باهمبریمکربلا:)🙂💔
بیابیخیالجاماندگیهایمان !
بیخیالبیلیاقتیمان ...
چشمهایمانراببندیم💔
باهمهمسفربشویم ...
همسفرڪربُبلا (:🙂
تصورکن...💔
چندساعتیزیرآفتابداغراهرفتی...
پاهاتتاولزده
لنگمیزنۍ!
هۍازخستگۍمیخورۍزمین
وتواننداریبلندشی (:💔
یکیومیبینۍپشتڪولہاشزده
مندڪترمڪمکۍبوددرخدمتم !✋🏻
یہعراقۍمیبینۍ
ازلباساشمعلومہفقیرهها...
ولۍباگریہدعوتتمیڪنہبرۍخونش(:"💔
آخچهحالوهوایی:)!"🙂💔
کولہبہدوشت
هنذفرۍتوگوشت💔
ازایننونلوزۍهاۍعراقۍتویہدستت
توشسہتافلافلگذاشتن!
شروعمیڪنیباعشقخوردن🥹💔"
یہبچہسہچہارسالہتوگرماۍسوزان!
یہسینۍپرازخوراکےدستشہ
دارهپذیراییمیکنه(:"🌱
دارهاززائراپذیراییمیڪنه...🙂
خودمونیمهاا🙂
خوشبهحالاونبچه :)💔
میدونۍرفیق...
وسواستوراهاربعینجایۍندارهبرات !💔😌
ازیہجایۍبہبعد ...
دیگہواقعاڪششندارۍراهبرۍ💔
ازیہجایۍبہبعد🌱
دیگہخودتراهنمیرۍ(:
انگاریڪۍدستتوگرفتہ
دارهڪمڪتمیکنہ💔
اونیکےاربآبهها:)...!😭
رایحہیخاڪڪربلابعدِبارون ...
دوداسفندوآتیش ...
بخارچاۍعراقۍهاتوهوا☕️💔
مسیرۍڪہخیسازآببارونه
ولباساتوڪثیفمیڪنہ !
صداۍهلابیڪمیازوارالحسین
علیہسلامتوگوشت💔
صداۍمداحۍعربۍبازۍمیڪنہبادلت💔
ایناهمہیعنے↓
ستونهاۍمختلف ؛
آدماۍمختلف ؛
ڪرامتاۍمختلف !
ازچیہڪربلابراتبگمرفیق؟!
اینطورجاها
آدمبایدهۍنفسعمیقبڪشه ...
هینفسعمیقبڪشہ(:🖤
هرچۍبہڪربلانزدیڪترمیشی ...
موججمعیتبیشترمیشہ !
فهمیدینکجاسدیگهنه؟!😭💔
یہومیپیچۍتویہڪوچہو
نگاهاول💔
توییویہعمردلتنگی💔
یہعمرخاطرهوگریه(:💔
عموداۍاخر
عمودهزار ...
یڪۍیڪۍعمودارومیشمارۍ
تاتمومبشہ ...
چشمانتظاریت !(:💔
عمودهزارچہارصدووپنج ...
عمودهزاروچہارصدوشش ...
قلبتمیریزه💔
میرۍسجده😭✋🏻
اشڪمیریزۍ
ضجہمیزنی
رسیدمڪربلاتآقا
اقآبالاخرهرسیدم💔
بهارزومرسیدمارباب(:"💔
میدونیرفیق ...
اینجاهاریختوقیافتیہڪمداغونہ !
شایداربابمیخوادمثلڪارواناُسَرا
باهمینحالوروزبریپیشش💔
میرۍتوبینالحرمین
وسطجمعیت
جمعیتبہهرسمتڪہمیخوانمیبرنت💔
هرڪۍیہچیزۍمیگہ !
بہزبونایرانی ...
عربی ...
انگلیسی ...
بعضیاولۍ ...
فقطاشڪمیریزننگاهشونبہگنبده💔
رفقا دلم شکسته بود گفتم باهم یه سر بریم کربلا ان شاءالله اربعین امسال همگی حرم اربابیم
ولی توماروگردنبگیر!'
