قاينانا.mp3
10.97M
#مقام_معظم_دلبری_دلشکسته
#علی_مکرمی_تقدیم_میکند 🙏💔
🌷❖═▩◕✿🕯️✿◕▩═❖🌷
𝗝𝗢𝗜𝗡☞
❤️ ✦⃟░⃟✮.📚 https://eitaa.com/joinchat/2125201763C9d6e859d22🖌 ❖️⃟࿐
♡⠀ 〇⠀ ⎙⠀ ⌲
ˡⁱᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
❆┈•𝑱𝒐𝒊𝒏 𝑷𝒍𝒆𝒔𝒂𝒆•┈❆
❥•✦◍❁♥️⃝⃔⭐∞❁◍✦•❥
..
افکارخود را
با نیتهای زیبا همراه کننید
نیتهای زیبا را
با کلمات دلنشین پیوند زنید
کلمات دلنشین را
با احساس شعف
ابراز کنید
تا حضورتان طراوت را
به هستی هدیه دهد
.
..
😁😁
دختره رفته دکتر
ميگه دلم درد ميکنه
دکتر گفته کجای دلت هست ؟
دست بزن
دختره شروع کرده
به کف زدن👏🏻
ميگن دکتره يه آهنگ شاد خونده
بعد مرده🤣😅
😂😂
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..
😁😁
هر که عروسی داره
خبر بده
بگم بیاد🤣😅
😂😂
.
..
روز معلم بر تمامی اساتید محترم مبارک باد
🌹🌹
در مقام استاد حقوق
خاطرهٔ دکتر مصطفی مصباح زاده ، هنگامی که با مدرک دکترای حقوق و درجه ستوان سومی در ارتش خدمت میکرد .
خبردار ایستاده بودم .
سرلشگر شقاقی گفت تو حقوق خواندی ؟
گفتم بله .
گفت دکتر در حقوق هستی ؟
گفتم بله .
گفت اعلیحضرت دستور دادند یک کلاس عالی قضائی در دانشکده افسری جهت افسران ارشد و امرای ارتش گذاشته شود و ما فکر کردیم تو بروی در این کلاس درس بدهی .
گفتم هر طور امر بفرمائید تیمسار .
یک هفتهای گذشت و دو مرتبه مرا خواست . گفت انتخاب شما مشکلی برای ما ایجاد کرده و آن مشکل اینست که شما ستوان سوم هستی و باید بروی برای افسران ارشد از سرهنگ تا سرتیپ و سرلشگر درس بدهی ، سابقه ندارد یک ستوان سومی برود برای سرلشگری درس بدهد ، در نتیجه معلوم نیست در زمان ورود به کلاس شما باید به این افسران ارشد سلام بدهید یا آنها باید به شما سلام بدهند .
گفتم هر طور که امر بفرمائید تیمسار .
دانشکده افسری نتوانست تصمیم بگیرد ، پرونده را فرستادند به وزارت جنگ .
یک روز ، سرلشگر نخجوان که وزیر جنگ بود مرا خواست و تا وارد اطاق شدم گفت تو با این هیکلت میخواهی بروی به افسران ارشد درس بدهی ؟
گفتم هر طور بفرمائید تیمسار .
گفت خوب سلام بهشان بده .
گفتم هیچ اشکالی ندارد . هر طور که امر بفرمائید تیمسار .
گفت نه ، باید این پرونده را بفرستم به ستاد ارتش .
از وزارت جنگ فرستادند به ستاد ارتش .
سرلشکر ضرغامی رئیس ستاد ارتش بود .
مرا احضار کرد . مردی بود خیلی متدین . که به همین دلیل ریش داشت و خیلی منظم ،.
رفتم خدمت ایشان و به حالت خبردار ایستادم .
نگاهی به سرتاپای من کرد و گفت شما برای دانشکده افسری ، برای وزارت جنگ و برای ستاد ارتش ، زحمت ایجاد کردید .
