من زمینی دارم که مى خواهند از من بخرند و مرا بدین کار تشویق مى کنند. حضرت فرمود: مگر نمى دانى که هرکس آب و خاک را بفروشد مالش تباه مى شود؟ عرض کردم: قربانت گردم، من آن را گران می فروشم و خانه اى بزرگتر از آن خریدارى مى کنم. فرمود: در این صورت اشکالى ندارد. 📚 فروع کافی/ج 5 /ص217 عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
💠 دلالی 🔸 از امام باقر علیه السلام پرسیدند: فردى کارى را قبول میکند؛ اما خودش آنرا انجام نمیدهد؛ بلکه به دیگرى واگذار میکند و در این میان سود هم میبرد. آیا این عمل صحیح است؟ 🔸 حضرت فرمودند: نه، مگر آن که خودش نیز مقدارى از آن کار را انجام دهد. 📚 مستدرک الوسائل/ج14/ص35 عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
✅ داستان کوتاه (157) 🌷 دست امام زمان (ع) شفاست اسماعیل بن عیسی هرقلی می گوید: هنگامی که در قریه هرقل (در عراق) زنـدگی می کردم، در ایام جوانی، زخمی به اندازه یک مشت انسان در ران چپم پیـدا شـد که در بهـار می ترکیـد و خون و چرك از آن می رفت و درد آن مرا از کارهـایم باز می داشت. روزي به حله آمدم و به خانه سـید بن طاووس، عالم شیعه رفتم و از نـاراحتی خود نزد او درد دل کردم و گفتم: می خواهم در شـهر، آن را معالجه کنم. سید، پزشکان حله را حاضر نمود و محل درد را معاینه کردند و گفتند: این زخم در بالاي رگ اکحـل قرار گرفتـه و معـالجه اش خطرنـاك اسـت. زیرا این جراحت را بایـد از ریشه بریـد. در این صورت رگ بریده می شود و او می میرد. سید به من فرمود: می خواهم به بغداد بروم. تو هم بیا! شاید پزشکان متخصصی باشند و معالجه ات کنند. وارد بغداد شدیم. سید در آنجا نیز پزشکان را خواست و محل زخم را دیدند. آنها نیز همان پاسخ پزشکان حله را داده بودند، لذا خیلی ناراحت شدم. گفتم حالا که به بغداد آمده ام، براي زیارت به سامرا می روم و از آنجا به وطن بازمی گردم. سـید این فکر را پسـندید و من اثاث خود را نزد سید گذاشتم و حرکت کردم. وارد سامرا شـدم. قبور امامان را زیارت کردم. آنگاه به سـرداب مقدّس امام زمان رفتم و پاسـی از شب را در سـرداب گذراندم و مناجات کردم و از خـدا و امامـان یاري طلبیـدم. تا روز پنـج شـنبه در سامراء مانـدم ، سـپس کنار دجله رفتم، و غسل کردم و لباس پاکیزه پوشیدم و ظرف آبی را که همراه داشتم پر کردم و بیرون آمدم که به زیارتگاه برگشته و یک بار دیگر نیز زیارت کنم. در آن حـال دیـدم چهـار نفر سواره از دروازه شـهر سـامرا بیرون می آینـد. چون در اطراف زیارتگـاه عـده اي از بزرگان عشایر زندگی می کردند، گمان کردم سواران از آنها هستند. وقتی به هم رسـیدیم، دیدم دو نفرشان جوان هسـتند. یکی از آنها تازه موي صورتش روییده است، و هر چهار نفر شمشـیري حمایل دارند. دیگري پیرمردي بود که نیزه در دست داشت، و نفر بعدي نقاب به صورت زده و قبایی روي شمشیر پوشـیده و گـوشه آن را از بغـل گذرانـده بود. پیرمرد نیزه دار در طرف راست من ایسـتاد، و آن دو جوان هم در طرف چپ ایستادند، و شخص قباپوش هم در وسط راه من قرار گرفت. به من سلام کردند. پاسخ دادم. شخص قباپوش به من گفت: تو فردا می خواهی نزد خویشانت بروي؟ گفتم: آري. گفت: بیا جلو، زخمی که تو را اذیت می کند، ببینم. من مایل نبودم که آنها با من تماس داشته باشند و با خود فکر می کردم اینها از عشایرند و از نجاست پرهیز ندارند و من هم تازه از آب بیرون آمده ام و لباسم هنوز تر است. با این حال نزد وي رفتم و او دستم را گرفت و به سوي خود کشید. خم شد و دستش را روي زخم گذاشت. آن را چنان فشار داد که دردم گرفت، سپس برگشت روي اسب قرار گرفت. آنگاه پیرمردِ نیزه به دست گفت: اسماعیل راحت شدي؟ من تعجب کردم که از کجا اسم مرا می داند. گفتم: من و شما ان شاء الله راحت و رستگار هستیم . پیر مرد گفت: این آقا، امام زمان است. من دویدم و رکابش را بوسیدم. امام حرکت کرد. من در کنارش می رفتم و التماس می کردم. امام فرمود: برگرد! عرض کردم: هرگز از شما جدا نمی شوم. فرمود: صلاح تو در این است که برگردي. و من سخنم را تکرار کردم: برنمی گردم. پیر مرد گفت: اسماعیل! حیا نمی کنی که امام دو بار به تو گفت برگرد و گوش نمی کنی؟ این سخن در من اثر کرد، ناچار ایستادم. امام چند قدم رفت. آنگاه متوجه من شد و فرمود: چون به بغداد رسیدي، حتماً منتصر، خلیفه عباسی تو را می طلبد و چیزي به تو می دهد ولی از او قبول مکن و به فرزندم سید بن طاووس بگو: نامه اي به علی بن عوض بنویسد و تو را سفارش کند و من به او می گویم هر چه خواستی به شما بدهد. سپس همه حرکت کردنـد و رفتنـد و من همچنان ایسـتاده به آنها نگاه می کردم تا از نظرم دور شدنـد، و من از جدایی آن حضرت بسیار تأسف خوردم. ساعتی همانجا نشستم. به حرم مطهر رفتم. خدّام حرم که مرا دیدند، گفتند: حالت دگرگون است. درد داری؟ گفتم: نه. گفتند: کسی با تو نزاع کرده؟ گفتم: نه. من از آنچه شـما می گویید، اطلاعی ندارم. ولی آیا سوارانی را که از اینجا گذشـتند، دیدید؟ گفتند: ایشان از بزرگان محل بودند. گفتم: از بزرگان نبودند. یکی از اینها امام زمان (ع) بود. گفتند: آن پیرمرد یا آن مرد قباپوش؟ گفتم: همان قباپوش. گفتند: زخمی که داشتی به او نشان دادي؟ گفتم: خود او بـا دست، آن را فشـار داد و مرا به درد آورد. پس از آن رانم را بـاز کردم دیـدم از آن زخم اثري نیست. ران دیگرم را نیز باز کردم اثري از زخم ندیدم. خدّام وقتی متوجه قضیه شدند به سوي من هجوم آوردند و لباسم را براي تبرك پاره پاره کردند ... 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 166 📱 کانال سبک زندگی متقین: @mottagheen