⇄ #بابا_حسین
بگذر از تقصیر و ده پایان بہ این درد فراق
این دل دیوانہ هر دم میکند میل عراق ...💔
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
به دختر خانمها میگیم حجاب !
میگن خب پسرا نگاه نکنن!!!
به آقا پسرها میگیم نـــــ👀ـــــگاه !
میگن خب دخترا اینجوری نگردن!!!😒
من میگم:
من اگر برخیزم ...
تو اگر برخیزی ...
همه بر میخیزند
من اگر بنشینم ...
تو اگر بنشینی ...
چه کسی برخیزد؟؟؟
تغییر را از خودمان شروع کنیم .
#تلنگرانہ
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
تلاش کن که معروف بشی
ولی تو آسمان نه زمین . . .
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
بۍتوایندیدِهڪجامیلِبہدیدن دارد
قصہۍِعشقمگربۍتوشنیدندارد؟!
#حضرتعشق
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
🌱چالش ِیهویی🌱
ایموجی ِ - 🤍 - بفرستید : )
جایزه : لیست +عضو شدن تو کانالتون
ایدی : - @کافیه
به دونفر اول جایزه میدم💕
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #پنجاه_سه
ــ نه اصلا،اون هم بسیجی بود فقط تفکراتش و روش های کارش فرق می کرد،و همین باعث شد سمانه به اون شک کنه ما هم کاری کردیم که به یقین برسه
ــ دعوای اون روزتون با بشیری به خاطر چی بود؟
ــ بشیری به منو مهیار شک کرده بود،اون روز هم دعوامون سرهمین موضوع بود که چرا سهرابی نیست و اینجارو آروم کنه،به مهیار خبر دادم گفت که با بهونه ای بفرستمش به ادرسی که بهم میگه،منم با بهونه ی اینکه اینجا الان نیرو میرسه جای دیگه نیرو لازمه فرستادمش،دیگه هم ندیدمش باور کنید.
ــ بشیری الان تو کماست
ــ چی ؟تو کما؟
کمیل سری تکان داد و گفت:
ــ بله تو کما،خانم حسینی رو چرا وارد این بازی کردید؟؟
ــ ما مشکلی با سمانه نداشتیم و از اول تصمیم گرفته شد این کارا غیرمستقیم بدون اینکه بدونه به دست بشیری انجام بشن اما بالایی ها خبر دادن وتاکید کردن که این فعالیت ها به اسم سمانه انجام بشن.
مهیار که کم کم به سمانه علاقمند شده بود اعتراض کرد اما اونا هر حرفی بزنن باید بگیم چشم حتی سهرابی که از خودشون بود رو تهدید کردن،اونا خیلی قدرتمندن اونقدر که تونستن مارو جا بدن تو دفتر،ناگفته نمونه که مریضی عظیمی هم کمک بزرگی بود.
کمیل از شنیدن علاقه ی مردی دیگر به سمانه اخم هایش به شدت بر روی پیشانی اش نقش بستند و عصبی گفت:
ــ پیامکو کی ارسال کرد؟
ــ مهیار ازم خواست سمانه رو بکشم دفتر،سمانه هم کیفشو گذاشت تو اتاق مهیار هم پیامارو از طریق گوشی سمانه به چند نفر فرستاد و بلاکشون کرد تا حتی جوابی ندن،وقتی سمانه رفت خیلی ناراحت و عصبی بود ،اونقدر که هر چه دم دستش بود شکوند،واقعیتش اون لحظه به سمانه حسادت کردم و دوست داشتم بیشتر درگیرش کنم،وقتی غیبش زد حدس میزدیم گیر شما افتاده اون روز هم میخواستم از سیستمش گزارش بفرستم تا هم جرمش سنگین تر بشه هم بتونید راحت تر رد بالایی هارو بزنید.
ــ چیز دیگه ای نمی خوای بگی؟؟
ــ نه هر چی بود رو گفتم
ــ سهرابی رو دستگیر نکردیم.
رویا خیره به چشمان کمیل ماند،کمیل سرش را پایین انداخت و از جایش بلند شد .
قبل ازخروج با صدای رویا سرجایش ایستاد
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍🏻 #نویسنده: فاطمه امیری
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