کس دیگری غیر از تو نبود که انتخاب کنند که حالا همه گیر کنیم و ندانیم که چه بکنیم ؟
او هم گفت خوب برو سر کلاس و سلام بده به افسران ارشد .
گفتم امر امر تیمسار است اطاعت .
بعد یک مرتبه دیدم پشت میزی که نشسته بود سرش را انداخت پائین ، یک دو دقیقهای هیچی نگفت .
بعد گفت « نه ، ما این را گزارش و شرف عرضی تهیه میکنیم ، هر طور که اعلیحضرت امر فرمودند آن طور عمل میکنیم ، چون سابقه ندارد یک همچین چیزی » .
من را مرخص کرد . رفتیم و یک هفته ، ده روز بعدش مرا خواست . این دفعه که رفتم توی اطاقش دیدم وضع عوض شده است .
از پشت میز بلند شد و آمد با من دست داد . خیلی به من احترام کرد و گفت امر اعلیحضرت را به شما ابلاغ میکنم . بعد از پشت میزش بیرون آمد به حال خبردار ، من هم همین طور به حال خبردار ایستادم .
گزارش را از اول که دانشکده افسری گزارش کرده بود تا پایانی که به عرض رسیده بود یکی بعد از دیگری همه اینها را خواند ، بعد به آنجا رسید که حالا اعلیحضرت رضا شاه چه دستور دادند .
رضا شاه دستور داده بود و جملهای که رضا شاه گفته بود اینطور بود مقام استاد و معلم خیلی بالاتر از مقام تمامی افراد جامعه است بروید « به این ستوان ۳ احترام استادی شود » .
بنابراین باید افسران ارشد در کلاس به من سلام میدادند و پایه این کار از اینجا در ارتش ایران گذاشته شد ، یعنی قبل از من هیچ سابقهای نبود که اگر یک کسی با یک درجه پائینتری میخواست درس بدهد چه باید میکردند . من اولین افسری بودم که درباره من تصمیم گرفته شد و تا انقلاب هم دیگر این رویه ادامه داشت .
من وقتی میرفتم سر کلاس ، یک سرتیپ دادوری بود که رئیس امور مالی ارتش بود ، او ارشد کلاس بود ، من وقتی که وارد کلاس میشدم میگفت برپا ، خبردار ! تمام افسران ارشد همه به حال خبردار میایستادند . منِ ستوان ۳ میرفتم پشت میزم ، شمشیرم را باز میکردم میگذاشتم روی میز . بعد هم با خونسردی تمام میگفتم آزاد .
بعد هم آنها مینشستند و درس را گوش میکردند . بعد که میخواستم از کلاس بیرون بیایم باز همین برنامه اجرا میشد . او بلند میشد برپا خبردار میگفت و من یک آزاد میگفتم و از کلاس میآمدم بیرون .
حتی وقتی که از کلاس میآمدم بیرون بعضی از این افسران اشکال و سوالی داشتند . میآمدند در محوطه دانشکده، وقتی که از من سوال میکردند دستشان را بالا میبردند جهت احترام نظامی ، آنوقت سایر دانشجوهای دانشکده افسری که ناظر من و در حال درس خواندن در دانشکده بودند فکر میکردند من از خانواده سلطنتی هستم ، که این امرای ارتش به من سلام میدهند !
ولی خوب ، من رعایت ادب را میکردم و تا آنها دستشان را جهت احترام به مقام والای استاد و معلم بالا میبردند ، من ضمن احترام دستشان را پائین می آوردم و همین طوری باهم صحبت و رفع اشکال میگردید .
" نقل از مصاحبه دکتر غلامرضا افخمی با دکتر مصباح زاده ، تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران .
.
..
⛔
بند نافِ بریده شده را به هر جایی گره نزن
🔸
بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی ، اما رازش را نفهمیدیم .
🔸
به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم از ترس جدایی ، اما رازش را نفهمیدیم .
🔸
به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت ، گریستیم از ترس جدایی ، اما رازش را نفهمیدیم .
🔸
به کیف صورتی گلدار ، به دوچرخه آبی شبرنگ و ... !
بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم .
🔸
چقدر این درس تنهایی تکرار شد و ما رفوزه شدیم .
🔸
این بند ناف را روز اول بریده بودند ولی ما هر روز به پای کسی یا چیزی گره زدیم تا زنده بمانیم و نفهمیدیم .
🔸
افسوس نفهمیدیم که قرار است روی پای خود بایستیم ، نفس از کسی قرض نگیریم و قرار از کسی طلب نکنیم .
🔸
عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم . دوست بداریم اما منتظر دوست داشته شدن نباشیم .
🔸
به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم . در بند نباشیم ، رها باشیم ، و آواز عشق سر دهیم . عزت انسان بودنمان را به پای کرشمه هیچکسی قربانی نکنیم .
.
..
😁😁
سلام
منم گفتم یه سوتی از خانم همسایه بگم 🤣 خانم همسایه که سواد نداره مشکل روده پیدا میکنه
دل درد اورژانسی
همسایه دیگمون اونو میبره بیمارستان
دکتره از مریض میپرسه
خانم بیرون روی داری ؟
خانمه باهزار تا قسم میگه نه آقای دکتر این خانم کنارمه
همسایمونه شاهده من فقط صبحا میرم نونوایی
یه نون سنگک میخرم برمیگردم
دیگه بیرون روی ندارم
همسایه همراه اونحا زمینو گاز میزنه 🤣😅
😂😂
.
..
🍃🌹
هیچ نقطه از
دنیا زیباتر
آرامتر از
قلبی که ❤️
خالی از کینه
باشد نیست
🌹🍃
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..
🥀💔
#آدمهایِ
#بی_معرفتی هستیم
#زود برایِ هم
#تکراری میشویم
زود از #هم
#خسته میشویم
#انگار
" #عاشق_شدن " را
#یادمان نداده اند
پایِ #حرف_ماندن را
#وفاداری را
#یادمان نداده اند
#اولش برایِ
به دست آوردنِ #هم
به هر #دری میزنیم
به هم که #رسیدیم
#مقایسه میکنیم
دنبالِ #عیبهای
هم #میگردیم
و #راحت از هم
#سیر میشویم
#انصافا که آدمهایِ
#بی_اراده و
#سردرگمی هستیم
به حرف و #قولهایمان
هیچ #اعتباری نیست
ما یک #مشت بازنده ایم
که #انتقامِ
#نداشته_هایمان را
از #رابطه_ها و
آدمهایِ #بیگناه
#میگیریم ... !
😔😢
.
..
✅✅
#آدمها مُدام
در حال #تغییرند
یک روز #دنیایشان
از #عطر
#دوست داشتنت
#پر میشود
و روز #دیگر
تاریخ #انقضای
#حضورت را
#امضا میکنند
دوره #تاراج
#احساس است
به #احساس
خودت #تکیه کن
که #هوا بدجور
پسِ #معرکه است✔️
☑️☑️
👨⚕ #دکترعلی_مکرمی 💉💊🩺
🌷❖═▩◕✿🕯️✿◕▩═❖🌷
❣.•°``°•.¸.•°``°•.❣💜
📚 https://eitaa.com/joinchat/2125201763C9d6e859d22🖌
•.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ ♥️
╭┈────『🌻』
╰┈➤ •🌻•✾• •✾•🌻•
𝗝𝗢𝗜𝗡☞
❤️ ✦⃟░⃟✮.
📙 https://ble.ir/drali_mokarrami19 🖍 ❖️⃟࿐
♡⠀ 〇⠀ ⎙⠀ ⌲
ˡⁱᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
❆┈•𝑱𝒐𝒊𝒏 𝑷𝒍𝒆𝒔𝒂𝒆•┈❆
❥•✦◍❁♥️⃝⃔⭐∞❁◍✦•❥